کاظم سخاوتمند!
مهدی قاسمی
مردی پنجاه ساله وپنج ساله با موهای جوگندمی،دستی خالی،همیشه با لبخند و مملو از آرامش الهی ودلی دریایی،او نامش کاظم است.
کاظم ازدواج نکرده ولی هفت .هشت بچه قد و نیم قد داره! بچه های او یا مریضند یا فقیر، شس سال است به آلمان آمده و مهاجری غریب و بی کس است که همه فرزندان او ایران زندگی میکنند. یکی از آنها سرطانی، دیگری سرش از وسط جراحی شده و مابقی بچه هایش که تا چندی پیش بچه های یتیمی بودند که همگی نزد بی بی خانم زندگی میکردند که با مرگ بی بی، بچه ها در شرف بی خانه مان شدند بودند ولی کاظم نگذاشت و همانطور که سرپرستی آنها را در دست داشت ایندفعه هم حمایتشان کرد و با سپردن آنها به خانواده های جدید خرج و مخارجشان هر ماه میپردازد.
کاظم در آلمان نه شاغل است،نه پولدار و سرمایه دار، کاظم بیست ساله که کارش تعمیر دوچرخه است وگاهی چند دوچرخه برای دوستان و آشنایان و همسایه هایش تعمیر میکند و با اضافه مستمری ناچیزی که از دولت میگیرد، گاهی هم با کارهای دیگر خدماتی و کارگری و یا جمع کرده وسایلی که از کنار خیابان و فروختن آنها، پولهایش را جمع میکند وبرای بچه های تحت سرپرستی اش در ایران میفرستد.
غدایش فقط نان و پنیر و چایی شیرین است و بس! و محل زندگیش یک کانکس دومتری و یک تخت معمولی و مشتی خرت و پرت.
مردی آرام، متین، با ادب و کاری. چیزی برای خودش نمیخواهد، شاید تنها خواسته اش خراب شدن دوچرخه های بیشتر که برای تعمیر پیش او بروند و پولی هرچند ناچیز بگیرد و همان روز به ایران بفرستد.
اولین پسرش چندی پیش عمل جمجمه سرداشت که با فرستادن بیست میلیون پول، هزینه درمان او را پرداخت.
وقتی میپرسم که کاظم این پولها چطور جور میشود، میگوید خدا میرساند … همیشه به موقع و به اندازه رسانده به او ایمان دارم.
تنهاهزینه زیادی که برای خود کرده، خرید یک اینترنت پر سرعت و نامحدود است که دایم با بچه ها در ارتباط باشد و پیگیر کارهای آنها و به امورتشان برسد.
گاهی که با ماشین سراغش میرم، و هر چند کوتاه با او صحبت میشوم، چون کاظم درطول مسیر دایم در حال صحبت با بچه هایش است و انگار «من» وجود ندارم.گاهی نیم ساعت پشت سر هم حرف میزنم و بعد متوجه میشم که سیم هنسفری تو گوشش هست و دارد با آنها صحبت میکند و اصلا متوجه صحبتهای من نیست، انگار دایم او در دنیای دیگری سیر میکند……دنیای شیرین دیگر….
همین چند وقت پیش پولی را که به هزار بدبختی جمع کرده بود که برای بچه ها بفرستد را از تو کانکس محل اقامتش دزدیدند، پولی که قرار بود هزینه درمان چند کودک مریض و یتیم بشود.
آقا کاظم نمونه یک مرد باغیرت است، هرچند دستانش خالی و براثر کار پینه بسته، اما او هزاران بار شرف دارد بر شکم سیران بی درد که تنها دغدغه اشان به اشتراک گذاشتن زندگی لاکچری وتصویر های خوشی هایشان به دیگرانند.
اولین باری که با او در خصوص علت اینکارش صحبت میکردم در حالی که اشکهایش روان بود میگفت: من از دنیای هیچ چیز نمیخواهم، نه پول، نه راحتی، نه غذا و نه لذت، تنهادغدغه من این بچه ها هستند.
آری کاظم دغدغه بچه هایی را دارد که نه آنها را از نزدیک دیده و نه میشناسد و نه نسبتی دارد، تنها نسبت او با آنها انسانیت اوست.
کاظم یک سخاوتمند است نه بخشنده، چرا که بخشنده قسمتی از مال و دارایی و قوتش را می بخشد، اما سخاوتمند آن است که در عین تنگدستی و نداری میبخشد و گاهی حتی همه آنچه را که دارد. سخاوتمند بالاتر از بخشنده است و ارجی بالا دارد.
من و شما شاید همیشه دغدغه کم شدن غذا، پوشاک و سقف بالاسرخود و خانواده مان را داریم و میترسیم که اندکی از رفاه و داشته هایمان را از ترس فقر ببخشیم، اما سخاوتمند ترسی از گرسنگی و بی خانمانی ندارد چرا که گر نگهبان او آن است که من میدانم، او را از دهان شیر امان میدارد.. او بخشنده مهربان است و سخاونمندان را رها نخواهد کرد.
سخاوتمند باشیم…
Facebook Comments Box