دکتر جلیل روشندل
هیچ روز، ساعت و دقیقهای نیست که خبر تازهای در مورد احیای توافق اتمی ۲۰۱۵ با ایران (برجام) در رسانهها منتشر نشود. تفاوت هشت و نیم ساعتی افق تهران با واشینگتن باعث میشود که تقریبا در تمامی طول یک شبانهروز خبر تازهای در تهران یا واشینگتن منتشر شود و بازیگران سیاسی دو کشور در پاسخ طرف مقابل اظهارنظری بکنند، بهنحوی که نیازمند واکنش طرف دیگر باشد. البته پایتختهای اروپایی، روسیه و گهگاه چین هم در این چرخه باران خبری حضور فعال دارند. نمایندگان دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، عاجز از مذاکره رودررو با طرف اصلی ماجرا –آمریکا – ناچارند دائما بین پایتختهای اروپایی، مسکو، کشورهای خلیج فارس و تهران در سفر باشند تا بتوانند دیدگاه خود را متناسب با آخرین مواضع آمریکا، به اروپاییان یا سایر دولتهای پیامرسان بیان کنند. البته ازآنجا که دستگاه دیپلماسی ایران تقریبا هیچکاره است و باید از مرکز تصمیمگیری در تهران- که توان انحصاری تعیین سیاستهای کلان کشور را دارد – اجازه بگیرد، لذا چرخه مذاکرات نیابتی تا حد دردناکی، مشکل و مشکلتر میشود.
در آخرین تحولی که رخ داد، وزیر امور خارجه ایران به مسکو سفر کرد. قبلا اعلام شده بود این سفر به سفارش «برخی طرفهای اروپایی» بوده است که «از جمهوری اسلامی ایران درخواست دارند تا در بحران اوکراین وارد شود و به کاهش درگیریها و بازگشت شرایط به میز مذاکره و توقف جنگ کمک کند!» بعدا معلوم شد این طرف اروپایی کسی غیر از امانوئل مکرون نبوده است و خیلی زود بدون اینکه نتیجه این سفر صلحدوستانه مشخص شود، چند ساعت پس از بازگشت امیر عبداللهیان از مسکو، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران از ارسال پاسخ ایران به پیشنهاد آمریکا برای آغاز مذاکرات احیای برجام خبر داد. ظاهرا بعد از مدتها انتظار، نظر جمهوری اسلامی ایران برای جمعبندی مذاکرات رفع تحریمها به «انریکه مورا»، هماهنگکننده اتحادیه اروپا ارسال شد. در کلام سخنگوی وزارت خارجه از این پاسخ همچون «رویکردی سازنده با هدف نهایی کردن مذاکرات» یاد میشود، اما بلافاصله پس از انتشار این خبر و بدون اینکه متن آن منتشر شده باشد، منابع غربی بر آن مهر «گامی رو به عقب» و «غیر سازنده» زدند. اینکه چگونه یک متن که قرار است آغازگر تفاهم باشد، میتواند در یک طرف سازنده و در طرف دیگر غیر سازنده باشد، جای بحث و بررسی دیگری دارد که در این یادداشت نمیگنجد.
اسرائیل بازیگر همه جا حاضر
نباید فراموش کرد یک بازیگر فعال در این ماجرا اسرائیل است. در واقع اسرائیلیها در سطوح گوناگون، چه از طریق رسانهها و چه از طریق کانالهای سیاسی، امنیتی، نظامی و پارلمانی در حال ردوبدل کردن پیام و بیان مخالفت خود در مورد احیای برجاماند. این پیامها فقط با آمریکا ردوبدل نمیشود، ولی آمریکا طرف اصلی این مراودات است. چرا اسرائیلیها با مهار برنامه اتمی ایران مخالفاند و آن را کافی برای خنثی کردن تهدیدهای ایران نمیدانند؟ واقعیت این است که مهار اتمی ایران تنها مشکلی نیست که اسرائیل را نگران میکند و درواقع سیاست جمهوری اسلامی در منطقه است که محرک و انگیزه اصلی اسرائیل در این ماجرا محسوب میشود. جمهوری اسلامی در لبنان، سوریه و فلسطین از حرکات ضد اسرائیلی حمایت میکند و ادعای نابودی اسرائیل را دارد و برای این ادعا هم بازه زمانی ۲۵ سالهای را تعیین کرده است. در سوریه نیروهای نیابتی تجهیز و سازماندهی میشوند تا از مرزهای نزدیک به ارتفاعات جولان، خاک اسرائیل را هدف قرار دهند و این نیروها از افغانستان و پاکستان اجیر و تحت فرماندهی فرماندهان سپاه قدس عمل میکنند.
جالب اینجاست که به لحاظ تاریخی ارتفاعات جولان در خلال جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ به اشغال اسرائیل درآمد و سوریه کوشش ناموفقی در بازپس گرفتن آن در جنگ ۱۹۷۳ انجام داد. پس از ۱۹۷۳ نیز درگیریهای محدود و بیحاصلی صورت گرفت که به امضای پیمان ترک مخاصمه ۱۹۷۴ بین دو کشور منجر شد. البته برای جلوگیری از مخاصمه احتمالی نیز قرار شد نیروهای سازمان ملل در محل مستقر شوند، اما هنوز بخش عمدهای از ارتفاعات در اشغال اسرائیل قرار دارد و حدود ۲۰ هزار اسرائیلی در آن اسکان داده شدهاند. همین تعداد سوری نیز در بخش دیگری از ارتفاعات جولان حضور دارند. خانواده اسد -چه حافظ اسد، (پدر) و چه بشار اسد (پسر)- حتی پس از تصمیم یکجانبه اسرائیل برای ضمیمه کردن ارتفاعات جولان به خاک اسرائیل در سال ۱۹۸۱ نیز هیچگونه واکنش نظامی نشان ندادند. ازنظر سازمان ملل متحد این اراضی متعلق به سوریهاند، ولی اسرائیل علاوه بر اسکان یهودیان، به توسعه شهرکسازی ادامه میدهد و حتی ساکنان غیر یهودی (سوری) هم میتوانند شهروندی اسرائیل را تقاضا کنند.
اما جمهوری اسلامی ایران برای ضربه زدن به اسرائیل حاضر است کوتاهی حاکمیت خانواده اسد را جبران کند و از سفره ملت ایران نان را بردارد و به اسلحه و نیروهای نیابتی تبدیل کند تا برای بشار اسد بجنگند! توهم تبدیلشدن به یک قدرت بزرگ منطقهای این سرمایهگذاری نظامی را توجیه میکند و به موازات و در نتیجه آن، برای محاسبات اسرائیل نیز مشروعیت فراهم میکند. عوامل متعددی محاسبات جمهوری اسلامی ایران را باطل میکند. علاوه بر اینکه اسرائیل از حمایت غرب برخوردار است روابط بسیار خوبی هم با روسیه و حتی چین دارد. درحالیکه ایران در رویای تشکیل یک اتحاد استراتژیک با روسیه و چین بهسر میبرد و اصلا معلوم نیست چگونه آن دو کشور حاضر خواهند بود از برنامه جمهوری اسلامی ایران برای محو اسرائیل از روی نقشه جغرافیا همکاری کنند؟
اما از همین منظر است که توسعه توان هستهای تا تولید بمب برای ایران و اسرائیل تبدیل به یک منازعه بیپایان میشود. هرچند ایران مدعی است یک فتوای مذهبی وجود دارد که تولید بمب و بهکارگیری آن را منع میکند، ناظران جهانی به تحولات جهان اسلام و کاربرد «فتوا» در همین چند روز اخیر نگاه میکنند و از خود میپرسند چگونه است که یک فتوا در عراق (فتوای آیتالله کاظم حائری) مسیر سیاست داخلی را تغییر و روحانی پرنفوذ « مقتدی صدر» را عملا بازنشسته و خانهنشین میکند؟ طبعا این سوال مطرح میشود که آیا فتوای دیگری در ایران تولید و بهکارگیری بمب علیه دشمن دیرینه، اسرائیل را مشروع اعلام نخواهد کرد؟ اگر چنین طرح و برنامهای وجود ندارد، چه ضرورتی دارد که در یک فاصله کوتاه دو وزیر امور خارجه پیشین، شخص رئیس سازمان انرژی هستهای ایران، یک فرمانده پیشین سپاه و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی صحبت از توان تولید اورانیوم دارای غلظت بالای ۹۰ درصد و تولید بمب صحبت کنند و در این مورد آخر رسما ادعا شود که «اگر طرف مقابل دیر بجنبد، توانایی این میزان غنیسازی (۹۳٪) را داریم» و تاکید شود که «اکنون آنها هستند که به ما نیاز دارند»؟
نکتهای که به نظر نمیرسد جمهوری اسلامی ایران آن را در نظر بگیرد، این است که در همین سالهایی که توافق برجام امضا شده بود، اسرائیل بیشترین کمکهای تسلیحاتی را از ایالات متحده دریافت کرد، ازجمله این تسلیحات فروش ۵۵ بمب سنگرشکن از نوع GBU-28 بود که در اواخر سال ۲۰۰۹ توسط دولت اوباما به اسرائیل تحویل شد تا در صورت لزوم بتواند به تاسیسات هستهای ایران حمله کند. با امضای برجام در سال ۲۰۱۵ و همینطور با جابهجایی تاسیسات اتمی ایران به اعماق زمین، این بمبها و همینطور بمبهای کوچکتری که در زمان جرج بوش (پسر) برای همین منظور ساخته شده بودند کارآیی خود را از دست دادند. از سال ۲۰۲۱ آمریکا بمبهای جدیدتری را آزمایش کرد. این بمبهای ۵۰۰۰ پوندی جدید (GBU-72) برای نفوذ به اعماق زمین ساخته شدهاند و برای حمله و نابودی سنگرهای کره شمالی و ایران مناسباند.
اسرائیل در حال حاضر هواپیماهای لازم برای حمل چنین بمبهایی را در اختیار ندارد، ولی بدیهی است که به تناسب پیشرفت برنامه اتمی ایران و احساس تشدید تهدیدها، موانع مالی و فناورانه برای اسرائیل مشکلی حلنشدنی نیست. از زمان ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده همه ساله حدود چهار میلیارد دلار اعتبار خریدهای نظامی و تسلیحاتی به اسرائیل تخصیص میدهد. عمده این اعتبارها در سالهای اخیر صرف خرید یا تقویت سیستم دفاع موشکی (گنبد آهنین) و هواپیماهای پیشرفته مانند اف-۳۵ یا هواپیماهایی که قادر به سوختگیری در حین پروازند، شده است. در همین راستا، روز پنجشنبه اول سپتامبر، شرکت بوئینگ اعلام کرد که با دولت اسرائیل قراردادی به ارزش ۹۲۷ میلیون دلار برای فروش چهار فروند هواپیمای سوخترسان «کیسی-۴۶- ای» امضا کرده است. اسرائیل از مدتی پیش درصدد تقویت سیستم سوخترسانی در حال پرواز برای هواپیماهای جنگی خود بوده است تا در صورت لزوم بتواند در عملیات جنگی طولانی – مانند حمله به تاسیسات هستهای ایران – سوخت لازم را به هواپیماهایش برساند. در همین راستا اسرائیل میتواند از پرواز بر فراز برخی کشورهای خلیج فارس نیز استفاده کند تا پروازهایش به مقصد ایران در امتداد خطوط کوتاهتری قابل برنامهریزی باشد.
با در نظر گرفتن مجموعه آنچه در مورد اسرائیل و علل احساس تهدید این کشور از جانب ایران گفته شد، باید در هر گونه توافق بر سر احیای برجام این واقعیت را در نظر گرفت که تنشزدایی میتواند توافق را ماندگارتر و «انتفاع» حاصل از آن را که مهمترین انگیزه جمهوری اسلامی در پذیرش توافق است، درازمدتتر کند. تداوم انتفاع تنها با تعهد و تضمین ایالات متحده به دست نخواهد آمد و اسرائیل با تغییرات کنگره و دولت در آمریکا میتواند نقش پیشبینی نشدنی در روند توافق بازی کند. نفوذ لابیهای طرفدار اسرائیل در سیاستگذاریها، بهویژه در ایالات متحده نیز عامل مهم دیگری است که نباید آن را نادیده گرفت. بر اساس چنین تاثیرگزاریهایی است که مشاهده میکنیم بیش از پنج هزار مقام و مامور امنیتی پیشین اسرائیل با امضای نامهای از جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا میخواهند توافق هستهای جدید با ایران را امضا نکند. امضاکنندگان این نامه مینویسند: «طبق تجربه و ارزیابی جمعی ما، معتقدیم که این توافق به دلایل گستردهای برای صلح و امنیت آمریکا، اسرائیل و جهان فاجعهبار است.» ازنظر امضاکنندگان این بیانیه، توافق اتمی پس از پایان عمر برجام در سال ۲۰۳۱، ایران را در «مسیری قانونی» برای دستیابی به سلاحهای هستهای قرار میدهد و به همین دلیل است که اصولا چنین توافقی نباید به امضا برسد. با این موانع و مشکلات و با پاسخی که ایران تسلیم اتحادیه اروپا کرده است، اکنون باید منتظر باشیم و ببینیم این معمای پر پیچوخم به چه سرانجامی خواهد رسید.