سرگذشت افتاب قسمت ( ۳۶)
افسانه رستمی
ترس از خانواده و نداشتن هیچگونه پشتیبانی، چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی، تصمیم گیری را برایم بسیار سخت کرده بود. خوب میدانستم که ماندن در یک زندگی که کوچکترین جایگاهی نه به عنوان همسر و نه به عنوان مادر برایم باقی نگذاشته، یعنی هر روز مردن. حتی جامعه هم پذیرای زن مطلقه نبود. مُهر طلاق انگار نه فقط در شناسنامه که بر پیشانیت میخورد.
آرش داشت موهایش را شانه میزد و زیر لب زمزمه میکرد. کبکش خروس میخواند. صدایم را صاف کردم و گفتم: باید باهم حرف بزنیم. بدون اینکه برگرده گفت: خیره! میشنوم. چای ریختم، گفتم: بیا بشین. این موضوع شاید از نظر تو بیاهمیت باشه اما برای من هزار و یک بیچارگی داره که باید باهات حرف بزنم. نشست و کاسهی مربا را کشید جلوش و گفت: بگو، اما یادت باشه من تصمیمم را مدتهاست گرفتم، پس بیخود تلاش نکن که منصرفم کنی.
گفتم: به این فکر کردی که من و علی کجا باید بریم؟ گفت: ببین آفتاب، الکی ننه من غریبم بازی درنیار و شلوغ کاری نکن! لیلا به خاطر من دیروز طلاق گرفته، نامردیه من بیخیالش بشم. اتفاقاً من میخواستم امروز باهات صحبت کنم، خوب شد خودت پیشقدم شدی. مادر لیلا قبول نمیکنه تا زمانی که زن دارم من و لیلا ازدواج کنیم حتی اگر تو رضایت بدی. پس تو بیا و معرفت به خرج بده طلاق بگیر بعد که با لیلا ازدواج کردم دومرتبه به تو رجوع میکنم!
من بهتزده فقط نگاهش میکردم. هر جملهاش مانند پُتکی بر فرق سرم فرود میآمد. یک مرد چقدر میتواند وقیح و بیملاحظه باشد که زل بزند در چشم همسر ۲۵ سالهاش و با وجود داشتن پسری ۳ ساله، از ازدواج مجدد با زنی حرف بزند که به خاطر یک مردِ زن و بچهدار، از همسرش طلاق گرفته و یک پسر ۹ ساله هم دارد؟
هر چقدر بیشتر توضیح میداد بیشتر ازش بیزار میشدم. محکم با دست کوبیدم روی میز و گفتم: لطفاً بیشتر از این خودت را خراب نکن. کاش هرگز آرزو نمیکردم باهام حرف بزنی، تو واقعاً بیشرمی. بدون اینکه بدانم کجا باید بروم بلند شدم و علی را که خواب بود بغل کردم و از خانه زدم بیرون.
اول صبح بود و کوچه خلوت و آرام. به پهنای صورتم اشک میریختم. تاکسی کنار پایم ترمز کرد و ناخودآگاه گفتم: سیدعباس…
روسیه؛ دور کنونی مذاکرات وین باید آخرین دور باشد
https://www.iranpressnews.com/source/219521.htm#
صفحه نخست » از داخلیها آری از بشار اسد هرگز؟؛ احمد زیدآبادی
https://news.gooya.com/2021/05/post-52276.php
دلیل واضح که روسیه صاحب مملکت و به وجود اورنده ملاهای روسی است
دیگه از این واضحتر نمی شه .
انها برای ملاها تصمیم می گیرند ، شرط می گذارند ، از انها مثل دستمال توالت برای پاک کردن کون گهی شان در بلاروس و ونزوئلا و سوریه استفاده میکنند .
احمد زیدابادی یا برای روشن کردن ، یا از روی نادانی پرسیده
چرا می شود به انتخابات داخلی انتقاد کرد ولی از انتخابات اسد نمی شود ؟
واقعا نمی دانی ؟ یا سیگنال می دهی که علیه اسد و روسیه و کوبا هیچ کس مجاز نیست حرف بزند؟
من نمی دانم .
اما جواب تو را میدهم
دلیل ان این است که اسد و پوتین و لوکاشنکو و کاسترو و مادورو ناموس چریک های فدایی و توده ایها و همه کمونیست ها هستند
کشور در چنگال روسیه است . انتقاد به پوتین و اسد و کاسترو ممنوع است .
اما به ملاها و مذهب شیعه می توانی حمله کنی چون به نفع مارکسیست ها است ، انها دشمن مذهب هستند ، از ملاها هم مثل قاطر برای بردن بار روسیه و اسد و کاسترو و مادورو استفاده میکنند ، هیچ تعهدی هم به هیچ مهره ملاها ندارند ، کارشان با هر کدام تمام شود انها را برکنار ، رد صلاحیت و واجبی می دهند .
چون نقشه اصلی روس ها این نبوده که ملاها و مذهب شیعه را بیاورند و به انها بمب اتم بدهند و عضو شانگهای کنند .
از ملاها به عنوان ابزار استفاده کردند ،
چون مردم ایران کمونیسم و روسیه نمی خواهند .
اول مردم ایران را ضد مذهب میکنند ،
به طور موازی با امریکا ستیزی و دشمنی با لیبرال دموکراسی ، فقط یک الترناتیو باقی می ماند ،
یک دولت دیکتاتوری مارکسیستی مادام العمر روسی ، یا تجزیه ایران و به دندان کشیدن اجزای انها توسط روسیه .
ببین سایت مشروطه هم با از دست دادن شاه و شاه زاده هوادار کره شمالی شده ، امیر طاهری مزدور روسیه هم از کره شمالی تعریف میکند ، تقی زاده جاسوس روسیه در انگلیس هم همین طور .
اگر اینرا تو هم نفهمی دیگر باید ایران را از دست رفته دانست . چون از تو و توکلی و بهاره هم سو استفاده کردند .