خاطرات دوران کرونایی
هیچوقت باورم نمیشد که یک روز یک ویروس کوچک زندگی همه مردم جهان را تحت الشعاع خودش قرار بده.
درست قبل از بیست و دو بهمن این ویروس به ایران رسیده بود ولی به خاطر راهپیمایی مردم اطلاع رسانی نکرده بودند. و وقتی این خبر به تمام مردم رسید که ویروسی به نام کرونا آمد و خیلی خطرناکه وحشتی بین مردم افتاد.
و هر روز خبر گرفتار شدن هموطنانم تاثیر خیلی بدی روی من گذاشت. مرتب به پسرم زنگ میزدم واحوالپرسی میکردم وهر چه به عید نزدیکتر میشدیم، انگیزه من به عید کمتر میشد.
هر سال با روحیه خوب به استقبال بهار می رفتم ولی امسال با رسیدن بهار انگار آخر دنیا داشت نزدیک میشد. کار من شده بودم الکل خریدن و مواد ضد عفونی و ماسک و دستکش که به سختی گیر می آمد و توی خونه موندن. نه تفریح و نه مهمانی میآمد و نه ما به مهمانی میرفتیم. فقط و فقط در خانه از صبح غذا درست کردن، شست و شو، بعد با تلویزیون و موبایل وکتاب فرش بافی خودم رو سرگرم میکردم. اما اعتراف میکنم با آمدن کرونا از مرگ هراسی ندارم وکینه کسی رو بدل نمی گیرم، چون مردن که آنقدر به همه ما نزدیک است پس چرا باید به خودمان سخت بگیریم؟ شاید زندگیم تکراری شده ولی قدر داشته هایم، نزدیکانم رو بهتر میدانم. قبلاً برای خرید، تفریح و کارهای دیگه خیلی بیرون بودم اما الان تو خونه خودم رو مشغول میکنم به امید اینکه این ویروس کلا ناپدید بشه و مردم بتوانند به زندگی روزمره خودشون برگردند. آغاز سال نود و نه همه چیز تو ایران تغییر کرد، نه دید و بازدیدی، نه احوالپرسی، فقط با تلفن جویای حال هم می شدیم و با نزدیکان تماس تصویری میگرفتیم که همدیگر را ببینیم.
دیروز آش رشته درست کردم وکمی برای همسایه بردم، خیلی خوشحال شدم که حالش خوب بود. آخه در این مدت هیچ خبری ازش نداشتم.
در تهران و همه شهرهای ایران تمام پزشکان و پرستاران تمام وقت خود جوش در خدمت مردم اند و به بیماران رسیدگی میکنند که باید قدردان آنها بود.
به امید روزهای خوب و تشکر از شما خانم قاسمی عزیز، همیشه شاد وسالم باشید.
#خاطره_نویسی_دوران_قرنطینه_کرونایی
#خاطره_نویسی_کرونایی #کرونا #قرنطینه #ویروس_کرونا
Facebook Comments Box