پورمزد کافی (منظر)
مجال این شب تنگ را
آه
چه طاقتم می بود؟
عجوزه ای دهان گشاده
بر عفن
عفریته ای بر آستان دریدن من
چه طاقتم می بود
آبگینه را
به سنگ هزار فتنه سفتن
و شرم را
و مرگ را
به لجه ی هاویه شستن و گفتن
چه طاقتم می بود
وقتی که دست را
عسس بر بسته بود
و چراغ باغم
در انتهای شب
به سنگ واهمه در شکسته بود
آه اگر که من
در این شب یآس
فقط یکی پرنده ی خاموش
بر آستان تو باشم
آه اگر که من
یکی پرنده ی رمیده
در آغوش باغ جاودان تو باشم
هیچم دگر
از آذرخش چشمانت
بر این شب تار
نخواهم که خواست
هیچم دگر از روزگار
نخواهم که خواست
خرداد ۲۵۷۷ شاهنشاهی(۱۳۹۷)
۱۵ یولی ۲۰۱۸ آلمان