یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی قاسمی، امامزاده بوسه

اخترنیوز – مهدی قاسمی از این به بعد هفتگی برای ما طنزی خواهد داشت. برای معرفی او بهتر است از زبان طنز خودش بخوانیم:

مهدی قاسمی، زاده چهل و شش سال پیش خیابان منوچهری شیراز است. او اولین بار در سن هشت سالگی به طور اتفاقی با هنر آشنا شد و آن هنگامی بود که یکی از ماهی های تئاتر ماهی سیاه کوچولو نوشته صمدبهرنگی در تالار ابوریحان شیراز مریض شد و او که هر شب دزدکی و بدون بلیط به تماشای تئاتر میرفت، پایش به طور قرضی و اتفاقی به صحنه تاتر و هنر باز شد. درنوجوانی در مدرسه هم تئاتر کار می کرد و هم از سیزده سالگی دستی بر قلم داشت. از کودکی عاشق نوشته های طنز عز یزنسین شد و همه کتابهایش را خواند.
بعدها به واسطه قلمش در مطبوعات زیادی همچون خبرجنوب، عصر مردم، نیم نگاه و … قلم زد و از آنجا که به قول خودش نان قلم، شکم را سیر نمی کرد از دست روزگار مهندس شد ولی همواره هنر و قلم دغدغه او بود وگاهی مینوشت.
۲۲ سال نوشتن و نقد و قلم زدن به گونه ای شد که درغربت فرنگ هم دغدغه سیاه مشق ها مخصوصا طنز رهایش نمی کند.

امامزاده بوسه

گاهی برای فرار از استرس، گشت و گذاری هر چند کوتاه برای صرف قهوه جرمنی به یاد قهوه قجری معمولا به آلت اشتات دوسلدورف در کنار رود راین که جای بسیار زیبا و شلوغ و مملو از تفریحگاه و رستوران  است، میروم.
دخترکان و پسرکان زیادی دایم مخصوصا در آخر هفته ها در آنجا در رفت و آمدند و قرار دارند و عده ای هم به رقص و شادمانی و پایکوبی در بارها و دیسکوهای متعدد مشغولند.
هر کسی به قصدی رهگذره، یا در آنجا قدمی میزند یا در جستجو است. یکی به صرف قهوه و نوشیدنی های بسیار و دیگری به قرارهای عاشقانه و تعدادی هم به رقص های متنوعانه…
این ها را گفتم برای کسانی که نمی دانند تا فضا دستشان بیاید تا حدودی.

در آلت اشتات دو دوست دارم. یکی جوان و رعنا ورزشکار با بدنی پراز تتو و البته مرامی خوش، همچون یوسف البته نه یوسف پاکدامن، که در آنجا به شغلی مشغول است و گاهی کوتاه با هم همکلامیم و خوش و بشی سرخوشانه می کنیم و دیگری مردی جذاب و میانسال و دنیا دیده با دلی جوان و تجربه ای از دوران و روزگار دیده و آسمان را به ریسمان تنیده و خوشی هایی به دندان کشیده.
این دو هم جذابن و هم در زمانی که خدا سهمی از بقچه کرم و نعمتش به بندگانش تقسیم میکرد مال این دو را، هر کدام به نحوی، یکی به زر و آن یکی به هیکل و جذبه و زور اندکی چربانده. خوب خداوند است، هم کریم و هم حکیم. به یکی چون منی هیچ کدام نداده، نه زری و نه بری (بر و رویی)، لیک بر آنان مضاعف چربانده بر هر بری (طرفی).

عکس تزیینی
عکس تزیینی

اصلا نوش جان گیرنده و آفرین بر دهنده بخشنده. حتما حکمتی دیده و بر آفریده اش دلیلی دیده.

علی الحال این را هم گفتم که فضای این دو هم بر شما معین تر شود.
جالب ماجرا اینجاست که گاهی که خوبرویان جهان حوریان غیر وطنی که رحم ندارد دل شان و اندک هم نیستند البته در آن مکان، با دیدن این دو خلقت شرح شده و با آب و تاب تنیده و درحالی که من خیر ندیده هم مخلوق همان خدای ندیده، می آیند و آن دو را در آغوش می کشند و بوسه های متوالی که کمتر کسی دیده همراه با عشقبازی های فراوان زیر نور ماه و دیده برلبان آن دو امامزادگان به نام بوسه!

این امامزادگان بوسه، بر پهنه آلت اشتات دوسلدورف چون نگینی تابناک میدرخشند و البته زائر هم کم ندارند، الی برکت الله برلب های من خشکیده.
البته شاید باز هم باشند امامزادگانی که من نمیشناسم یا ندیدم ولی این دو اظهر به الشمس  و نور دیده هستند بر دیدگان دریده، دیگر این نویسنده و راوی قلم فرسوده به سان امامزاده کورویی در شیراز که کمتر کسی شنیده و دیده و تا هستند چون آن دو فولاد آب دیده، یکی بر زر و دیگری بر زور چربیده کسی محل داگ هم به ما نمی گذارد.
من مانده ام بر این خدا ی ندیده که قربانش بروم،حتما حکمتی دیده. یکی را داده ات صد بوسه ناز، یکی چون من دریغ از یک بوسه غاز!
در پایان خودم را هرچند الکی دلخوش و توجیه کنم که دو صد بوسه پشیزی نمی ارزد و همه چی زر و زور و زیبایی نیست و انسانیت و کلاس و شخصیت مهم تر است که البته شاید آن را هم نداریم و تعطیلیم به کلی و حکایت علم بهتر است یا ثروت را برای گول زدن خودمان و دلخوشی عام مان دائم بر زبان و فکر خویش جاری می کنم. اما اینها همه حرف است و برای ما تنبان که هیچ زیر تنبان، که حتی یک بوسه مجازی همچون این آرم kiss هم نمیشود.

 

Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *