پورمزد کافی (منظر)
قطعنامه
گشت شب و برگ درختان فتاد
داد از این مظلم پاییز ، داد
یار دگرگون شد و در خون نشست
غنچه رخش را ز غم یار بست
باز از این دشت کبوتر گذشت
گشت جو خاکستر غم رنگ دشت
باز از این باغ بهاران گذشت
زمزمه و نم نم باران گذشت
موسم گل رفت و خزان در رسید
باد سراسیمه به ایوان وزید
گشت نهان چهره ی خورشید ما
خاست غبار ره و شد دید ما
رست گل خون ز پی و ریشه ها
رفت سر ما سر اندیشه ها
خصم زبونانه در این پیشه است
کشتن ما کشتن اندیشه است
پرچم افراخته ی ما شکست
آنکه توانست دماوند خست
آذر ۱۳۶۴ – ایران