دیربازی نیست که کشور چین بالاخره توانست در ابتدای قرن بیستم بر استعمار فائق آمده و استقلال کامل خود را با تولد حزب کمونیست چین، دو باره باز جوید. چین حدود نیم قرن در گرفتاری و نیز بازسازی کشور درگیر بود و شاید بتوان گفت که در اواخر دهه پنجاه خورشیدی با به قدرت رسیدن «دنگ شیائوپینگ» در (۱۹۷۸ م) و اصلاحات گسترده وی در سطح کشور، علی الخصوص سیاست درهای باز که دالانی کمونیستی بود به سوی بازار آزاد و البته تعامل با دنیای کاپیتالیسم، چین رفته رفته جای پای خود را در میان جامعه بین المللی و اقتصاد جهانی باز نمود تا جایی که پس از حدود چهل سال از کشور چین به عنوان کارخانه جهان یاد میشود و البته یکی از قویترین اقتصادهای جهان را دارا میباشد.
[رادیو فردا: چین؛ چهلمین سالگرد اصلاحاتی که «معجزه» آفرید].شاید بتوان با در نظر گرفتن محافظه کارانه ترین حالت ممکن در افق این توافق، البته اگر نهائی بشود، گفت این توافقنامه به نوعی یک دعوتنامه بیست و پنج ساله برای حضور پررنگ چینی ها در ایران و نقش آفرینی در ساخت و بازسازی زیرساخت های حال مستهلک شده ایران از صنعت نفت گرفته تا خطوط ریل آهن است.
سوال اساسی این است که آیا برنده اهرم تحریم و فشارهای اقتصادی و سیاسی آمریکا بر جمهوری اسلامی، چین خواهد بود؟
با در نظر گرفتن نمونه موفق تعامل جمهوری اسلامی با روسیه، می توان حدس زد که لایه های رهبری حکومتگران امروز ایران درصددند تا با نگاه ویژه به شرق از کمند تحریم و محاصره طاقت فرسای اقتصادی-سیاسی آمریکایی ها (واشنگتن پست: سیاست فشار حداکثری ترامپ شکست خورد مگر در سوق دادن ایران به سوی چین) و شاید در مورد تفاهم نامه اتمی برجام، حتی اروپاییان فرار کنند.
کشور چین با اقتصاد رو به رشد خود، انبوهی از سرمایه و برنامه های بلندپروازانه خود در سراسر جهان از جمله پروژه عظیم «احیای جاده ابریشم» (بی بی سی فارسی:’راه ابریشم جدید’؛ طرحی که چین را به جهان وصل میکند) که اگر عملی شود چین و تجارت چین را از طریق زمینی به سه قاره اروپا، آفریقا و سراسر آسیا وصل خواهد نمود که البته این به تحکیم حضور جهانی چین به عنوان ابرقدرتی نو ظهور، منجر خواهد شد.
در این میان کشور ایران به واسطه نقش تاریخی ژئوپلیتیک خود در منطقه می تواند نقش عمده ای در افق پیش روی آینده خاورمیانه بازی کند. اگر آن گونه که در مورد این توافقنامه شایع است چین موفق شود نفوذی موثر و حضوری پر رنگ در ایران داشته باشد، آن گاه شاه مهره منطقه را خواهد داشت تا منافع خویش را در کل منطقه خاورمیانه تامین، بسط و گسترش دهد. امری که بدون ایران با در نظر گرفتن شرایط بحران زده منطقه از عراق تا سوریه و لبنان و نفوذی و تاثیری که سران جمهوری اسلامی بر تحولات منطقه دارند ناممکن می نماید.
به عنوان جمع بندی می توان حدس زد که کشور ایران و انبوهی از ثروت ها منابع و معادن زیرزمینی همچنین موقعیت بی نظیر ژئوپولیتیک، تسلطی که بر کرانه «خلیج پارس» و نظارتی که می تواند بر آبراهه هرمز و شریان صادرات نفت جهانی داشته باشد و نهایتا تاثیر و نفوذی که در مناطق بحران زده خاورمیانه دارد به مثابه مکه ای می تواند قبله روی سرمایه گذاران چینی بوده و نیز قادر است محل نفوذ به منطقه و جای پای محکم سیاسی-اقتصادی برای جامه عمل پوشاندن به گسترش طرح توسعه جهانی چین نوین باشد.
باید در نظر داشت که رهبران و سیاستمداران بر اساس منافع ملی تفاهم و توافق می نمایند. در این میان از شواهد و مستندات سرمایه گذاری ها و قراردادهای گذشته چین، مخصوصا در قاره آفریقا این چنین می توان استنباط کرد که چینی ها از بی انصاف ترین سرمایه گذاران جهان هستند که تقریبا منافع ملی کشورهای طرف مقابل خویش را مصادره می کنند. چینی ها از طرح و دیپلماسی موسوم به «قرض-تله» [دیپلماسی قرض-تله] استفاده برده و وام های کلان به بهانه سرمایه گذاری در مقابل گرو گذاری منابع و ثروتهای ملی به عنوان تضمین پرداخت می نمایند که معمولا با چنان بهره و شرایط سخت به کشورهای مستاصل طرف قرارداد تحمیل می نمایند که عملا با عدم توانائی این کشورها در بازپرداخت بدهی ها و استقراض های خود مجبور خواهند بود تا منابع و دارایی های ملی و امتیازات استراتژیک خویش را تمام و کمال به چین تسلیم نمایند.