منشور روشنی
شعر زیبایی ست
تفسیر کلام فشرده ی نور است
در قعر تیرگی
و کشنده شکافی
بر کمرگاه درد
شعر آرامش است
گهواره ی پرنیان و بال پروانگان
چون نغمه ی نوازش عشقی
بر پوست ملتهب قلبم
شعر دانایی ست
عصاره ی گزینه ها و پیوندهاست
ذهن شکفته ی خاک است
در ضرورت زیبایی
و اثبات شعور شفاف جاری ی رود
در پهنه ی بی قرار دشت
شعر توانایی ست
برآیند زیبای هزار نیروی شگرف است
در گردونه ی ماه و مهر
و قدرت اعجاز در کرانه های کلام و شگفتی
شعر ایستادگی ست
غریو بلند فریادی ست
در تار و پود زمان
و فواره ی خونین دست
در الگوی زنگار بسته ی پولاد
شعر مهربانی ست
دسته گلی ست
آغشته ی عشق
بر قامت بلند روز
و شبنم بیدار آرزو
خانه ای بنا می نهم
در آبرفت شعر
و شفافیت محض
بر جهانم در می نشیند
اسفند ۱۳۶۷. آلمان ( از دفتر : از این فلات پر اندوه)