پورمزد کافی( منظر)
سودای تو (۳۴)
“سودای تو”
با طلعت سیمین تو وقعی ندارد ماهتاب
انکار اعدا را چه باک چون ذره ای در آفتاب
هر کاو به نطع عاشقی پیمانه بر جامت نزد
صهبای مینای رخت را می بنوشد در سراب
هر شعر بر آیینه ات نقشی ز خون عاشقی ست
خون سیاووشان بود انگشتانت را خضاب
گلبانگ حسن روی تو پیچیده در آفاق گل
هر چنگی شوریده را بشکست او ساز و رباب
سهلم نخست می نمود رطل گران از نرگست
یک جرعه از مینای تو انداختم مست و خراب
آغاز و انجام جهان یک نکته در راز تو بود
در شرح آن یک نکته هم در کار نامد صد کتاب
نقل خیال تو مرا چون نقطه ی پرگار بود
گشتم به دور خویشتن مست شرابت در عقاب
تقدیر چون منظر تو را روز ازل مقدور بود
پنجه فکندن با قدر کی عقل باشد در حساب
دیبای نقد عمر را سودای قهر یار کن
ورنه تو را سود جهان بنیان باشد بر حباب
فروردین ۲۰۱۹
03, 2019 کلن