یک لاله نمی روید از باغ کبود منآز طرح نسیم و گل باری چه سزد ما را
یک شاخه نمی روید از بار وجود من
بر بام شب باغم بی نغمه پرد سهره
وقتست بگرید گل با پرده ی رود من
از چنگ غمین شب آلاله فرو ریزد
تقدیر بگرید هم در افت و فرود من
مستان گلستان را خورشید به دامان است
یک غنچه ی نوری نیست در اوج و صعود من
در پچ پچ پروانه عطر گل نرگس بود
میسوزد و خاموشست این جان چو عود من
آواز نمی اید از نرگس و از کوکب
منظر همه پژمرده ست از موج سرود من
آن منظر حزن انگیز کامد ز سرشک گل
بی دست به سر میزد در آتش بود من
۲۵ آبان ۱۳۶۲- آمل ایران