مسجدسلیمان، هفتکل و آبادان در شهریور 1320
بازخوانی اشغال جنوب ایران توسط قوای متفقین
فرشید خدادادیان
مولف کتاب “روایت نفت”
شهریور ماه هر سال یادآور اشغال نظامی ایران توسط انگلستان و روسیه در جریان جنگ جهانی دوم به سال ۱۳۲۰خورشیدی برابر با 1941 میلادی است. در زمانه ای که آتش جنگ عالمگیر دوم به دروازه های روسیه رسیده بود و دشمن مشترک ژرمن، دو ابرقدرت زمانه خود انگلیس و روسیه را که دارای اختلاف نظرهای فراوان در عرصه های سیاسی بودند متحد نمود تا ترمز ارتش نازی را در سرمای سیبری بکشند.
ایران در آن شرایط موقعیتی خاص داشت. موقعیتی که دولت های انگلیس و روسیه نمی توانستند نسبت بدان بی توجه باشند. وصیت پطر کبیر هنوز عملی نشده بود و ایران بهترین راه دسترسی آن کشور پهناور به دریای آزاد محسوب می شد و انگلستان نیز زیرکانه مایل بود تا بمب افکن های آلمانی به جای بمباران لندن و منچستر بر فراز خاک روسیه به پرواز درآیند و به همین دلیل از هیچ کوششی برای رساندن کمک به رقیب دیرینه خود در برابر دشمن مشترک جدید دریغ نمی کرد.
از اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی که رضاخان ردای پادشاهی پوشیده بود بیست سال می گذشت. بیست سالی که از نظر تحولات و پیشرفت های اجتماعی، اقتصادی و زیرساختی برای ایران گویی دویست سال بود. طی این مدت ایران همواره شاهد حضور انگلستان بود و روسیه نیز سعی می کرد حضور رقیب دیرینه خود انگلستان را در مرزهای جنوبی اش تحمل نماید. حضور قدرتی بنام آلمان اما شاه ایران را ترغیب می کرد تا به امید دوستی با امپراطور جدید جهان خود را از قدرت های سنتی آن روزگار بی نیاز نماید.
رضا شاه بیش از هر چیز مقهور پیروزی های هیتلر بود و آینده جهان را در اختیار آلمان می دانست او حتی به قدرت جوان امریکا نیز بی توجه بود. بازداشت سهوی وزیر مختار ایران در امریکا به دلیل تخلف از قوانین رانندگی هر چند به زودی جبران شده و عذرخواهی رسمی پلیس امریکا و مقامات آن کشور را به همراه داشت، اما بهترین بهانه بود برای رضا شاه تا روابط سیاسی خود با این کشور را قطع نماید.
از سوی دیگر در شرایطی که انگلستان به سختی درگیر جنگ بود، رضا شاه مطالبات ایران از شرکت نفت را از این کمپانی درخواست نمود. این امر سخت بر انگلیسی ها گران آمد. انتظار جایز نبود. باید ایران سریعا به راهی که برایش ترسیم شده بود باز می گشت. چرچیل طی تلگرافی به استالین نوشت: “ما در وهله اول علاقمندیم که سدی در مقابل پیشروی آلمان ها در شرق ایران ایجاد کنیم. در وهله دوم راهی را برای رساندن مهمات به دریای خزر تامین نمائیم.” چرچیل و استالین بهترین راهکار را اشغال نظامی ایران می دانستند زیرا سرنگونی شاه ایران امری بود که به زمان نیاز داشت و برای آن ها هر ساعت و دقیقه حکم مرگ و زندگی را داشت. در عین حال آن ها به دو نکته نیز توجه ویژه داشتند. نخست، حضور تعداد زیادی از اتباع کشور آلمان در خاک ایران که برخی از نظر انگلستان و روسیه به جاسوسی برای آلمان ها و خرابکاری در مناطق تحت نفوذ ایشان در ایران می پرداختند و دوم، منافعی که هر کدام از آن کشورها در ایران داشتند.
مناطق نفت خیز ایران در این میان موقعیتی ویژه داشت. به همین دلیل چرچیل در تلگراف دیگری نیز به استالین نوشت: “در ایران باید محتاط باشیم تا در بمباران تهران مرتکب بی رحمی نشویم. حال سوال این است که آیا قوای ما به اندازه کافی نیرومند هست که مناطق نفت خیز ایران را در صورت مقاومت سربازان ایرانی اشغال نمایند؟ ما هر دو البته برای بیرون کردن آلمانی ها از ایران توافق حاصل کرده ایم.”
اعلامیه شماره یک ارتش
در ایران ستادی متشکل از فرماندهان ارشد ارتش برای جنگ تشکیل شد. ستادی که تنها یک اطلاعیه صادر نمود. در بند یک اعلامیه آمد: “ساعت چهار روز سوم شهریور ماه ارتش شوروی از شمال و ارتش انگلیس در باختر و جنوب باختری مرزهای کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده اند.”
در بند دوم اعلامیه نیز آمده بود: “شهرهای تبریز، اردبیل، رضائیه، … اهواز و بندر پهلوی مورد بمباران هوایی واقع و تلفات وارد شده نسبت به مردم غیر نظامی زیاد و نسبت به نظامیان کم بوده است.”
حمله ناجوانمردانه در ساحل آبادان
انگلستان تقریبا” از آغاز جنگ عالمگیر از دولت ایران خواسته بود تا دفاع از شهر آبادان را ارتش بریتانیا عهده دار شوند. پس از بمباران بحرین توسط هواپیماهای ایتالیایی، انگلستان مجددا این درخواست را مطرح کرد که رضا شاه با آن مخالفت کرد و گفت ایران توانایی دفاع از مرزهای خود را دارد. البته انگلستان به این ادعا وقعی ننهاد و چند دستگاه آتش بار ضد هوایی در اطراف آبادان مستقر نمود. ارتش یک هنگ از تیپ لشگر خوزستان را به فرماندهی سرهنگ معصومی در آبادان مستقر نمود. ناو جنگی ایرانی موسوم به “پلنگ” نیز در سواحل آبادان لنگر انداخته بود تا از مرزهای آبی ایران دفاع نماید.
روز دوم شهریور ماه، مقارن ساعت هیجده یکی از رزم ناوهای انگلیسی حاضر در خلیج فارس با کسب اجازه از مرزداران ایران به بهانه گرفتن سوخت و آب و تهیه آذوقه و استراحت افسران و افراد خود وارد ساحل آبادان شده و در مقابل ناو پلنگ در یکی از اسکله های شرکت نفت پهلو گرفت. ناخدا سوم “میلانیان” فرمانده ناو پلنگ طبق عرف فرمانده رزم ناو انگلیسی را دیدار کرد و به ایشان خیر مقدم گفت. امکانات رفاهی و آذوقه در اختیار رزم ناو انگلیسی قرار داده شد تا این ناو صبح فردا به حوزه ماموریت خود در آب های آزاد خلیج فارس باز گردد. ساعاتی از بامداد روز بعد نگذشته بود که ناخدا سوم میلانیان با صدای انفجاری مهیب از بستر خود در کابین فرماندهی ناو پلنگ سراسیمه برخواست. از زمین و آسمان به ناو توپ و خمپاره می ریخت و سربازان هندی نیز مسلسل بدست از عرشه رزم ناو انگلیسی میزبانان خود را به آتش بسته بودند. ناوبان یکم کهنمویی فرمانده توپخانه ناو پلنگ انتظار چنین حمله ناجوانمردانه ای از میهمانانی که چند ساعت پیش از آنان استقبال کرده بود را نداشت. او در اثر حمله خمپاره اندازان هندی یک دست خود را از دست داد و در حالی که با یک دست قصد آتش کردن توپ را داشت به قتل رسید. هم رزم دیگر او ناوبان ریاضی که مسئول کشیک قسمت عقب ناو پلنگ بود نیز ناجوانمردانه هدف خمپاره قرار گرفت و از بدن او هیچ چیز باقی نماند. فرمانده ناو پلنگ، ناخدا سوم میلانیان در جریان این حمله ناجوانمردانه مجروح شد. حجم آتش ناو انگلیسی بر ناو پلنگ به حدی بود که ساکنان آبادان با تصور زلزله ای مهیب از خواب پریدند و متوجه شدند اسکله شرکت نفت غرق دود و آتش است. همان اسکله ای که کارگزارن شرکت نفت وقتی سوار بر دوچرخه از آن می گذشتند برای سربازان و افسران ناو پلنگ دست تکان می دادند و خسته نباشی دلاور می گفتند.
با اطمینان ناو انگلیسی از انهدام ناو پلنگ آتش بار آنان اندک اندک کم شد. ناخدا میلانیان را به همراه سایر مجروحین به اسکله منتقل کردند تا برای مداوا به بیمارستان شرکت نفت ببرند اما او گفت حاضر است بمیرد اما به بیمارستان شرکت نفت نرود. سرانجام در حالی که فرماندهان انگلیسی و سربازان هندی سرگرم به اهتزاز در آوردن پرچم بریتانیا بر اسکله آبادان بودند میلانیان برای همیشه چشم از دیدن ایران فرو بست.
جدال در مسجدسلیمان
صبح روز سوم شهریور 1320 انگلیسی ها در حیاط منزل مستر لین H.W. LENE رئیس مناطق نفت خیز در مسجدسلیمان جمع شده بودند تا اخبار را دنبال نمایند. پیامی از هفتکل به صورت رمز و با اصطلاحات حفاری رسید که خبر می داد شش نفربر ارتشی از طریق بمبئی وارد خاک ایران شده اند. یکصد سرباز هندی بدون خونریزی در مسجدسلیمان بر اوضاع مسلط شدند تا خوش خدمتی خود را به صاحب ها تکرار نمایند. فرمانده ژاندارمری مسجدسلیمان سعی کرد فرمانده انگلیسی نیروهای هندی را هدف قرار دهد که تیرش به خطا رفت و خودش هدف قرار گرفت و مجروح شد.
در هفتکل نیز استوار گنجی فرمانده پاسگاه ژاندارمری در فرودگاه این شهر نفتی در درگیری با انگلیسی ها کشته شد. علاوه بر آن در کرمانشاه هم نیروهای انگلیسی کنترل خطوط لوله و تاسیسات نفتی را در دست گرفتند.
در چهارم شهریور با ورود سیصد سرباز ارتش ایران به مسجدسلیمان درگیری در مرکز میادین نفت خیز ابعاد تازه ای پیدا کرد. نیروهای ایرانی در قسمت های مختلف شهر سنگر بندی کرده و مقر اصلی خود را روبروی ترابری شرکت نفت در مسجدسلیمان مستقر نمودند.
موقعیت برای انگلیسی ها سخت شده بود. فرمانده نیروهای ایرانی درخواست مذاکرات رئیس مناطق نفت خیز، آقای لین را رد کرد تا انگلیسی ها حساب کار خود را بکنند. روزهای بعد انگلیسی های مستقر در مسجدسلیمان توسط نیروهای ایرانی به حیاط منزل رئیس مناطق منتقل شدند تا در خصوص آنان تصمیم گیری شود. روز بعد یکی از این افراد روی دیوار منزل مذکور این نوشته را حکاکی کرد: نود و شش نفر از کارمندان به اتفاق همسران آناه در تاریخ بیست و ششم اوت 1941 در این خانه زندانی بودند و توسط نیروهای نظامی ایران به یک مقصد نامعلوم در ساعت هشت و سی دقیقه صبح روز بیست و هشتم اوت 19421 انتقال یافتند.
مقصدی که برای انگلیسی ها نامعلوم بود، اندیمشک در شمال استان خوزستان بود. نیروهای ایرانی هر چند ناجوانمردی ناو انگلیسی را در ساحل آبادان شنیده بودند اما می دانستند که با اسرای جنگی باید رفتاری انسانی داشته باشند .کارمندی هم که این متن را حکاکی کرده بود می دانست که در ایران خطر چندانی آنان را تهدید نخواهد کرد. قبل از آنکه اتباع انگلیسی در میهمانسرای شرکت نفت در اندیمشک مستقر شوند خبر تسلیم ارتش شاهنشاهی ایران اعلام شد و انگلیسی ها سوار بر اتوبوس شرکت نفت در حالی که به فرمانده نیروهای ایرانی پوزخند می زدند اندیمشک را به مقصد مسجدسلیمان ترک می کردند. به دنبال آن در خانقین و کرمانشاه هم پس از چند روز که نیروهای ایرانی کنترل اوضاع را در دست گرفته بودند، سربازان هندی مجددا” در پست های دیده بانی مستقر شده و پرچم شرکت نفت انگلیس و ایران A.I.O.C مجددا به اهتزاز در آمد.
استقرار نیروهای انگلیسی در مناطق نفت خیز هر چند چیز تازه ای نبود اما این بار غرور سرکوب شده ایرانیانی را به همراه داشت که سربازان هندی را بر مال و جان و ناموس خویش مسلط می دیدند. جنایات سربازان تجاوزگر در مناطق نفت خیز تلخ ترین خاطره حافظه تاریخی این بخش از کشور است که به جرم داشتن نفت و نداشتن حکومتی مردمی و قدرتمند محکوم به تحمل حضور بیگانه بود.
جنگ عالمگیر دوم سرانجام با پیروزی انگلیس و شوروی و امریکا به پایان رسید و مدتی پس از آن چرچیل در تحلیل جنگ انجام شده با آلمان تازی و متحدینش، پیروزمندانه گفت: “متفقین روی موجی از نفت به پیروزی رسیدند.” نفتی که بدون شک بخش عمده آن از مسجدسلیمان، هفتکل و مناطق نفت خیز ایران تامین شده بود.