پورمزد کافی (منظر)
(۹۱)
چگونه بگویمت که زخم هجر تو را پایم نیست
ز سنگ فتنه ی عشقت کجا گریزم که جایم نیست
مرا ابتیاع متاع هجر تو نه ارزان بود
به مهر تو دادم آن دل که دیگر برایم نیست
نترسیده ام یکی از سنان نرگس خون ریزت
سپر بیافکنده ام ز سختی واقعه پروایم نیست
به گوشه ی عافیت چگونه می بایدم
گریخت
که ام خدنگ چشمت هزار هست و ماوایم نیست
عنان طاقت ز کف چنان رفت که ندانم
چگونه ام بر آورده است فریاد که نایم نیست
ترا هزار نرگس غزلخوان کمر به خدمت بود
مرا بر این نمط بدان کشند که آوایم نیست
از اوراق سوخته دفترم شکایتت نرسید
گو گر فغان شبانه را جز در سرایم نیست
چه بود طرفه آن ستاره تو بر شامگاه من
کان منظرم فرو شد و کاین هم سزایم نیست
یولی ۲۰۱۸ _ آلمان