امروز سالروز خروج شاه از ايران است، ابتداء جریان این خروج را از زبان «فرح دیبا» همسر شاه كه در آخرین روزهای حضور شاه در ایران در كنار او و همسفر او در خروج از كشور بوده است، را بخوانيم.
روایت فرح پهلوی از رفتن شاه:
“عزیمت اشك آلوده محمدرضا و من در 26 دی ماه 1357 انجام شد. دخالت امریكا در امور داخلی ایران به اندازه ای رسیده بود كه دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی دادند، مثلا ژنرال رابرت هایزر مدتها بود به ایران آمده و فعالیت می كرد در حالی كه ما اصلا اطلاع نداشتیم. وقتی محمدرضا فهمید ژنرال هایزر در تهران است بیشتر مشكوك شد و به من گفت: به محض اخذ رای اعتماد توسط بختیار كشور را ترك خواهیم كرد. ما در روزی كه بختیار به مجلس رفته بود در فرودگاه بودیم و جریان مجلس را از طریق تلفن بی سیم گوش می كردیم.”
چند روز قبل از رفتن شاه از ايران كنفرانس گوادلوپ تشكيل شده بود و جيمي كارتر رييس جمهوري آمريكا (از حزب دمکرات) نسخه از پيش نوشته شده را با حضور روساي جمهور بریتانیا، آلمان و فرانسه ،امضاء كرده بودند. با وجود اينكه اطرافيان شاه (دكتر صديقي و دكتر نهاوندي) به او گفته بودند که کشور را ترک نکند، ولي او تصميم خود را طبق گفته هاي كارتر گرفته بود؛ با آمدن ژنرال هايزر به ايران كه بعدها با بهشتي و بازرگان ملاقات هايي داشت همه چيز روشن بود كه چه تصميمي براي ايران گفته بودند.
بعدها پشت پرده اين تراژدي را ژيسكاردستن رييس جمهور فرانسه بر ملا كرد. حضور سوليوان سفير وقت آمريكا بهمراه هايزر، كار بر كناري رژيم پهلوي دوم را سريعتر به جلو انداخت! مردم ايران و جهان، در كمال نا باوري تصور نمي كردند، نظامي كه داراي ارتش پنجم جهان، با نظمي كه بر آن حاكم بود به راحتي سرنگون كنند. در واقع غربي ها، نظامي پنجاه ساله را با كمترين خونريزي تحويل آخوندها دادند! البته حضور مردم در خيابانها مازاد بر علت شد. تصميم نهائي را غربي ها بخصوص آمريكا گرفته بود.
با رفتن محمد شاه از ايران، آمريكا، قدم اول را براي مقابله با كمونيست در منطقه برداشت. آنها قصد آن داشتند با كشيدن كمربند هلال شيعه، بجاي كمربند سبز، كمر بندي از رژيم هاي اسلامي در مقابل شوروي سابق بكشند، بهترين موقعيت را براي خميني كه سالها در شيشه ي جادويي جايش داده بودند فراهم شد! جمهوري اسلامي ( سیستمی كاملن من در آوري «اسلام و جمهوريت» که در عمل هم دیدیم در تضادند!) كه بعدها مردم از آن با نام طالبان تهران ياد ميكردند.
سالها بعد با فرو ريزي ديوار برلين پرده ها كنار زده شد و همه چيز براي مردم روشن شد. البته اين آرزوي غربي ها بود كه به وقوع پيوست. با برداشتن رژيم پهلوي كه با سرعت، بسوي مدرنيته پيش مي رفت، تمدن بشري در خاورميانه دفن شد و به فراموشي سپرده شد. پس از فروپاشي شوروي، هيولايي بنام طالبان ظهور كرد كه در قدمهاي بعدي دورنماي فكري آمريكا و غرب مشخص تَر شد.
حزب الله در لبنان توسط خميني تشکیل شد و بعد القاعدة (که هم اكنون مركز اصلي اش در تهران است) و چندی دیرتر هم داعش و حوثي هاي يمن و ووحشي مانند حشد الشعبي و دهها گروه اسلامی تروريستي ديگر یکی پس از دیگری شکل گرفت که اغلب شان بدون کمک مالی و لجستیک جمهوری اسلامی نمی توانستند اینگونه تداوم یابند!
براستی آمريكا و اروپا بدنبال چه بودند که پشت به شاه کردند و با حمایت از خمینی اینگونه منطقه و جهان را به آشوب کشیدند؟ هنوز هم با ماجراجويي ها در چند نقطه دیگر دنيا جنگ درست مي كنند. در چند نقطه جهان صلح برقرار ميكنند در اين ميان با قراردادهاي افسانه اي و فروش اسلحه و مهمات و موشكهاي دور برد و… كارخانه هاي اسحله سازي را از تب و تاب نمي اندازند واقتصاد خود را رونق ميدهند. امروز مي توان گفت اين سياست هر سي سال يكبار و هربار با استراتزي جديدي تمديد ميشود. ( ريچارد نيكسون) تا كشورهاي جهان سوم همچنان درجا بزنند.