یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

گدای میلیونر

مهدی قاسمی

وضع مالیم عالی بود؛ خونه، ماشین، باغ، زمین، طلا، سپرده بانکی، خدم و حشم هرچی که فکرش را کنی داشتم… مرگم چی بود؟ برای اینکه عشقمو به زنم و محبتم رو به بچه هایم نشون بدم همه مال و اموالمو به اسم آنها کردم.

چندی گذشت که به یکباره اخلاق بچه ها و مخصوصا زنم عوض شد. بچه ها مال و اموال را فروختند و رفتند خارج از کشور و زنم هم تقاضای طلاق داد و بعد از طلاق با مال و اموال من با یک جوان که از خودش بیست سال کوچکتر بود، مجددا ازدواج کرد.

من که اسمم رو یک شهر توان یدک کشیدنش نبود، بی خانمان و کارتون خواب شدم. شده بودم درس عبرت مردم شهر. هرکی منو میدید با انگشت نشونم میداد…

روزگار من به همین منوال گذشت و گذشت… خانوادم هیچکدوم حال و احوالی از من نمیگرفتند… این بود که برای گذران روزگار در مرکز شهر گدایی میکردم. مردم شهر که کم و بیش منو میشناختند از سر دلسوزی به من کمک میکردند… گدایی اموراتم رو میگذروند…

به مرور زمان پولی که مردم به من میدادند بیشتر از مخارجم شد، ولی مشکل آنجا بود که دیگه نمیتونستم تو صورت مردم شهرم که یک شهر کوچکی بود و همه منو میشناختند نگاه کنم، لذا تصمیم گرفتم که برای گدایی به یک شهر بزرگ برم که مردم آنجا منو کمتر بشناسند… دیگه رمز و رموز گدایی رو بلد بودم و به محض ورود به شهر جدید شروع به گدایی کردم و در کمتر از یکسال اینقدر درآمد داشتم که چیزی کمتر از درآمد روزانه دوران ثروتمندی ام نبود…

کار به جایی کشید که در این حرفه سلطان و مافیای بزرگ شهر شدم.
چندین نفر برای من در سطح شهر گدایی و کار میکردند و شبکه مافیایی گدایی داشتم…
خب، مسلم بود که برای گسترش کارم باید رشوه و پول های زیادی به مامورین شهرداری و پلیس میدادم.
در اصل من شخصا در این کار اینقدر درآمد داشتم که تصورشم ممکن نبود البته این مهم شدنی نمیشد اگر شراکت شخص شهردار شهر در پروژه گدایی و گداپروری من در سطح شهر نبود!

بعداز چند سال دو برابر تمام اون ثروت قبلی رو داشتم، خانه، ماشین، قایق تفریحی، ویلا، هلی کوپتر شخصی و کلی اموال منقول و غیر منقول دیگر که البته از داشتن اونها مثل قبل کسی خبر نداشت… چون من در ظاهر یک گدای ساده بودم.

گدایی اینقدر به من ثروت رسانده بود که حاضر نبودم با هیچ کای در دنیا عوضش کنم…
سالها گذشت تا اینکه متوجه شدم، شوهر جوان زن سابقم، ثروت او را بالا کشیده و رهایش کرده و بچه هام هم همه ثروتشونو بخاطر عیاشی و قمار در خارج از کشور از دست دادند.
از این رو هر چند که دل خونی از اونها داشتم ولی تصمیم گرفتم به اونها کمک کنم….

بعد از پیگیری فراوان توسط وکیلم دوباره موفق شدم همه اونها را دور هم جمع کنم. شرط کمک من به اونها این بود که وارد اینکار بشوند و گدایی کنند…

اولش سختشون بود ولی الان دیگه حاضر نیستند کاری غیر از این را انجام بدهند… الان که این داستان ما را میخوانید سروتمندترین خانواده گدای جهانیم…. در سراسر اروپا ،کانادا و آمریکا دارای املاک زیادی هستیم….

گدایی در ایران بعد از آخوندی پر درآمدترین شغل دنیاست، چرا که هر دو با یک چیز کسب درآمد میکنند… بازی با احساسات پاک ایرانی های پاک نهاد…

Facebook Comments Box

About اختر نیوز

Check Also

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی، طنز تلخ ممد تهرونی

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی طنز تلخ ممد تهرونی مهدی قاسمی گمپ گلم، …

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

داستانی با لهجه و فرهنگ بوشهر مو و ماشو مهدی قاسمی مو بچه محله بهبونی …

3 comments

  1. Wow, superb blog layout! How long have you been blogging for? you make blogging look easy. The overall look of your web site is great, as well as the content! Rois Daniel Tully

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *