دلنوشته ای با دلی دردمند از اعلامیه امارت اسلامی افغانستان برای «سید علی صالحی» عزیز
فرشید خدادادیان
سلام استاد، سلامتی ات برقرار و مستدام.
شنیده و خوانده بودم که خیلی از آدم ها فراتر از زمانه خود هستند. این اعلامیه ی جدید طالبان در مورد فراخوان معرفی دخترخانم ها و زنان ستمدیده ی افغانستانی را که خواندم، مبهوت گریستم و البته یاد شما افتادم که دو ده سال پیش، در دفتر شعر «دریغا ملا عمر» چه هشدار آینده نگرانه ای دادید و کسی نفهمید!
آنجا که مويههای بُرقََع پوش کابلی را برایمان بازخوانی کردی که؛
ای کاش
خاشاکِ خفته به راهِ باد میدانست
چه پاييز دست به داسی
کمر به قتل عامِ گندم و بابونه بسته است
ای کاش
بوتهی بیوطن
به راهِ باد میدانست
چه آوارهی بیمنزلِ بيابان و
چه سوختن به خاکستر چالهای
تو پيرم کردی مُلاعُمر
مگر مرا به جُرمِ کدام حَرام
مگر مرا به جُرمِ کدام حَرام
از پيچ و تابِ تازيانهی باد آفريدهاند
که در سرزمينِ تو زن زاده شدم؟
ديگر چه میخوانیاَم به خاموشیِ وطن
من
سارِ سربُريده به بالای دار
کُتک خوردهی پَستو نشينِ تو
تو
دستار بندِ حد زنانِ هار
فتوانويسِ قلعهی قندهار
ديگر چه میخواهی از کُشتنِ بودا به باميان
بلبل به باد غيس …؟
دريغا کبوتر کُشانِ کهنهکار
سليمه به سنگسار و
خواهرم به خانه مُرد
کودکانم به کابل و
شويَم … کرانههای کويت
پس ما مگر
مقابلِ کدام کتابِ بیمعجزه مُردهايم
که بیپناهیِ آدمی را
جُز جِرزِ ديوار و مزار زنده به گوران نديدهايد
پس اين بُرقَع پوشِ کابلی
کی از پستویِ هزار حجاب به در خواهد شد؟
دريغا مُلاعُمر
ای کاش میدانستی
ترا نيز به گمانم زنی زاييده است.
دریغا «سید علی»، دریغا که بیست سال پیش کس نفهمید که چه گفتی!؟ ریشه کن باد جهل مقدس و ظلم و جور و درود بر تو مرد بزرگ و قلمت مانا باد.
۲۱ تیرماه ۱۴۰۰ – تهران