مستند غلامحسین ساعدی، کاری از شیرین سقایی، نسل دوم مهاجرت و تبعید، فیلمساز جوانی که در ایران بدنیا آمد و در آلمان بزرگ شد و تحصیلات آکادمیک خود را در رشته فیلم و کارگردانی در دانشکده هنر کلن به اتمام رساند. او سالیانی ست در امریکا زندگی میکند و مشغول گذراندن دوره های پیشرفته تر در زمینه فیلمسازی در دانشگاه واشنگتن است.
شیرین را از بدو تولد میشناسم. او تحت تاثیر پدر نویسنده و روزنامه نگار خود و مادر عاشق ادبیات و فیلم، به ادبیات فارسی علاقه مند شد. با این که از شش سالگی با مادرش به آلمان مهاجرت کرد، اما در کنار پدر و مادرش که همواره کتاب در دست بودند، توانست به شناختی از نویسندگان ایرانی که در جامعه ادبی ایران تاثیرگذار بودند، برسد.
آنچه که مرا به نوشتن این مقاله وا داشت نه خود مستند که از نادر سندهای ماندگار در مورد نویسنده و نمایشنامه نویس بنام و تاثیرگذار ماست، بلکه سازنده ی مستند است. کارگردان جوانی که سه نسل پس از ساعدی ست و در مهاجرت بزرگ شده است. در جایی که زبان و ادبیات روزانه اش، زبان و ادبیات مدرسه و دانشگاهش آلمانی بود، اما او از آنجایی که به ادبیات مهاجرت و تبعید علاقه داشت، تلاش کرد تا با کمک پدر و مادر خود از نویسندگان و هنرمندان تبعیدی ایرانی شناخت بیشتری بدست آورد و بیشتر بخواند و بداند. او در دوران دانشجویی خود مستندی از نقاش معروف تبعیدی ایرانی منوچهر یکتایی که ساکن امریکا بود، ساخت که در تلویزیون صدای امریکا به نمایش در آمد.
شیرین که اکنون با مفاهیم تبعید و ادبیات تبعید آشنا شده بود، به دنبال «پابلو نرودا» در میان نویسندگان و شعرای تبعیدی ایرانی می گشت. او به دنبال پاسخ چرایی ترک نویسندگان از سرزمینی که در واقع جوهر کارشان را از آن دارند، بود. آنها زبان و فرهنگ خود و ابزار کار خود را در فرسنگ ها راه دور و آن هم در اوج محبوبیت و موفقیت جا گذاشتند. شیرین جوان که در آزادی و دمکراسی بزرگ شده، بدنبال درک مفاهیمی رفت که نه تنها پدر و مادر خود بلکه بخشی از الیت جامعه که مجبور به ترک دیار خود شدند، درگیر آن هستند. مفاهیمی چون سانسور، اختناق، دستگیری، زندان، فرار و تبعید و … او به کندوکاو در باره تبعید ناخواسته نویسندگان پرداخت و به سراغ ساعدی رفت …
شیرین در باره زندگی غلامحسین ساعدی نویسنده تاثیرگذار و محبوب ایرانی خوانده بود و از زندگی غم انگیز تبعیدی اش اطلاع داشت. شیرین میدانست که ساعدی با نثر خود دنیای ادبیات و ادبیات نمایشی فارسی در پیش از انقلاب را جان داده بود و میدانست که ساعدی در تبعید غم انگیزش، دیگر آن غلامحسین ساعدی نبود. او بدون مردمش و بدون سرزمینش دیگر نمی توانست بنویسد و این دوری او را به نوعی دپرسیون دچار کرد که برای فرار از تلخی آن به الکل پناه برد.
شیرین که پی برد در باره ی زندگی غم انگیز تبعید این نویسنده ی بزرگ تبعیدی آثاری چون فیلم در دسترس نیست و زندگی او برای بخش بزرگی از جامعه ایرانی و به ویژه نسل جوان شناخته شده نیست. پس خود دست به کار شد تا با گفتگو با نزدیکان ساعدی، زندگی او و حال و هوای او را در دوران تبعید تصویر کند.
شیرین در این مستند گرچه به آثار ساعدی نمی پردازد اما به خوبی در گفتگو با دوستان و نزدیکان ساعدی، رنج و غم زندگی یک نویسنده تبعیدی را که با نفس مردمش جوهر قلمش گرم می شد را به مخاطب ارائه می دهد.
مستند ساعدی را نه هم نسلان ساعدی، و نه هم نسلان من که با نمایشنامه های او نوجوانی و جوانی را به سر بردیم و نه سه نسل بعد از آن، بلکه نسلی فرا مرزی، نسلی از فرزندان ایران که وطن نیاکان خود را در کندوکاو دیگر ایرانیان مهاجر و تبعیدی به خود می شناسانند، ساخت. نسلی که بدنبال چرایی ها و به دنبال هویت خود می گردد.
اینکه شیرین، نسلی فرامرزی، نسل دوم تبعید اقدام به ساختن چنین سند ماندگاری از غلامحسین ساعدی کرد و این خلأ فرهنگی را پر کرد، جای سپاس دارد. اما یک پرسش نیز بر می انگیزد که چگونه جامعه میلیونی ایرانیان مهاجر و تبعیدی که ده ها کارگردان و نویسنده و سناریست در دل خود جا داده، تا کنون مستندی از این نویسنده بزرگ نساخته است؟
این که ما تبعیدیان در زنده نگه داشتن غلامحسین ساعدی تلاش نمی کنیم، آیا میدان را برای جمهوری اسلامی بیشتر باز نمی گذاریم که روایات و مستندات مخدوش وغیرواقعی را از فرهنگ و هنر به خورد نسل جوان بدهد؟ در جمهوری اسلامی نه تنها آثار غلامحسین ساعدی ممنوع است؛ بلکه نام او نیز جرم محسوب میشود.
اینجاست که تلاش جوانی چون شیرین، جوانی از نسل دوم، نسل فرامرزی که زندگی شان بخاطر پدر و مادرانشان به تبعید منجر شد و گرچه هیچ رابطه ای با آن فرهنگ و دیار نداشتند، اما تلاش برای زنده نگه داشتن بزرگان و ادیبان تبعیدی میکنند؛ برجسته میشود و باید قدر شناخت، باید سر تعظیم مقابل چنین نسلی فرود آورد که ما آنها را به تبعیدی ناخواسته کشاندیم و خود عاجز از تصویر کردن و ثبت کردن زندگی خود و بزرگان خود هستیم و اینک آنها ما را در تاریخ ثبت می کنند.
ساعدی مدت کوتاهی پس از انقلاب اسلامی مجبور به ترک ایران شد و چهار سال بعد زمانی که هنوز پنجاه سال نداشت در پاریس درگذشت.
برای دیدن مستند غلامحسین ساعدی در وبسایت رادیو فردا بر روی لینک زیر کلیک کنید:
فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم.
از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم.
به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....