طنز یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی
دموکراسی با بادنجان!
مهدی قاسمی
یکی از غذاهایی که خیلی دوست دارم بادنجونه. نه خود بادنجون ها! خورشش منظورمه. ماهی یکی دو بار خورش بادنجون سر سفره من شکمو دیده میشه. من از اون جایی که از پدر خدا بیامرزم یاد گرفتم که بادنجون خوب برای پخت و پز باید چه خصوصیاتی داشته باشه، همیشه خورش بادنجون خوشمزه ای تحویل سفره میدم. آخه میدونید بادنجون چند نمونه داره مثلا بادنجون “خلیلی” یه کم تلخه و معمولا ته مزه عرق خوراس. بادنجون شیرین باید کمی تپل و رنگش سیاه باشه. بادنجون های دراز و قلمی به درد خورش نمی خورن. باید حتما ضخیم و سیاه باشه. رنگ و قیافه و سفتی بادنجون هم یکی از خصوصیات تشخیص بادنجون خورشی خوبه. خاک و آب و هوا و نژاد هم در پرورش بادنجون خوب تاثیر داره، مثلا جنوب ایران به علت گرما و نژاد و خاک خوب، بادنجوناش بهتر و با کیفیت تر از شماله. شاید ندونید ولی اگر در گوگل جستجو کنید در بخش سیمکان جهرم یک روستای باستانی و قدیمی به نام “بادنجان” وجود دارد که اتفاقا بادنجان های معرکه ای اونجا به عمل میاد و مردمان سخت کوشی هم دارد. (روستای بادنجان، بخش پشت پر سیمکان جهرم، مابین میمند و فیروزآباد).
القصه اینها رو گفتم که بدانید که بادنجان خوب از بد چه تفاوت هایی دارد. حالیا پختن بادنجون خوب و به عمل آوردنش هم به همین سادگی نیست. باید با حرارت ملایم و آروم آروم جا بیفته تا خوب آب بیفته و قابل خوردن باشه.
البته خوردن بادنجون به همه توصیه نمیشود چون بعضی ها نسبت به آن حساسیت یا سودا دارند و ممکنه با خوردن آن دچار عوارض سخت و درد آوری شوند. از این رو باید مطمئن شوید که شخص با خوردن بادنجان دچار حساسیت و یا اگزما نمی شود.
اندر حکایت دیگر این خوردنی خوش خوراک لذیذ، ترکیبات و مدت زمان جا افتادن در خورش است که خیلی مهم است. بعضی از بادنجانها چون جنس شون نرم و زودپز است در اثر حرارت کمی زود وا میروند و پخته می شوند. اما بعضی اصطلاحا گوشت آن کمی ناپزتر است و زمان بیشتری برای رسیدن و قابل تناول شدن لازم دارد.
خوب فکر کنم توضیح کامل دادم در خصوص بادنجان. البته همگی شما استادید در این خصوص و جسارت بنده را در تکرار مجدد تجربیات و دانسته هایتان ببخشید.
و اما رابطه بادنجان و دمکراسی چیست؟ برایتان به تفصیل در ذیل عرض خواهم کرد…
سالها قبل و بعد از انقلاب سال ۵۷، مردم به خاطر وضعیت نابسامان اقتصادی به یکباره مواجه با مسایلی شدند که تا اون برهه از زمان برایشان ناشناس بود، از قبیل ایستادن در صف های طولانی نفت در کشور نفت خیز و هزاران صف های ارزاق عمومی و غیره. این، دولتمردان تازه به دولت رسیده را با چالشی بزرگ مواجه کرده بود. یکی از این چالش ها مربوط به وضعیت معیشتی مردم از جمله ارزاق عمومی بود. از این رو دولتمردان به فکر فرو رفتند که برای این مشکل چه راه حلی میتوانند اتخاد نمایند .لذا طی نشست های فراوان و دعوت از کارشناسان ارزشی اون مدلی، نهایتا مدل کشور آلمان پس از جنگ جهانی دوم را الگوی خود قرار دادند. چرا که آلمان ها پس از جنگ جهانی دوم و برای سیرکردن شکم مردم شان، همچنین برای وابسته نشدن به سایر ابر قدرت های دیگر، رو به خوردن سیب زمینی آوردند. در آن برهه زمان گاهی تا سه وعده غذایی فقط سیب زمینی می خوردند. اقلیم و کاشت و برداشت و پخت راحت همراه با ارزش غذایی فراوان آن دلیل انتخاب سیب زمینی بود. کار به آنجا رسید که تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم و شکوفایی اقتصادی اش را آلمان ها مدیون مصرف سیب زمینی میداند. این صیفی جات خاص تا کنون نقش مهمی در این قوم و ملت دارد، تا آنجا که آلمان ها را در جهان با مارک دویچ کارتوفل (Deutsche Kartoffel) میشناسند!
اما از آنجا که تامین سیب زمینی در ایران سخت بود و مردم ایران اغلب بادنجان خور بودند، لذا دولتمردان ایران یک تغییر کوتاه در الگوی مصرف انجام دادند و بادنجان را جایگزین سیب زمینی کردند که هم خوش خوراک تر بود هم خوش قیافه تر و هم خوردنی تر.
این شد که به زودی در همه ایران فرمان عمومی مبنی بر پرورش و کاشت و برداشت بادنجان صادر شد. از آن به بعد بود که از بادنجان به عنوان خوردنی ملی و راهی برای ادامه دموکراسی و آزادی و مقابله با امپرالیسم جهانی یاد شد. لذا ضمن دستوری فراگیر که اولین بار از قم شروع شد، کاشت و خوردن بادنجان اجباری شد.
از آن به بعد تاکنون مردم شهر و روستا گوش به فرمان دولتمردان شب و روز در حال پرورش و خوردن و اشاعه و توسعه و استعمال بادنجان مشغول شدند و جز تحمل کشت و خوردن بادنجان به هیچ چیزی فکر نمیکردند. آخر بادنجان چه کم از سیب زمینی آلمانی داشت و بی شک در این میان با بادنجان همچون آلمان در مسیر استقلال و خودکفایی و رشد اقتصادی بالایی می رسیدند.
سال ها و سال ها گذشت تا مردم ایران متوجه شدند یک فرق بزرگ بین سیب زمین آلمانی و بادنجان داشت و آن اینکه بادنجان به راحتی و بعد از چند سال آفت زد و دیگر نه تنها قابل خوردن نبود بلکه خود عامل اشاعه هزار مشگل و بیماری دیگر شده بود. بیچاره مردم ایران که در این سالها چقدر به این خوردن بادنجان دلبسته بودند و عادت کرده بودند، نهایتا نه تنها شکم شان را سیر نکرد بلکه مواجه با بسیاری از بیماری های درونی و بیرونی و روحی شدند. آخر سر همه فهمیدند که در آن سالها علیرغم درد و تحمل زیادی که از استعمال بادنجان کرده اند، بی اندیشه و تحقیق از مضرات خوردن این صیفی جات، خواسته و یا ناخواسته خود و نسل های بعدی شان را در این چهل سال، با وعده های استقلال و آب و برق مجانی با چه مشکلات و دردهایی مواجه نکرده اند.
نهایتا این دموکراسی با بادنجان به شکست انجامید. اما مردم به بادنجان ها عادت کرده اند و خوردن آن جزو فرهنگ و تاریخ شان شده است و ترک عادت خود موجب مرض است. چه میشه کرد. هر روزی با بادنجان با یک طعم دردآور… پراید، سکه، ارز، بورس، گوشت، مرغ و هزاران چاشنی دیگر. و چه تحملی دارند این مردم بادنجان خور استعمار ستیز و بادنجان دور قاب چین…
Facebook Comments Box