نگاهی به نمائی (18)
جمشید گشتاسبی
به نظرم آمد دارد به فرزندش می گوید: “عزیزم به این میگن اعتراض… آره عزیزم، دستتو ببر بالا، مشت کن….
میدونی مامان جون؟ دکتر کینگ گفته بود جائی خونده که عظمت آمریکا در حق اعتراض برای حقته….. عزیزم ما هم برا حقمون اومدیم. حق مامان و بابا. حق تو، حق خواهرت اریکا، حق پسر همسایه مون. حق همه ی بچه ها. اصلا برای فردای تو و پس فردای خواهرت اومدیم…. حق همه، تو این فریاداست. دستاتو مشت کن.
عزیزم تو هنوز اون آقاهه رو نمی شناسی. آقای دیسنی رو میگم، والت دیسنی. البته پای کارتونای کمپانی او می شینی پای تلویزیون. گاهی ذوق می کنی و می خندی. همون وقتا که من از تو آشپزخونه نگات می کنم و دلم ضعف میره و میگم قربونت برم عزیز دلم….
آره، این آقا یعنی جناب دیسنی میگه همه ی رویاها می تونن محقق بشند اگر شهامت دنبال کردنشونو داشته باشیم.
امروز تازه ما برای رویا نیومدیم، برای حقمون اومدیم. خب، البته گاهی اینقدر حق ما رو نمیدن که دیگه گرفتنش رویا میشه.
دیگه نمیشه منتظر بشیم و بشینیم تا اوضاع بهتر بشه. باید بیایم بیرون و بخوایم اوضاع بهتر بشه.
می گیریمش عزیزم…. بهتر میشه. دستتو ببر بالا. مشت کن مامان جون، مشت.”
*******
آتلانتا بود. نیمه های ماه مارچ 2015.
به خیابان آمده بودند تا فریاد کنند حداقل دستمزدشان را بالا ببرند …
“هیچ چیز به اندازه ی سکوت، صاحب قدرت را تقویت نمی کند.” لئوناردو داوینچی