خاطره اولین روز ورود دختران به استادیوم فوتبال در ایران – مسجدسلیمان، کبری قاسمی

تقدیم به تیم نفت مسجدسلیمان 

یکبار دیگر پرسپولیس تهران در مسجدسلیمان اما این بار بدون دختران تماشاگر

روزی که برای اولین بار در ایران دختران برای تماشای فوتبال به ورزشگاه قدم گذاشتند.

روز جمعه ۳ مرداد تیم پرسپولیس با تیم نفت مسجدسلیمان مسابقه داد. پرسپولیس یکی از تیم های قهرمان پایتخت، با داشتن بیشترین امکانات، به مقابله با تیمی از یک شهر بسیار محروم رفت. شهری که گر چه منابع زیرزمینی نفتی اش، بریتانیا را به اوج ثروت و قدرت رساند، و سپس با ملی شدن نفت، بزرگترین سرچشمه درآمد کشور شد و ایران را به یکی از قدرت های جهانی در زمینه تولید انرژی رساند، اما مسجدسلیمان شهر اولین چاه نفت خاورمیانه را به یکی از محروم ترین شهرهای کشور فروکاست. این قصه دراز و دردآور برای بسیاری از ما چنان آشنا است که نیازی به بازگویی اش نیست. اما بازی روز جمعه مرا به گذشته ای نزدیک به پنجاه سال پیش برد که پرسپولیس تهران در جریان مسابقات قهرمانی جام باشگاه های ایران در شهر ما در برابر تیم تاج مسجدسلیمان بازی کرد. آن بازی تنها یک رقابت ورزشی نبود، رویدادی کم سابقه دست کم برای نوجوانان و جوانان بویژه دختران بود. چرا که تا آن روز حضور در ورزشگاه فوتبال گرچه ممنوع نبود اما حریم پسرانه ای بود که دختران خودخواسته علاقه ای برای حضور در ورزشگاه نداشتند. اما حضور تیم بلندآوازه و محبوبی همچون پرسپولیس شاید انگیزه ای برای دختران دبیرستانی شهر شد تا برای نخستین بار، مرزها و محدودیت های اجتماعی خود را زیر پا نهاده و در حرکتی خودانگیخته در سراسر شهر، برای حضور در ورزشگاه، زیبایی زنانه ای را برای این ورزشگاه و شهر به ارمغان آورند.

شهر ما در بسیاری زمینه ها در ایران و خاورمیانه پیشتاز بوده است به همین جهت هم عنوان اولین ها را به این شهر داده اند، از جمله اولین چاه نفت، اولین خط آهن، اولین فرودگاه، اولین بیمارستان مدرن، اولین باشگاه های کارگری و بی گمان اولین زمین گلف و فوتبال و تیم های ورزشی زنانه و اولین مجله محلی دو زبانه و و و … سرانجام، شهری که برای اولین بار دختران برای دیدن یک مسابقه فوتبال به اراده خود به استادیوم پا گذاشتند.

در دی ماه ۱۳۵۰ من سال آخر دبیرستان و عضو تیم بسکتبال دبیرستان بودم و طبعا به فوتبال، به عنوان محبوبترین رشته ورزشی هم علاقه داشتم. تحت تاثیر برادر بزرگترم، نریمان، پرسپولیسی شدم. آن زمان، اوج این دو تیم برتر بود، پرسپولیس و تاج، هر کدام طرفداران خودشان را داشتند. با هیجان پای رادیو می نشستیم و با شنیدن گزارش های زنده عطاءالله بهمنش و حبیب الله روشن زاده، تصویری زنده از بازی ها را در ذهن بازسازی می کردیم. آن سال برای اولین بار فرستنده تلویزیونی در شهر ما نصب شده بود و مردم تازه شروع کرده بودند به خرید قسطی گیرنده های تلویزیونی.. ما هنوز تلویزیون نداشتم. و یادم هست برای تماشای فینال باشگاه های کشور میان پرسپولیس و تاج تهران، به خانه دخترعمویم رفتیم که تازگی ها تلویزیون خریده بودند، آن هم رنگی…  البته از بچگی تلویزیون دیده بودیم. چون گاهی تابستان ها که به خانه دائی ام  در تهران می رفتیم همراه بچه های دائی تا آخرین ساعت برنامه ها روبروی گیرنده سیاه و سفید می نشستیم، اما حالا اولین بار تلویزیون رنگی می دیدم. صحنه چمن سبز استادیوم با لباس های قرمز و سفید پرسپولیسی ها یکی از زیباترین تصاویری است که هنوز هم در ذهنم نقش بسته است. پرسپولیس این مسابقه را چهار بر یک برد که برای ما پرسپولیسی ها اوج شادی و غرور بود. از فردای آنروز همه جا برای تاجی ها چهار انگشت مان را بالا می بردیم،کرکری می خواندیم، و می خندیدیم. مثل همین جمعه که بازیکنان پرسپولیس چهار انگشت خود را به نشانه چهار پیروزی پیاپی بالا می بردند.

تیم تاج مسجدسلیمان در دهه ی 50

دوستان دبیرستانی ام هم مثل خودم، شاید تحت تاثیر برادر، پسرخاله و پسرعمو یا شاید دوست پسر پنهانی، طرفدار یکی از تیم ها بودند. تا آن زمان دختران نه فوتبال بازی می کردند و نه حتی به تماشای مسابقات می رفتند. به یاد ندارم که حتی در تهران هم دختران به استادیوم رفته باشند. گر چه ممنوعیتی وجود نداشت ولی راستش خودم هم هیچوقت به فکر رفتن به استادیوم نبودم. معمولا بعد از بازی فوتبال، برادرانم با پسرعموها و دوستان شان می آمدند خانه و صدای داد و فریاد هیجان انگیزشان همه محله را می گرفت. با هم بحث می کردند و هر کدام جانب تیم خودش را می گرفت. هر کسی هم تعصب تیمش را داشت ولی دوستانه و به دور از دشمنی برای هم خط و نشان می کشیدند، می گفتند و می خندیدند، یک تفریح بود. ما دختران هم به این ترتیب در جریان بازی ها قرار می گرفتیم.

فصل جام قهرمانی باشگاه های ایران بود. تیم تاج مسجدسلیمان هم برای اولین بار به این رقابت ها راه یافته بود و حالا میزبان تیم بلندآوازه پرسپولیس تهران شده بود.  تماشای زنده بازی تیمی که ما فقط از رادیو و مطبوعات در باره اش شنیده و خوانده بودیم، برای ما هیجان انگیز بود. رویدادی بی سابقه بود که همه شهر را به تب و تاب واداشته بود. همه با هیجان از ورود تیم پرسپولیس به شهر می گفتند. از طرف دیگر، حرف های پنهان سیاسی هم در جریان بود. در آن سال ها ورد زبان ها بود که  پرسپولیس تیم ملت و تاج تیم دولت است. می گفتند نام «تاج» برگرفته از تاج شاه است برای همین دولتیان به این باشگاه توجه بیشتری دارند و امکانات مالی در اختیارش می گذارند ولی چون پرسپولیسی ها طرفدار شاه نیستند، از آن امکانات محرومند. آن زیر زیرها در بطن جامعه، بخصوص در شهر ما  مسجدسلیمان نارضایتی از حکومت و وضعیت هم جریان داشت و کم کم داشت بین جوانان بیشتر شکل می گرفت. جوانان بیشتر از تمایزات اجتماعی و رفاهی میان خانواده های کارکنان شرکت نفت و بومیان غیر شاغل در صنعت نفت، ناراضی بودند. از طرف دیگر، بخشی از مردم محلی شهر هم به خاطر جدایی شاه از ثریا بختیاری، دل خوشی از شاه نداشتند. هم زمان، دولت عراق هم باز سر بلند کرده، ادعاهای ارضی و مرزی داشت. خیلی ها که از نحوه پخش اغراق گونه و ستایش گونه از شاه ایران در اخبار رادیوی ایران دلخوشی نداشتند یا اخباری که فقط جنبه تبلیغاتی پیشرفت های درخشان در جهت رسیدن به تمدن بزرگ را ترویج می کرد بی آن که گوشه چشمی بر وقایع و حقایق درون حکومت و جامعه داشته باشد. برای همین ها بود که مردم پنهانی به رادیوهای بیگانه مثل بی بی سی، اسرائیل، عراق ، مسکو و حتی چین گوش می دادند. در بحبوحه این وضعیت، رادیو عراق که علیه شاه و حکومت ایران تبلیغات وسیعی می کرد، به تبلیغات شدیدی برعلیه تیم تاج پرداخته و بی وقفه این ذهنیت را دامن می زد که: تیم ملت (یعنی پرسپولیس) در برابر تیم دولت (یعنی تیم تاج) ایستاده است… و تلاش در تحریک مردم بر علیه تیم تاج می کرد. شایع شده بود حکومت برای احتیاط و پیشگیری از هرگونه حادثه ای، پلیس هایی از شهرهای اطراف مثل اهواز و هفتکل آورده است. همه اینها حساسیت نسبت به این مسابقه را نشان می داد و هیجان لحظه به لحظه بیشتر می شد.

همه ی مجلات و روزنامه های ورزشی و غیر ورزشی از جمله روزنامه ی پرتیراژ کیهان در صفحه ی اول خود از جوانان برومند تاج مسجدسلیمان و پیروزی آنان بر تیم قهرمان کشور، پرسپولیس تهران نوشتند

مسابقه بعد از ظهر شروع می شد، یعنی درست در زمانی که ما سر کلاس درس بودیم.  امری عادی بود که همگی پسران فوتبال دوست شهر می خواستند به تماشای این بازی بروند و این را در مدرسه هایشان گفته بودند. مدیران دبیرستان های پسرانه اول مخالفت کردند ولی چون دیدند که آنها مصمم به رفتن هستند و فردا ممکن است با کلاس های خالی روبرو شوند، با مشورت با رئیس آموزش و پرورش آن بعد از ظهر را تعطیل اعلام کردند. صبح روز مسابقه بود که ما رفتیم دبیرستان، این خبر بین همه پخش شده بود. بچه های ورزشکار دبیرستان دخترانه دکتر اقبال از جمله خود من هم به شدت مشتاق رفتن به استادیوم بودیم برای دیدن این بازی و بخصوص دیدن قهرمانانی که تا به حال فقط اسم شان را شنیده بودیم و عکس هایشان را در مطبوعات دیده بودیم. همایون بهزادی، حسین کلانی، کاشانی، شیرزادگان، محمود خـُردبین، … و بخصوص صفر ایرانپاک که اتفاقا مسجدسلیمانی هم بود. این ها همه عضو تیم ملی و برای ما قهرمانانی بی چون و چرا بودند و دیدن شان از نزدیک یک خاطره تاریخی می توانست بشود.

صبح آن روز به محض ورود به مدرسه، ورزشکاران کلاس جمع شدیم و پس از مشورت تصمیم گرفتیم از مدیر دبیرستان اجازه تعطیلی بگیریم تا به ورزشگاه برویم. قرار شد من به عنوان نماینده با مدیر دبیرستان خانم جلالی صحبت کنم. وقتی به دفتر خانم جلالی رفتم و خواسته مان را که تعطیلی مدرسه مثل مدارس پسران بود گفتم، خنده ای کرد و گفت: دخترها میخوان برن به استادیوم؟ گفتم بله، چرا نه؟ سکوتی کرد و سپس با لبخندی گفت: درسته، چرا نه؟ پرسید تعداد زیادی هستید؟ گفتم: نه، بیشتر بچه های تیم های ورزشی هستند. گفت: باشه، من با رئیس آموزش و پرورش صحبت می کنم و بهتون اطلاع میدم. برگشتم پیش بقیه و هیجان زده منتظر نتیجه ماندیم. کمی بعد مدیر در بلندگوی دبیرستان اعلام کرد که دختران سیکل دوم که علاقه مندند می توانند برای دیدن این بازی فوتبال به استادیوم شهر بروند ولی کلاس ها تعطیل نمی شوند. همزمان صدای جیغ های ما راهروهای دبیرستان را پر کرد. بعد از ظهر گروهی از دبیرستان حدود بیست دختر از کلاس های بالاتر بودند به طرف استادیوم که نزدیک دبیرستان بود، راه افتادیم البته با بدرقه ی شورانگیز و پر از حسرت خیلی از دخترهای دیگر که بسیار علاقه مند بودند همراه مان باشند اما نگران مخالفت خانواده هایشان بودند.

استودیوم ورزشی مسجدسلیمان، اولین استودیوم ورزشی ایران

ورود ما دخترها با روپوش های دبیرستانی به استادیوم دیدنی بود. پسرها که برای اولین بار بود دخترها را در استادیوم می دیدند، استقبال پرشوری کردند، برای ما دست میزدند و سوت میکشیدند. آن زمان استادیوم مسجدسلیمان یک جایگاه سیمانی پله مانند برای تماشاچیان داشت. بقیه تماشاگران از پشت نرده های استادیوم و یا از روی تپه مشرف به ورزشگاه، بازی ها را تماشا می کردند. با شرم و تردید ناشی از اولین حضورمان که بدعتی در شهر محسوب می شد، به طرف جایگاه می رفتیم که چند نفر از  مسئولین انتظامات جلو آمدند و گفتند بهتراست شما در جایگاه ننشینید. در کنار زمین بازی جایی را برای شما درنظر گرفته ایم. چه از این بهتر! یعنی روی چمن و کاملا نزدیک به زمین بازی و در کنار نیمکت ذخیره ها. دیگر چی میخواستیم؟ می توانستیم بازیکنان را کاملا از نزدیک ببینیم. کنار زمین به تماشای بازی و تشویق بازیکنان ایستادیم. البته بارها هنگام بازی هیجان زده می شدیم و از خط بازی رد می شدیم ولی چند پاسبان برای امنیت بازی در کنار زمین مراقب بودند و به ما گوشزد می کردند. جالب بود که در نیمه های بازی متوجه حضور خواهر دیگرم اختر در کنار نیمکت ذخیره پرسپولیس شدم. اختر تازه سال اول دبیرستان بود. با چند همکلاسی دیگه اش که مشتاق رفتن به استادیوم و دیدن بازی بودند با اصرار و التماس بالاخره معلم ها و مدیر را راضی کردند. آن ها هم جداگانه به استادیوم آمدند و به ما پیوستند. اختر بعد در خانه با هیجان تعریف می کرد که «من اینقدر ذوق زده دیدن قهرمانان تیم محبوبم بودم که تمام مدت کنار نیمکت ذخیره پرسپولیس بودم و مدام با ایرانپاک و شیرزادگان حرف میزدم و سوال میکردم و اصلا حواسم به بازی نبود و تازه موقعی که تاج به پرسپولیس گل زد متوجه بازی شدم و دیگه اصلا حوصله حرف زدن هم نداشتم.»

زنان تماشاگر فوتبال در مسجدسلیمان، 90 سال پیش

برای من که اولین بار بود یک بازی فوتبال را این قدر از نزدیک می دیدم، حس عجیبی بود. ولی عجیب تر بازی پرسپولیس بود که تیم قهرمان کشور بود و من طرفدارش بودم. به نظرم خیلی آشفته و بد بازی می کردند. اما، تیم تاج مسجدسلیمان که هنوز نامی نداشت، قوی و منسجم بازی می کرد. موسی مَلمُلی، دوست برادرم و هم محله ای ما هم پر انرژی و خیلی خوب بازی می کرد ولی هر وقت موسی نزدیک ما می شد، نمی توانستم خشم و عصبانیتم را پنهان کنم.

نزدیک آخرای بازی بود که چشمم خورد به درب ورودی استادیوم. یک صف کودکان دبستانی (دبستان خسروی نمره چهل) در حالی که مبصر صف با پرچمی در دست در جلوشان حرکت می کرد به آرامی از جلو جایگاه می گذرند. کمی دقت کردم دیدم دو خواهر کوچکم پروین و مهین را پشت سر مبصر دیدم. از دیدن این صحنه خیلی خنده ام گرفت. خواهرانم هم ظهر در خانه شاهد صحبت های پرهیجان من در باره رفتن ما دخترها به استادیوم بودند. آنها هم دوست داشتند که به استادیوم بیایند. مدرسه شان خیلی نزدیک استادیوم بود و صداهای جمعیت هیجان زده استادیوم که در کلاس ها می پیچید، آموزگاران و بچه ها را هم برای دیدن بازی بی تاب می کرد. سرانجام مدرسه کلاس ها را زودتر تعطیل می کنند تا شاید بتوانند دقایقی از بازی را ببینند. مبصر صف که می بایستی هر روز کودکان را با پرچم قرمز از جاده رد کند، آن روز به جای گذراندن آنها از جاده همه را مستقیم به استادیوم آورده بود. گذشتن شان از جلو جایگاه با تشویق و سوت و دست تماشاگران روبرو شد.

تیم نفت مسجدسلیمان در لیگ برتر، مربی پرسپولیس تهران می گوید بسختی میتوان این تیم را شکست داد.

بازی در حال پایان بود، بازیکنان پرسپولیس با وجود تلاش زیاد نتوانستند دروازه تاج مسجدسلیمان را باز کنند. در نیمه دوم اصغر جمالی مهاجم جوان تیم تاج دروازه پرسپولیس رو گشود اما ضربه چنان قوی و سریع از تور دروازه عبور کرد که داور وسط نتوانست آن را تشخیص دهد و گل مسلم پذیرفته نشد که به تنش میان دو تیم، تنش میان دو گروه تماشاگران که از ابتدای بازی حاکم بر فضا بود دامن زد. بازیکنان تاج به پشتوانه تماشاگران محلی مصمم تر از پرسپولیس بازی می کردند و همین شد که باز هم این بار اصغر جمالی در شش قدمی دروازه پاس هوشنگ ممبینی را به موقع گرفته و توپ را وارد دروازه پرسپولیس کند. تیم تاج حالا برنده بازی بود.

پس از آن احساس کردم بازیکنان پرسپولیس، قهرمانان تیم ملی، دستپاچه و پریشان شده اند. تلاش زیاد تیم پرسپولیس برای رسیدن به گل تساوی، و دفاع محکم تیم تاج فضای ورزشگاه را ملتهب تر کرده بود. با سوت پایان بازی، تماشاگران از جایگاه به سوی زمین سرازیر شدند… گیج شده بودم، برایم باورکردنی نبود، بازی تمام شد و پرسپولیس محبوب من باخته بود؟ ولی در آن لحظه فکر وحشتناک تری ذهنم را مشغول کرده بود. این که آن بچه های دبستانی از جمله خواهران کوچکم الان زیر دست و پای جمعیت له می شوند. فریاد می زدم و تلاش می کردم از وسط زمین چمن خودم را به آن طرف، به بچه ها برسانم. وقتی رسیدم، دیدم برادران و پسرهای فامیل و دوستان شان زودتر از من دست به کار شده بودند و حلقه ای دور بچه ها زده بودند و مهین هم توی بغل یکی از پسرعموها بود. خیالم راحت شد. برگشتم توی چمن و رفتم به طرف بازیکنان. ولوله ای بود آن میانه… طرفداران تاج خوشحال و شادی کنان و طرفداران پرسپولیس عصبانی و پرخاش کنان… ناگهان صحنه ای دیدم که باز هم جزو صحنه های ماندگار در ذهنم شد. یکی از طرفداران تیم تاج که اتفاقا فامیل ما هم بود را دیدم که یقه پاره شده اش در دست همایون بهزادی، کاپیتان تیم پرسپولیس و تیم ملی، خشمگین و شکست خورده بود که در دست دیگرش کفش های فوتبال را بالا برده بود که بر سر او بزند. صحنه عجیبی بود. او که از طرفداران پر و پا قرص تیم تاج بود. از شادی آن پیروزی بزرگ به وجد آمده بود و رو به بهزادی گفته بود دیدی از تاج خوردین یا جمله یی شبیه این. و همین باعث درگیری لفظی بین آن ها و در نهایت به درگیری فیزیکی کشید. عکس های زیادی از این صحنه روی جلد همه نشریات ورزشی آن زمان پخش شد و بهزادی هم به این خاطر خیلی مورد سرزنش قرار گرفت. سرانجام این ماجرا با دخالت پلیس و جدا کردن بازیکنان پرسپولیس پایان یافت. اما کرکری ها و یا به قول امروزی ها کل کل های ما تا مدت ها ادامه داشت.

اکنون بار دیگر نماینده فوتبال شهرمان، نفت مسجدسلیمان، با وجود همه محرومیت ها و نداشتن امکانات، باز هم با قدرت و شهامت می رزمد و نام شهر را دست کم با افتخار سرافراز  نگه داشته. تیم نفت شهرمان که تاکنون در همه بازی ها پیروز بوده، گر چه نتوانست به یک پیروزی دیگر بر پرسپولیس دست یابد ولی بخاطر ارائه یک بازی خوب، پرسپولیس به سختی توانست از سد این تیم بگذرد. بطوری که گل محمدی مربی پرسپولیس گفت: «… جلوی چنین تیمی بازی کردن سخت است… در شهر اولین‌ها رکوردشکنی کردیم، تیم نفت مسجدسلیمان را برای اولین بار شکست دادیم…»

استودیوم مسجدسلیمان امروز، قدیمی ترین استودیوم ورزشی ایران

حال، همچنان آن بازی دی ماه ۱۳۵۰ گرچه با خشونت و تنش همراه بود، ولی نه تنها یک پیروزی بزرگ برای تیم شهرمان بود بلکه بزرگتر و ماندگارتر از آن، ثبت اولین حضور دختران ایرانی در یک ورزشگاه فوتبال در تاریخ وزرش ایران است.

 

 

Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

کلیسای مسجدسلیمان (فیلم)، کبری قاسمی

کلیسای مسجدسلیمان که همانند خود شهر به مخروبه تبدیل شد کبری قاسمی روزهای گذشته در …

خاطره فولکلور ورزشی “حق خوری” – مهدی قاسمی

خاطره فولکلور ورزشی “حق خوری” مهدی قاسمی بچه شر و شور و کله خراب و …

8 comments

  1. جهانبخش نصیری

    سلام همتبار و هم طایفه ای عزیز. با گزارش جذاب و نوستالژیکت من هم به آن روز تاریخی ورزش شهرم پرتاب شدم. آن روز که شبفت عصر مدرسه راهنمایی جاوید بودم با فرار از مدرسه خود را به تپه روبروی استادیوم رسانده و بازی را از آنجا تماشا کردم.همه آنچه را که دیده بودم شما به زیبایی تمام نوشتید با این تفاوت که من به عنوان یک تاجی به اصطلاح تیفوسی(که به واسطه و حضور دایی عزیزش اسماعیل نصیری در تیم تاج مسجدسلیمان، هوادار این تیم شده بود) با استرس و هیجان وصف ناپذیری بازی را دنبال می کردم.رقص و پایکوبی هواداران تاج بعد از بازی هم در نوع خود بی نظیر بود، روزی که مسجدسلیمان تا آن زمان تجربه اش را نداشت و بعد از آن هم هرگز تجربه تکرارش را پیدا نکرد. هواداران به کمک دو نوازنده ساز محلی مان(توشمال) -که گمانم یکی از آنها نورالله مومن نژاد بود- جشن و قشقرق عجیبی در خیابان ها راه انداختند . خیابان های منتهی به ورزشگاه چنان شلوغ و جمعیتی که چون سیل در خیابان ها راه افتاده بود چنان پایکوبی و هیاهویی به راه انداختند که پلیس از ترس شورش و اغتشاش اقدام به بستن خیابان ها و در نهایت پس از تلاش فراوان موفق به پراکندن جمعیت شد…
    یاد آن روز بخیر. یاد مسجدسلیمان تا ابد حسرت بار دوره بی همتای رونق و شکوفایی و شادمانی و نشاطِ یگانه اش بخیر.

  2. Kia Kiarostami- کیا کیارستمی

    خیلی زیبا بود گزارش شما. فکر میکنم که حمید شیرزاده گان اصلن در تیم پرسپولیس بازی نکرد بلکه مربوط به نسل قدیمی تر بود که فقط در تیم شاهین بازی کرد. با اشاره به اینکه شاهین در واقع بعدها با نسلی جدیدتر با نام پرسپولیس وارد عرصه رقابت شد.

    • درود کیا جان،
      شیرزادگان بازی نمی کرد ولی من دقیق یادم هست که با لباس شخصی و نه لباس ورزشی کنار نیمکت ذخیره ها بود و مدام هم بالا و پایین می پرید و به بازیکنان خط میداد ظاهرا بیشتر از مربی تیم نگران بود
      با مهر
      اختر قاسمی

    • سجاد بیگدلی

      حمید شیرزادگان برای پرسپولیس هم بازی کرد

    • سجاد بیگدلی

      اکثر بازیکنان شاهین بعد از انحلال این تیم به پیکان و بعد به پرسپولیس پیوستند اما به هیچ وجه نمیشود گفت پرسپولیس همان شاهین است، شاهین منحل شد، پرسپولیس هم تیمی در دسته سوم تهران بود، علی عبدُه پرونده ی پرسپولیس رو خرید از اونطرف وقتی دید شاهین منحل شده امتیاز لیگ یکی بودن شاهین که اون زمان در لیگ. یک تهران بود رو هم خرید. بازیکنان شاهین هم که اکثرا ملی پوش بودن و بازیکنان نامداری بودن و چندسال کنار هم بازی کرده بودن ترجیح دادن تو یه تیم کنار هم باشن مجددا، برای همین پیشنهاد پرسپولیس رو پذیرفتن، در صورتی میشه گفت پرسپولیس همون شاهین که مثلا عبده پرونده ی شاهین رو میخرید و نام باشگاه رو تغییر میداد اما پرونده ی پرسپولیس رو خرید، پرسپولیس خودش وجود داشته در دورانی که شاهین هم بود، شاهین دسته یک تهران بود پرسپولیس دسته سه. مثلا فولاد خوزستان پرونده ی جنوب اهواز رو خرید، اسمش رو از جنوب به فولاد تغییر داد.
      مانا باشید ??

  3. کبرای عزیز
    مرا با خوداش در میان میدان بازی تیم های آن زمان برد
    و دلم را همان هیجان فراگرفت که تماشاگران آن زمان داشتند. خیلی واقعه نگاری جالب و با جزئیات و آن هم از حضور زنان در میدان های بازی، که حساسیت آن زمان اندکی است که به انجام خود رسیده.
    خیلی عالی بود کیف کردم
    ج. پلوشه

  4. بسیار عالی و جالب بود ، زنده باد به شما زنان و دختران پیشرو در همه زمینه ها و دوران تاریخ

  5. درود بیکران محضر مبارک نویسنده توانا سرکار خانم کبــری قــاسمـــی
    تاکنون بارها و بارها درمورد ورزش ، سابق ورزش و قدمت ورزش و ورزشگاههایمسجدسلیمان خوانده و شنیده بودم و هربار که در اینخصوص بحث میشود ، همه چیز برایم تازگی دارد و دوست دارم باز هم بشنوم . ولی اینبار تفاوت خاصی با همیشه داشت که برای من بسیار جالب بود و آنهم حضور منظم دانش آموزان دختر شهرم با یونیفرم واحد در جایگاه ویژه بانوان جهت تماشای اولین برد پرافتخار تاج مسجدسلیمان در مقابل پرسپولیس تهران بود . واقعا ستودنی است که پنجاه سال پیش در چه سطحی از روابط اجتماعی قرار داشتیم که بانوان حق حضور در ورزشگاهها را داشتند .
    به وجود امثال حضرتعالی افتخار میکنیم .
    سپاس بیکران بابت مطلب زیبا و ارزنده تان .
    سایه تان سبز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *