کلام آخر
پورمزد کافی
(۴۲)
نه ، نه بر دریوزه ی نوشداروی تو هرگز ماندم و نه بر آواز گزاره ات خواندم
و این گریز ناگزیر قبیله ی پر کین من تاوان نخوت عجوزه ی عفریته ی تو بود بر زمین من
سنگی اگر بر کومه ات زدم نه بر گشودن کلون دربی بود پاسخ فلاخن خشم غریب مادران من بود به بیدار باش
گزمه های تو که بدانی که حادثه نزدیک است اینجا در حضور لته های خون به فاصله ی یک فریاد تا تو من، بی هنگام نایستاده ام.
دوشنبه ۵ دسامبر ۲۰۱۶ آلمان