شعر ماه طلا، جهان ولیان پور

ماطلا

جهان ولیان پور

یاد زن عمو بخیر

اسم اش ماه طلا بود

پیراهن گل گلی اش

به گل‌ها آب دادن اش

نان پختن اش

خوب راه رفتن اش

بلند خندیدن اش

خالِ درشت و سیاه اش

مژه های قشنگ اش

 

در خاطر من

همیشه یک چیزی داشت

برای مهر ورزیدن

برای پذیرایی

خورش جا افتاده گوشت گوسفند

برای ناهار

نان لواش و پنیر تبریز

برای صبحانه

و اگر عصبانی می‌شد

دمپائی اش را که در می‌آورد

کسی جلودار اش نبود

 

در خاطر من

هروقت می‌خواستند ورق بازی کنند

عمو غر می‌زد

ماطلا پاسور ها را بیار

 

نوبت زن عمو که می‌شد

با تک دل توی دست اش

با برق شوق توی چشم‌هایش

برگ سر را روی زمین می زد

می‌گفت من برنده شدم

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *