نگاهی به نمائی (14)
جمشید گشتاسبی
سیب خوشمزه ایه. مامانی اگه هنوز میخوای، بدم بهت. نصف کمترشو خوردم … می دونم نارگیلو بیشتر دوست داری اما اینا بیشتر سیب بهمون میدن. می دونی؟ … اجداد اولی شونو میگن بخاطر همین سیب از بهشت بیرون کردن. می دونستی؟
اینا خیلی چیزا میگن… خودشون میگن هفت تا گناه قُلنبه هست تو دنیا. ما که خیلی بیشتر ازشون سراغ داریم. … اینا عجیبن مامانی…
اینا راجع به خونه انشا می نویسن، فیلم می سازن، شعر میگن. اونوقت ما رو از خونه مون ورداشتن اوردن اینجا!
اصلا اینا بیمارن… مرض زندان ساختن و زندانی کردن دارن… تنها ما را اینجا گیر ننداختن. شنیدم از میون خودشون و از جنس خودشون هم عده ای را پشت میله و چاردیواری های بسته حبس کردن. البته خب، دیگه برای تماشای اونا به کسی بلیط نمی فروشن.
عزیزم اصلا به اینا حسودیت نشه هان! اصلاً! اینا پاش بیفته بدجوری همدیگه رو می خورن… به جرأت بهت میگم تو طایفه ی ما هیچ کس فرزندای خودشو نخورده اما اینا خیلی سابقه شون بده… چه بگم مامانی یعنی چطوری بگم؟ ما حتا پاش بیفته به جونوورای دیگه هم کمک می کنیم.
از بعضی از اینا شنیدم فقط کتاب نسوزوندن، آدم هم سوزوندن! آره عزیزم.
انگار باید خیلی احساس خوشبختی کنیم آدم نیستیم!… اوردنمون اینجا. یه غذائی بهمون میدن… و تا مرغ و میش و ماهی و ملخ هم هس ما رو نمی خورن… فقط میان تماشامون می کنن… ازمون عکس می گیرن… فکر کنم تا وقتی سود می برن و با ما سرگرم می شن اذیتمون نمی کنن.
یکی از خودشون تعریف می کرد یعنی داشت برای یکی دیگه می گفت. می گفت تو کتابی نوشته بود: “این همه دیو در درون مردم، ادعا هم می کنند به خدا ایمان دارند.”
می خواستن اونو بکشن. نویسنده ی کتابه را میگم. حکم قتلشو داده بودن. میدونی؟!… آخه میونشون یه عده هستن بهشون میگن روحانی…..
باور کن مامانی ما خیلی خوشبختیم که از اونا نداریم…… اصلن ولش کن مامانی… خیلی چیزا فقط مال اوناس . به ما چه؟
این یکیو ببین. چقده عکس می گیره از ما؟!…