«پناهندگی، کتابی بی پایان»
#اختر_نیوز: پری افسای، روانشناس سالیانیست که با پناهندگان، بخصوص زنان پناهجو کار میکند و در ارتباط است. او هر هفته تجارب خود را برای خوانندگان اختر نیوز می نویسد.
چشم های همیشه منتظر
بخش دوم
حال که پاسخی برای پرسش خویش دریافت نکردم، میخواهم دل به دریا بزنم و زندگی را از دید یک پناهنده تجزیه و تحلیل کنم تا صورت واقعیِ زندگیِ یک پناهنده، کاملا روشن و نمایان شود.
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
این شعر زیبا مصداق کامل از زندگی یک پناهنده است که مرتب آن را به سکوت دعوت میکنند و نمیگذارند حرف دلش را به زبان آورد.
ممکن است شما فکر کنید که یک پناهنده یا پناهجو، طبق قانون سازمان حمایت از حقوق بشر، برای خود حق و حقوقی دارد و یا از مزایایی برخورداراست. باید بگویم که متاسفانه این قوانین صرفا در چهارچوب کتاب هاست و دفاتری که از آن کتب نگه داری میشوند و هیچگاه از نوشتاری به مرحلۀ اجرا نرسیده و گاهی فقط برای تزئین کردن جملات شان و جلا بخشیدن به وجدانشان، هراز گاهی این دست نوشتهها را به رخ یکدیگر می کشند تا از کوتاهیهایشان در قبال این قشر آسیب دیده، فرار کرده و هرگونه تقصیر را به گردن هم بیندازند.
جامعهای که من میشناسم، ظالمانه و بدون در نظر گرفتن حق و حقوقی برای پناهجویان، از او یک زندانی می سازد و به او اجازۀ دفاع از خود نمیدهد. او اجازۀ خروج از شهر خویش را ندارد، حقِ کار کردن ندارد و به تازگی هم تنها یک حقِ بیمه درمانی بود، این امتیاز نیز از آنها گرفته شد. گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
من اسم این قشر بی پناه، که از بدِ حادثه اینجا به پناه آمده، را محکومین بی گناه و نام جامعهای که در آن هستند را، حاکمان مجرم نام نهادهام.
می دانید جرم شان چیست؟ فقط مطرح کردن عقاید خود، بی آنکه به کسی یا چیزی آسیبی برسانند.
ممکن است هر آسیبی که از جانب کشور پناهنده پذیر به آنها برسد، ذرهای از ارزش های آنها کاسته نشود، ولی آیا روحِ زخم دیده و روانِ در هم کوبیدۀ آنها ترمیم خواهد شد؟
پناهجویان چه بسا با پیش آمدهایی روبرو می شوند که نه راه پس دارند و نه راه پیش. باید بسوزند و بسازند. مانند زندانی هایی که از پشت میلههای زندان، شاهد اتفاقات ناگوار در مورد خانوادههایشان هستند ولی دستشان به جایی بند نیست.
چه بسیار افرادی که در سوگ عزیزان از دست رفتهشان؛ در خلوت و بی صدا، اشک ریختند و نتوانستند به دلیل ممنوعیت و ترس از بازگشت به وطن، در کنار عزیزانشان باشند.
چه پدران و مادرانی که لحظات زیبا و به یاد ماندنی و غیر قابل تکرار دربارۀ فرزندان دلبندشان را از دست دادهاند و مانند یک تماشاگر از راه دور با اشک و افسوس و آه، به تماشا نشستهاند.
آیا تصور می کنید این انسان های به ظاهر سالم، حتی اگر به کشور سوم برسند، میتوانند در کمال سلامتیِ جسم و جان به زندگیِ عادی خود برگردند و یا می توانند بدرستی مسئولیتی را بپذیرند و یا یک هدایتگر و راهنمای درستی خواهند بود؟ من که بعید میدانم.