36 سال پیش در امرداد ماهی که ایران را ترک کردم، اختر قاسمی

به مناسبت 28 مین سالگرد خروجم از ایران چند خط زیر را که نه نثر است و نه نظم و فقط از درون و حسم بیان شده نوشتم تا بار دیگر در سالگرد مهاجرت و تبعید ناخواسته درد دلی کرده باشم.
به امید آزادی و روزهای بهتر برای سرزمین عزیزم ایران و صلح و دوستی برای جهان

ایران من

ایران من، درست 28 سال پیش در چنین روزهایی

در امرداد ماهی که هنوز داغی آفتابش را بر پیکرم حس می کنم ترا وداع کردم

ترا وداع کردم تا با دستی پر نزد تو بازگردم

و در کنار خواهران و برادران میهنی ام بنا نهیم سنگ ها بر سنگ و بسازیم دوباره میهن را

ایران من، با عشق به دیدار دوباره تو سختی های زیادی را تحمل کردم

تلاش کردم و درس خواندم و امید به فردای روشن تو سر از پا نمی شناختم

و هر روز به امید این که نزد تو بازگردم می گذشت

اما…

اما غاصبان تو هر روز عرصه را بر جامعه تنگ تر کردند

و هر روز شاهد فرار امثال «اختر» ها از دیار تو بودم

و هر بار که » اختر» ی را در این دیار می دیدم

تمام وجودم را غم می گرفت. می دیدم که تو تنها و تنهاتر می شوی

و غاصبان حریص تر

فرزندان تو یکی پس از دیگری از تو جدا می شدند

و من به تنهایی باغچه می اندیشیدم

ایران من، نمی دانم با چه کلماتی و چگونه به تو بگویم

که چقدر دوستت دارم و چقدر دلم برایت تنگ شده

نمی دانم چگونه بگویم که چقدر دلم برای میدان آزادی تنگ است

چگونه بگویم که چقدر دلم میخواهد در میدان آزادی، آزادی را با صدای بلند فریاد کنم

چگونه بگویم که چقدر دلم برای شهرم تنگ شده

چگونه بگویم که چقدر دلم میخواهد به شهری که در آن بزرگ شدم بروم

شهری که عشق ورزیدن به تو را، به من آموخت

چگونه بگویم که چقدر دلم میخواهد در کنار جویبارهایی که گاهی نفت فوران می کرد

همانند کودکی ام گذر کنم و از خود بپرسم مگر آب سیاه هم وجود دارد؟

ایران من، قسم به خاک تو و قسم به صداقت و پاکی ات

صمیمانه می گویم روزی که مرا به اتاق عمل* بردند تنها چیزی که مرا نگران کرد

این بود که شاید ترا هیچوقت دوباره نبینم

و نتوانم ترا در آغوش گیرم

ایران من، به همه ی زیبایی هایت قسم، به جنگل های شمال ات قسم،

به آفتاب خوزستان ات قسم، به کردستان و لرستان غیورت قسم،

به بندرعباس دریایی ات قسم، به آذربایجان مبارزت قسم،

به خراسان نورانی ات قسم، به بلوچستان صادقت قسم

و به کوه های استوارت قسم که هر روزم را به امید دیدار تو می گذرانم

و به همه چاه های نفت شهرم ** قسم

که تا روزی که جان دارم برای رهایی تو و برای دیدار دوباره تو تلاش می کنم

تا دوباره با هم بخوانیم سرود ایران را که چه سربلند ایستاده است

بخوانیم: «بر سینه ات نشست زخم عمیق و کاری دشمن ای سرو ایستاده نیفتادی …»***

اختر قاسمی

امرداد 2012 کلن

به مناسبت 28 مین سالگرد خروجم از ایران

توضیحات:

* اشاره به عمل جراحی چند ماه پیش از نوشتن این متن

** مسجدسلیمان شهری که اولین چاه نفت خاورمیانه را در دل خود دارد.

*** اشاره به شعر زنده یاد خسرو گلسرخی

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

چه زیبا بود(شعر)

سه شعر زیر  از «بانو گلچهره یاوری» (نویسنده کتاب دختری از نفتون)  است که در …

درکوی تو !(شعر)

پورمزد کافی( منظر ) (۱۳)”در کوی تو” بی تو نه منم در همه روزان و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *