شیطان در نزدیکی ما
جمشید گشتاسبی
بامداد یک روز معمولی ست. حشمت دارد به خانه برمی گردد. به برنامه های مختلف بامدادی رادیو پشت فرمان گوش می دهد. در پارکینگ مجتمع آپارتمانی محل سکونت خود کمی درنگ می کند و با گوش دادن به صدای میو میوی گربه ای کمی چشم می گرداند ببیند آیا او را می بیند. پیشی پیشی هم به معنای فراخوان می کند و بعد به خانه می رود. گونی بزرگ و سنگین برنج را که سهمیه خاص اداره برای کارکنان است کشان کشان به آشپزخانه می برد. بعد از گرفتن دوش کمی روی کاناپه در هال لم داده تلویزیون نگاه می کند که زنگ در خانه را می زنند.
به درخواست کمک همسایگان گربه ی گیرکرده در موتورخانه ی واقع در پارکینگ مجتمع مسکونی شان را به خوشرویی نجات داده تحویلشان می دهد.
در سکانس بعد او را در ماشینش جلوی یک دبیرستان دخترانه می بینیم. لحظاتی بعد راضیه سوار می شود. همسر مرد است و دبیر دبیرستان. چادر از سر برگرفته را، روی صندلی عقب رها می کند، بعد از خوش و بشی کوتاه در مسیر خانه گپ و گفتی هست راجع به یکی از شاگردان دختر و تنهائی و آشفتگی احوال او و درهمین حال زن مقنعه اش را نیز با یک روسری کمی روشن تر از مقنعه ی سیاهش عوض می کند.
در خلال مرور زندگی دختر و مشکلات او که همدردی زن و کنجکاوی و پیگیری غمخوارانه ی زن و شوهر، هر دو را برانگیخته زن یک نارنگی پوست می کند و چند پر از آن را هم به دهان مردش می گذارد. بعد قرار می شود بروند بانک، مرد در ماشین متوقف جلوی بانک بماند و زن برود حقوق مرد را بگیرد و بعد کادویی هم برای یک جشن عروسی در پیش و مربوط به یکی از همکاران مرد تهیه کنند. حشمت به نیم سکه اشاره می کند و راضیه با ابراز شگفتی از گران شدن آن نمی پذیرد. قرار می شود هدیه ای با قیمتی مناسب تر تهیه کنند.
# عکس 1: در راه خانه
در سکانس های بعد بیشتر با این زوج آشنا می شویم.
مرد مثل دیگر شهروندان از سنگینی ترافیک و آلودگی هوا دلخور است. در سوپرمارکت به همسرش راجع به رنگ موی او مشاوره می دهد. ظاهراً قرار است با خانواده، دیگر فست فود هم نخورند. با همسرش گپ و گفت هایی بسیار روزمره دارد. در خانه در رنگ کردن موی زن به او کمک می کند. ناز دخترش را می کشد و برایش پیتزا می خرد. به مادر پیر و ناتوان همسرش در خرید مایحتاج روزانه کمک می کند و ….
……. و بعد می بینیم ساعت سه بامداد از خواب بیدار شده، دوش گرفته از خانه خارج شده به سرکار می رود.
یکی دوپلان بعد او را دمپایی پوشیده در محل کار در دفتر کوچکی می بینیم که بیشتر به آبدارخانه ی شرکتی می ماند. برای خود چای می ریزد. چراغهای هشداری روی دیوار روشن می شوند و او از پنجره نگاهی به بیرون که از دید ما پنهان است می اندازد. برمی گردد و در آرامش میوه ای هم برای خود زیر شیر آب گرفته می شوید و باز هم کنار پنجره رفته در آرامش بار دیگر آن سوی اتاق را نظاره کرده و دستش روی دکمه ای زیر چراغهای هشدار رفته و آن را فشار می دهد.
صحنه قطع می شود به نمایی از زیر سکوی اعدام و پاهای لرزان چند تن که در آخرین دقایق حیات می لرزند و تکان می خورند و لحظاتی دیگر از حرکت باز می مانند.
شهروند، همسایه، همسر و پدر مهربان فیلم که تا این زمان شاهد زندگی معمولی او بوده ایم یک مآمور اعدام است. یکی که به آسانی و به سادگی در کالبدی شیطانی ظاهر می شود!
این اپیزود اول از فیلم “شیطان وجود ندارد” محصول مشترک ایران، آلمان و جمهوری چک ساخته ی محمد رسول اُف، فیلمساز ایرانی ممنوع الخروج از کشور و برنده ی جایزه ی خرس طلای بهترین فیلم جشنواره ی برلین در سال 2020 است.
# عکس 2: محمد رسول اُف
فیلم، متفاوت و تأمل برانگیز است. از جغرافیایی پر از خط قرمز می آید و از دل انبوه باید و نباید هایی که می کوشند نه تنها فیلمسازان، بلکه همه ی آحاد جامعه را به مسیر شیطانی فرمانبرداری محض و دیده بستن بر تعقل و تأمل و انتخاب آزاد وادارند.
فیلم نشان می دهد و می گوید شیطان وجود ندارد. انتخاب ماست که به شیطان و اعمال شیطانی هویت می بخشد.
در دیاری که تشنگان قدرت با نام و یاد خدا سینمایش را با تماشاچی آتش زده اند، در دیاری که سینما سوزان دیروز و صاحبان کور و کر قدرت امروز، فیلمی را به بهانه ی رویت گوش بازیگر زن توقیف می کنند و در دیاری که این استبداد حاکم به قول معروف روی همه ی دیکتاتوری های تاریخ را سفید کرده، هنر را هم فقط و فقط مجیزگو و مبلغ و مداح قدرت حاکم می خواهند تا بتوانند به روح و روان توده ی مردم رسوخ کرده و اطاعت و دنباله روی همگانی از قدرت را تحقق بخشند و در این مسیر از هیچ نوع سرمایه گذاری در زمینه ی تولید فیلم و سریال های فقط سرگرم کننده با اقتباس های به ظاهر مدرن از جامعه دریغ نمی کنند و لذا فرآورده های هنری این سیستم غالباً، غالباً و غالباً دور از واقعیت های کف تا سقف زندگی مردم است؛ فیلمی قاعده شکن و مورد غضب را باید مورد تأمل قرار داد. بخصوص وقتی می بینی فیلمسازی فقط در قالب یک راوی ظاهر نشده بلکه تماشاچی را به سمت و سویی برای پرسش، درنگ و اندیشیدن به خود و اعمال خود وا می دارد.
کارگردان در “شیطان وجود ندارد” می کوشد از دیدگان تماشاچی فیلم غبارزدائی کند و او را از رخوت و هراس کهنه و غبار گرفته ی شیطان به روایت مذهب رها سازد و این هشدار را بدهد که همه ی ما در مقاطعی با انتخابی که می کنیم می توانیم هویتی شیطانی بیابیم.
چهار اپیزود فیلم به سادگی، بدون شعار و کاملاً واقع گرایانه نمایش می دهند ما هستیم که می توانیم انتخاب کنیم چه باشیم. آزاده و در آزادگی زیستن یا خم شدن در برابر قدرت و مطیع و فرمانبر بی اراده و احساس صاحبان قدرت.
# عکس 3: قدرت “نه” گفتن
فیلم با تمرکز بر فعل مشارکت در اجرای حکم اعدام می کوشد موقعیتی حساس و انسانی را در دل روزمرگی ها پیش چشم مخاطب به نمایش گذارد و به نوعی او را نیز درگیر بحران انتخاب دخیل بودن در بود و نبود دیگری کند. چه بسا از همه می پرسد اگر ناخواسته در موقعیتی قرار گیریم که به ما حکم شود چارپایه از زیر پای متهمی محکوم به مرگ بکشیم تا حکم اعدامش اجرا شود می پذیریم یا، نه می گوییم به قدرتی که حکم به مرگ دیگری می دهد؟
مایه ی مباهات است در سرزمینی که سانسور و سالوس بیداد می کند فیلمسازی با چنین نگاه اومانیستی، آزادی فرد، آزادی اختیار و نقش حساس و تعیین کننده ی انسان در مصاف با استبداد که همیشه اطاعت کورکورانه مطالبه می کند را در ساده ترین درام های پیرامون ما به عنوان گامی اساسی در اجتناب از مسخ هویت انسانی خود و آلت و ابزار شر نشدن، هسته ی مرکزی فیلم خود قرار داده و با فاصله ای بسیار از انبوه تولیدات سینمایی و تلویزیونی بی خاصیت و مبتذل این روزها فراخوان به تأمل در باب اراده و اختیار به عنوان هویت انسانی می دهد.
رسول اُف در مصاحبه با دویچه وله می گوید روزی هنگام عبور از خیابانی یکی از بازجوهای سال 88 خودم را دیدم که از بانکی خاج شده سوار اتوموبیلش می شود. او را تعقیب کردم درحالی که خاطرات زندان و بازجوئی ها از ذهنم می گذشت. کمی بعد ناگهان حس کردم این آدم چقدر شبیه دیگر آدم های معمولی ست که در خیابان می بینی. هیولا نیست. شیطان نیست. یک آدم است که می بینی دارد می رود میوه می خرد و کارهای دیگرش را انجام می دهد و بعد هم حتماً می رود خانه.
سر ماشین را برگرداندم و به سوی خانه رفتم. در مسیر خانه به نظریه ی “هانا آرنت” درباره ی ابتذال شر فکر می کردم. همین برخورد تصادفی باعث خلق قسمت اول این فیلم شد.
در اپیزود دوم سربازی نا آرام را در آسایشگاه می بینیم وقتی دیگر سربازان همه در حالت افقی بر تخت آرمیده و او ایستاده و ناآرام است. نوبت او برای اجرای یک حکم اعدام رسیده و او منقلب و بی تاب است چرا که نمی خواهد جان دیگری را بگیرد. بی خوابی او خواب از چشم دیگران هم گرفته و در اینجا نگاه و باور و کاراکتر دیگر سربازان را در خلال گفتگویی که با هم-لباس نا آرام خود دارند شاهد هستیم و بی اختیار درگیر آن لحظات می شویم.
# عکس 4: سربازها
یکی از سرباز ها به نام حسن می گوید: اینجا ایرانه، قانون کدومه؟! قانون یعنی پول، پارتی، پیشونی. گفتند بکُش بکِش، باید بکِشی بکُشی وگرنه رفیق جون جونیت می فرستت بالای دار. خودش زیر پاتو خالی می کنه.
پویا می گوید: اومدم سربازی بعد برم سر خونه و زندگیم. حالا باید چارپایه ی زیر اعدامی را بکشم! نمیخوام. نمی تونم.
و او به قدرت “نه” می گوید. حسن احتمالاً دیروز حشمت در اپیزود اول فیلم است.
جواد در اپیزود سوم، در اواخر خدمت سربازی به وسوسه ی حضور در روز تولد عشقش نعناع، حکم اعدامی را اجرا کرده و مرخصی تشویقی گرفته سر از پانشناخته خود را به خانه ی یار می رساند. در آنجا شاهد برگزاری مراسم یادبودی ست که در خانه ی نعناع برگزار می شود. عکس شخص درگذشته را که می بیند درمی یابد همانی ست که او اعدامش کرده، یک فعال سیاسی و از دوستان نزدیک خانواده ی نعناع. او چنان دگرگون می شود که چاره ای نمی بیند مگر به عشقش بگوید چه کرده است. اعترافی که باعث می شود نعناع او را از خود براند.
او که به قدرت “آری” گفت حالا عشق را از دست می دهد.
قصه ی پایانی فیلم هم سرگذشت پزشکی ست که در جوانی به قدرت “نه” گفته بوده و متعاقب نپذیرفتن مشارکت در خذف دیگری زندگی در انزوا و دور از شهر پیشه کرده و با همه ی پیامدهای “نه” گفتن خود ساخته و البته پشیمان هم نیست. آنچه از دست داده داستانی غم انگیز دارد که بسیار هم جای تأمل دارد و البته نیازی به روایت همه ی فراز و نشیب های زندگی او در اینجا نیست.
# عکس 5: پوستر فیلم
این ها اتفاقاتی ست که در گوشه ای از این عالم که میهن ماست روی داده و می دهد. جایی که تنها در یک برهه ی زمانی هزاران زندانی سیاسی را؛ حتا بسیاری که محکومیت خود را گذرانده و در آستانه ی آزادی بودند اعدام کرده و خانواده هایشان را فراخواندند و تنها گفتند بچه ی شما اعدام شده! به بسیاری شان هم حتی نگفتند کجا دفن شده! دیاری که با توجه به جمعیت یک میلیارد و سیصد و چندی کمترش از کشور چین، مقام نخست اعدام در جهان را دارد!
تماشای “شیطان وجود ندارد” مرور و تأملی ست بر حس مسئولیت انسانی، حق انتخاب و ضرورت “نه” گفتن به قدرت و تلاش و حذر از اینکه “شیطان” نشویم و اهریمن را از خود برانیم.
# عکس 6: صندلی خالی کارگردان در جشنواره ی برلین
بد نیست یادی هم بشود از تهیه کننده ی فیلم که با اشاره به دیوار برلین، دیوار جدایی شرق و غرب، در کنار صندلی خالی محمد رسول اُف در جشنواره گفته بود: ” هیچ دیواری نمی تواند تخیل و عشق را متوقف کند. این دیوارها فقط زندگی دیکتاتورها را کوچک می کنند.”
جمشید گشتاسبی
فوریه 2021
مضحکه سیاسی در ایران این است که ازادی همیشه با ازاد بودن مارکسیست های روسی که
ـ جملگی تروریست و
ـ جاسوس روسیه و
ـتجزیه طلب عنتر ناسیونال روسیه هستند
سنجیده و محک زده می شود ! در حالیکه مارکسیست ها نه ازادی خواهند ، نه به برقراری ازادی عقیده ای دارند ، نه کارنامه ای در جهان از خودشان باقی گذاشته اند در ترویج ازادی ، دموکراسی ، و حقوق بشر و حتی عدالت اجتماعی و توسعه پایدار ، فمینیسم ، ازادی دگرباشان جنسی ، حق انتخاب پوشش ، تفریحات ، مصرف ، مالکیت بر بدن .
مارکسیست ها نه تنها به هیچ گروه و اندیشه و حزب و دسته و باوری در جهان ، ازادی نداده اند ، که به منتقدین اعضای حزب خودشان و دولت های مارکسیستی هم رحم نکرده ، دگر اندیشان و دگر باشان را اگر نه به اندازه مذهبیون که بیش از انها سرکوب کرده اند .
این فقط یک نوشتار است از انچه چپ روسی بر سر مملکت ایران اورده :
پنجاهمین سالگرد “حماسه سیاهکل” یا عاشورای فداییان، محمود تجلی مهر
https://www.akhtarnews.de/2021/02/09/09/11/8980/
خنده دارا ست که فدائیان تروریست سیاه کلیست اشغال کننده سفارت امریکا (پیش از حمله جاسوسان قذافی و اسد و صدام و مزدوران پاتریس لومومبای ک گ ب در میان ملاهای روسی) ، هنوز چند تا مزدور دارند که در راس همه رسانه های فارسی هستند و بدون انکه سر سوزنی از ان جنایاتی که کردند ابراز ندامت کنند ، هنوز کشتن چند ژندارم بیچاره زحمتکش انهم در زمان رژیم شاه شهید اریامهر را جشن می گیرند .
فتاه پور , مردک مزدور روسیه و ملاهای روسی با بی شرمی یک جنایت کار حرفه ای , در تلویزیون ایران اینترنشنال می نشیند با دو جاسوس دیگر همکار او ( سازگارا و نوری زاده ) ، مجری برنامه کاملا حساب شده به او و دو جاسوس دیگر فرصت میدهد مشتی دروغ و یاوه را به جای بررسی اندیشه تاریک و اعمال جنایت کارانه تروریستی فدائیان تبلیغ استالینیستی کند و تحریف اشکار .
ان دو تا مزدور دیگر هم هیچ به او اعتراضی نمی کنند که این مزخرفات چیست مردک ؟
در پایان هم این مردک مزدور بی شرف , سرود مشترک عنتر ناسیونال امریکا ستیزی که مملکت ایران را در دو رژیم مدرن شاه و دیکتاتوری عقب مانده (بعثی – روسی – شیعه ) شیخ ، به ویرانی و قهقرا برده و نقطه مشترک وطن فروشان ، کارکنان ک گ ب ، اف اس بی ، جنایت کاران شونیست ، ملاهای روسی ، فدایی ، توده ای ، ملی مذهبی ، سکولار خلقی مادام العمر بعثی ، است را می خواند .
می گوید اشغال سفارت امریکا ، مثل تروریسم سیاه کل ، روح حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی ان مقطع از تاریخ است
( لابد مثل دوران وحشت استالین و کیم و مائو پول پوت و میلوشویچ و چه گه وارا ، کاسترو ، اسد ، قذافی ، صدام ، چاوز و مادورو و لوکاشنکو و اف های جنایت کار اسیای مرکزی انچه انجام شده نه تنها قبل سرزنش و انتقاد نیست ، بلکه قابل ستایش است) . چرا ؟ چون ازنظر تروریست هایی مثل همین مزدور روسیه و ملاهای روسی فتاه پور و رفقای او (تابان ، نیکفر ، بقراط ، سرکوهی ، توکلی ، ممبینی ، رضا فانی ، ملیحه ، خوئی ، میرزادگی ، شهلا شفیق، رقیه دانشگری ، اشرف دهقانی ، پورمندی ، مالجو ، سام رجبی ، زراعتی ، بابک امیر احمدی ، فرخ ، کشتگر ، …. ) ان تروریست ها ، فاشیست ها ، دیکتاتورهای مادام العمر فاسد جنایت کار ، شونیست های نسل کش مارکسیست روسی ، اشغال گران ، کودتاچیان ، دزدان انقلاب های مردمی در زمانه خود انتخاب دیگری نداشته و یا از شدت بیسوادی یا مزدوری کور وابسته به روسیه ، و یا مالیخولیای توهم و ایدیولوژی مبتنی بر تئوریهای توطئه روسیه و همین مارکسیست های روسی ، نمی توانستند به راه و بینش و روش دیگری بیندیشند .
چرا کره جنوبی ، تایوان ، سنگاپور ، اندونزی ، مالزی ، افریقای جنوبی … انتخاب دیگری کردند ؟
این مزدور تروریست می گوید : مردم ایران موش ازمایشگاه این جوجه کمونیست های احمقی است ، که هنوز هم که در غرب نشسته و در فضای ازاد غرب نفس می کشند ، باز چشمان کور و مغزهای تربیت شده تروریستی انها (که بسیار شبیه تروریست های داعشی و القاعده و حماس و حزب الله و حشد الشعبی است که از اسیای مرکزی می ایند و اگر چه به دامان ازاد و دموکرات غرب پناهنده شده اند از دست مزدوران روسیه و رهبران روسی ، باز به جنایات علیه همین دولت های دموکراسی که به انها ازادی و امنیت داده اند دست میزنند) در ۱۹۱۷ به گل نشسته .
با ز ایرانیان باید به اینها اجازه دهند سرنوشت انها را تعیین کنند که جز دیکتاتوری مادام العمر فاسد با زرورق سکولار دموکرات خلقی (مثل اسد ، قذافی ، صدام ) نیست .
راه امتحان شده لیبرال دموکراسی چه ایرادی دارد ؟
اینها ۵ درصد مردم ایران هم نیستند با ملاها و ملی مذهبی ها ، روی هم ۱۵ درصد تا ۲۰ درصد می شوند ، چرا ۹۹ درصد رسانه ها در اختیار اینها است ؟
بنده به سازمانهای امنیتی غرب دوباره هشدار میدهم ، اینها با القاعده و داعش و مسلمانان تروریست دیگر هیچ تفاوتی در امریکا ستیزی و مباح دانستن حمله به منافع امریکا و غرب ندارند .
سخنان این مزدور را که در برلین نشسته برای روسیه و مزدوران روسی تبلیغ میکند ، در تلویزیون ایران اینترنشنال ببینید . حتی یک کلمه در مورد کودتاهای روسی ، اشغال و جنگ افروزی و منصوب کردن دست نشانده فاسد جنایت کار از شرق اسیا تا اسیای مرکزی و خاور میانه ، تا افریقا و امریکای جنوبی نمی گوید ، اصلا به بها ر پراگ ، به تقسیم لهستان با هیتلر ، به اشغال اذربایجان و کردستان توسط استالین، به کودتا و اشغال افغانستان ، به حمله به گرجستان ، اشغال کریمه ، ابخازیا ، اوستیا ، ایجاد یک دوجین دیکتاتوری فاسد در اروپای شرقی توسط شوروی ، رسمی کردن اجباری زبان روسیه در سرزمینهای اشغالی ، راندن مردم و اقوام از سرزمینهای مادری در ۱۴ جمهوری دست نشانده اشغالی شوروی ، از صدور انقلاب و تروریسم و هواپیما ربایی کاسترو و قذافی ، از اشغال و حمله و کشتار عربها در سرزمینها مجاور در دوران حافظ اسد ، …. هیچ نمی گوید . از مشارکت و حمایت عریان از کودتای خط روسی ـ توده ای امام عصرطلایی امریکا ستیز ، اعدام و سرکوب همه احزاب ملی ، لیبرال ، نزدیک به غرب و دموکراسی غربی و مخصوص امریکا چیزی نمی گوید . مشتی دروغ با وقاحتی که فقط از مزدوران روسیه بر می اید ( چه ملاهای روسی ، چه اسد و صدام و قذافی ، چه چاشسکو و میلوشویچ ، چه کیم و تره کی ، چه چاوز و مادور و ارتگا ، ….) دروغ میگوید ، بسیار ساده است که دروغهای او را اشکار کنید ، به روزنامه های “کار ، مردم” در همان دوران رجوع کنید . درست ا ست که اینها رسانه های فارسی در غرب را با کودتای روسی اشغال کرده و در هر رسانه ای یک مزدور تروریست فدایی نشسته به عنوان صاحب و سانسورچی رسانه ، با کمک ماموران امنیتی ملاها اینها سانسور مطلق روی جریانهای مردمی ( شاهزاده و سلطنت طلبان ، لیبرال ها ، بنی صدر و ملیون ، مجاهدین خلق ) اعمال میکنند . همین ها با کلاشینکف و کوکتل مولوتف و بمب و مواد اتش زا و شیمیایی منتظر دستور روسیه و ملاها نشسته ا ند . مغزشان روسی و امریکا ستیز است ، تروریسم و اشغال و کودتای روسی را تایید میکنند ، به هیچ کس حتی همفکران خودشان که بخواهد سر سوزنی با انها زاویه داشته باشد رحم نمیکنند . همه جنایات روسی را توجیه میکنند .
ایا شما فکر میکنید ازادی دادن به اینها که از حمله انارشیست های افراطی راست و چپ به کنگره امریکا اشکارا حمایت کردند و به امریکا و دموکراسی لیبرال لجن پراکنی کردند ، از فروپاشی امریکا افسانه ها ساختند ، سیاهان را سپر و نقاب چهره مخوف خودشان کردند و با بی شرمی مدعی شدند امریکا داعش را ساخته و دروغ بافتند ، از انطرف حتی یک لحظه را از دست ندادند تا از پوتین و استالین و مادورو و لوکاشنکو و ارتگا و اسد و قذافی… تعریف و تمجید کنند ، … بایستی به انها ازادی مطلق داد تا به نمایندگی از مردم ایران که شاه امریکایی و امریکا را می خواهند همه رسانه های فارسی را اشغال کنند ؟ حتی انهایی که با پول امریکا و انگلیس و المان و فرانسه و هلند و … اداره می شوند ? بله اینها باید ازاد باشند حرفشان را بزنند مشروط بر اینکه دیگران هم که مخالف اینها هستند ازادی بیان در همان رسانه ها داشته باشند .