شعر از پورمزد کافی (منظر)
دست غمت چه می کند با دل عاشقانه ام
شب همه شب نمی برد جز به ره ترانه ام
زخمه ی دست تو اگر نرمه زند به تار جان
شور غزل به پا شود در همه جای خانه ام
شعر سمند سرکشم همچو سپند آتشی
می تپد از شرار تو در سحر فسانه ام
چشمتو میکشد مرا در شب شعر و شور خود
چشم غزل چراغ دل در سفر شبانه ام
در شب سرد و خامشم جان و دل فرامشم
در طلب تو می تپد ای تو همه بهانه ام
زلف بلند عنبرت رایحه ی تب و جنون
گوهر چشم اخترت گوهر جادوانه ام
پرتو نور عشق تو پرده ی تار من دّرّد
باش که از بهار تو سرو شود جوانه ام
شور غزل شرار دل در تب بی قرار دل
آه چه می کشانی اش در شب تازیانه ام
تا که غم تو برکّنم سحر تو باز بشکنم
منظر شعر من شود آتش ساحرانه ام
چهارشنبه
۲۵ آبان ۱۳۶۲ ایران
*عکس انتخابی برای شعر: از بابک (عباس) رحمتی
پارک لودویگ کلن در این روزهای زمستانی
Facebook Comments Box
اشتراکگذاری این:
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- بیشتر
- برای به اشتراک گذاشتن در رددیت کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی تامبلر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاردن روی پینترست کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی WhatsApp کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)