“ستایش خاموش”
دریایی از نسیم میایی و میگذری
روز میگذرد
من با بنفشه ای بر لب
مبهوت رویای ملموست
در آرام جای جهانم می شکنم
چنین که به تردید
ماه از شیار شب میگذرد
و زمین گلوله ی سربی ست
و باد
بر بام های بی روزن
فرو می پیچد
بی امان
سخن به اشاره بگو
که اطلسی ها نیز
به نجوایی در می شکنند
اما چو خامشی ی این رودخانه را
مقدر بود
رستاخیز صنوبر
همه انکار جاودانه داشت
و طراوت باغ
در حلقه ی نقره ای ی ماه می شکست
از آن پیشتر
که انگشتان مرمرینش
تکرار خاطره ی برگ و باد شود
در آرام جای جهانم می شکنم
و روز
با دریایی از نسیم تو میگذرد
بهمن ۲۵۴۷ شاهنشاهی
بهمن ۱۳۶۷ – آلمان