تغزل خاموش
پورمزد کافی (منظر)
اینگونه که در من می نگری
باز میمانم از سخن
و دریا
معنای مرداب های پوسیده میشود
اینگونه که در من می نگری
باز می مانم از نفس
و خورشید
در کهکشان تلخش نمی تابد
اینگونه که در من می نگری
باز می مانم از تپش
و اندوه ماه
در نبض گندمگون خاک میدمد.
چرا که
آبشار تبسم تو مفهوم زلالی دریاست
و کهکشان بزرگ دستانت
آسایش بی انتها
و چشمانت
دو عصاره ی مهر و زیبایی
سخن بگو
سخن بگو ای امید بزرگ
که از سحر سخنت شکوفه و شعر می بارد
تا من _ تمامی جهان _ برخیزم
از آن که در شحنه زار روبرو
روسپیان دندان بر استخوان مردگان می سایند
و سوگواران در دیده گان دریده ی خاک
هنوز
دنبال آفتاب و آینه می گردند.
بهمن ۱۳۶۷ _ آلمان از دفتر (از این فلات پر اندوه)