دکتز جلیل روشندل
مطالعه رابطه خصمانه جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل و آمریکا، پیوسته یکی از موضوعات مهم و موردتوجه در مطالعات امنیتی بوده است. برخلاف دوران سلطنت پهلوی که رابطه تعریفشدهای بین ایران، اسرائیل و آمریکا وجود داشت، آغاز جمهوری اسلامی با گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا و واگذاری سفارت اسرائیل به فلسطینیان همراه بود. انقلاب ۱۳۵۷ در ایران رژیم سیاسی تازهای را ایجاد کرد که از همان آغاز تقریبا هیچکسی نمیدانست ماهیتش چیست. در اغلب بحثها و سوالوجوابهای آن دوره وقتی پرسیده میشد ویژگیهای این حکومت چیست، در پاسخ بیشتر براین تاکید میشد که جمهوری اسلامی چه چیزی نیست. اما در کنار توصیفهایی که از حاکمیت میشد یک ایدهآل وجود داشت و آن حمایت از «مستضعفان فلسطین» بود. برخی از چهرههای شاخص رژیم نیز سابقه فعالیت با گروههای فلسطینی داشتند. پیگیری این ایدهآل، خیلی زود جمهوری اسلامی را به یک دشمن اعلام شده اسرائیل مبدل کرد.
البته مشکل اسرائیل با فلسطینیان از زمان تشکیل دولت اسلامی در ایران به وجود نیامده بود، بلکه به ۳۰ سال قبل از آن، یعنی زمان تشکیل دولت یهودی در ۱۹۴۸ بازمیگشت، اما پس از انقلاب در ایران تا به امروز قضیه فلسطین به موضوعی تبدیل شد که جمهوری اسلامی برای خود در آن نقشی میبیند یا تصور میکند میتواند آن را حل کند. نقشی که عملا به عاملی برای روشن نگهداشتن آتش اختلافات در منطقه و تندتر شدن آتش خصومت بین اسرائیل و ایران و آمریکا تبدیل شده است. نتیجه دیگر این مداخله، دور شدن ایران از غرب بهطور اعم و آمریکا بهطور اخص بوده است و حاصل آن، دهها سال عقبماندگی و میلیاردها دلار خسارت همراه با واگذاری منابع و امنیت ایران به چین و روسیه است که در حال حاضر حتی متون توافقات مربوط به آن محرمانه تلقی میشود. چهلوسه سال حاکمیت جمهوری اسلامی نشان میدهد که متولیان آن حاضرند برای حذف رابطه با غرب بیش از اینها هزینه بپردازند. سیاستی که ایران را (جرجدبلیو بوش، اکتبر ۲۰۰۲) در کنار عراق و کره شمالی در ردیف «محور شرارت» قرار داد و شرایطی را ایجاد کرد که نزدیک بود ایران نیز همانند عراق و افغانستان موردتهاجم نیروهای خارجی قرار گیرد. روابط پرتنش آمریکا و ایران تا پایان دوره دوم ریاستجمهوری جرج دبلیو بوش، از حزب جمهوریخواه (ژانویه ۲۰۰۹)، ادامه داشت.
بنیامین نتانیاهو از حزب لیکود در اسرائیل، یک دوره سهساله نخستوزیری را پشت سر گذاشته بود (۱۹۹۶-۱۹۹۹) و بار دیگر تقریبا همزمان با انتخاب باراک اوباما (حزب دموکرات – ژانویه ۲۰۰۹) در آمریکا، در عرصه سیاست ظاهر شد و از آن زمان است که سناریوها یا بهتر بگوییم ترجیعبندهای درگیری بین دو کشور سروده میشود. باراک اوباما تلاش میکرد سیاست آمریکا را در خاورمیانه دگرگون کند و به وضعیت خصومتآمیز خاورمیانه و منازعه بین اعراب و اسرائیل خاتمه بدهد. او میدانست که اقدامهای ایران برای اتمی شدن، یکی از عوامل تشدید منازعات خاورمیانه است و تمایل به حلوفصل آن داشت. اما پیامهای ملایم باراک اوباما بیاثر بود و پس از مدت کوتاهی بهسرعت تغییر کرد و تندتر و شدیدتر شد.
جیمز اشتاینبرگ (معاون وزیر خارجه وقت) و دانیل آیالون (معاون وقت وزارت خارجه اسرائیل) طی بیانیه مشترکی در اکتبر ۲۰۱۰، جمهوری اسلامی ایران را «بزرگترین چالش» برای ثبات در خاورمیانه نامیدند. در همان بیانیه بر تلاشهای دو کشور برای «جلوگیری از اتمی شدن جمهوری اسلامی ایران» تاکید شد. در سایر بخشهای آن بیانیه به موضوع پایبند نبودن ایران به تعهداتش در چارچوب پیمان منع گسترش اتمی و حمایت مداوم از گروههای تروریستی منطقه نیز اشاره شده است. باراک اوباما در دور دوم ریاست جمهوری توانست با جمهوری اسلامی ایران (ژوئیه ۲۰۱۵-تیرماه ۱۳۹۴) بر سر برنامه اتمی به توافق معروف به «برجام» دست یابد، توافقی که مورد تایید اسرائیل نبود و حتی روابط باراک اوباما با نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به سردی گرایید. مدتی پس از آن با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ (جمهوریخواه) خورشید برجام در روز اول ماه مه ۲۰۱۹ (۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸) غروب کرد و آمریکا با فرمان دونالد ترامپ از برجام خارج شد.
خروج آمریکا از برجام نهتنها مشکل اسرائیل را حل نکرد، بلکه آن را تشدید کرد. متقابلا جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت از اجرای تعهداتش در چارچوب برجام خودداری کند و با افزایش فعالیتها که اغلب چندان شفاف هم نبود، تقریبا در هر زمینهای که میتوانست به توسعه اتمی بپردازد. انجام برخی از این فعالیتها در چارچوب برجام منع شده است، ولی جمهوری اسلامی از آن بهعنوان یک اهرم فشار بهره میبرد و در عین حال خود را در برابر سایر اعضای برجام متعهد معرفی میکرد. همانطور که انتظار میرفت انباشت مواد اتمی و استفاده جمهوری اسلامی از فناوریهایی که کاربرد دوگانه انرژی – تسلیحاتی داشتند، روزبهروز بر نگرانیهای امنیتی تلآویو افزود. اقدام به خرابکاری در تاسیسات یا ترور دانشمندان اتمی ایران نتیجه نداد و برعکس موجب ترغیب ایران در مسیر توسعه هرچه بیشتر و غنیسازی در سطوح بالاتر شد. علاوه بر آن، ایران به حمایت از حزبالله و ایجاد پایگاههایی از گروههای نیابتی در نزدیکی مرزهای اسرائیل ادامه داد و شعار نابودی اسرائیل را کنار نگذاشت. این اقدامات خشم اسرائیل را فزونتر کرد و به حملات هوایی به قرارگاههای این نیروها انجامید.
دونالد ترامپ در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری نتوانست برنده شود و بار دیگر قدرت از جمهوریخواهان به دموکراتها (جو بایدن) منتقل شد. کمی بعد در اسرائیل نیز اکثریت حزب نتانیاهو در انتخابات اسرائیل با اختلاف یک رای از دست رفت و انحصار ۱۲ ساله بنیامین نتانیاهو خاتمه یافت و نفتالی بنت با اکثریت ۶۰ رای در برابر ۵۹، به نخستوزیری رسید. دولت بایدن از انتخاب نفتالی بنت خوشنود بود، ولی از همان روز اول نوعی ناپایداری و موقتی بودن در اسرائیل دیده میشد. نفتالی بنت و جانشین او، لائیر لاپید، با سیاست جو بایدن درمورد بازگشت به برجام و کنترل اتمی شدن ایران از طریق تعهدات برجام -که به هر حال نوعی پیمان کنترل تسلیحات به حساب میآید- نرمش نشان میدادند. اما آشکار بود که این نرمش محتاطانه و در برابر توقع حمایت بیشتر آمریکا بود. اکثریت شکننده نفتالی بنت و لائیر لاپید دیری نپایید و فقط از ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱ تا ۳ نوامبر ۲۰۲۲ دوام داشت.
این بار نتانیاهو با ائتلافی از گروههای راست مذهبی و افراطی به قدرت رسید. اسرائیل از آغاز دوره جدید نخستوزیری نتانیاهو، چه ازنظر داخلی و چه ازنظر بینالمللی، با وضعیتی ملتهب مواجه بوده است. به نظر میرسد نتانیاهو با یک تصمیم از پیش حسابشده تلاش میکند کشور را اداره کند و از التهاب ناشی از تغییر در قوه قضاییه و همچنین از تعارض ساختاری با جمهوری اسلامی و خطر اتمی شدن آن، برای پیشبرد اهداف درازمدت، استفاده کند. وجود التهابات داخلی و خارجی به گروههای دست راستی اسرائیل اجازه میدهد از رسیدن به یک توافق با فلسطینیها و به رسمیت شناختن یک دولت فلسطینی طفره برود و نابسامانیهای مدیریتی را به حساب تهدیدهای خارجی بگذارد. سناریوی مطلوب گروههای دست راستی در اسرائیل، عدم شناسایی یک دولت مستقل فلسطینی است. درحالیکه بر اساس پیمان اسلو (بیانیه اعلام اصول اولویتهای موقت دولت خودگردان – ۲۰ اوت ۱۹۹۳) که بعدا اسحاق رابین، بیل کلینتون و یاسر عرفات (۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳) در واشینگتن دیسی امضا کردند، مناقشه فلسطین و اسرائیل میتوانست چند دهه پیش در یک چارچوب مشخص خاتمه یابد.
این خط مشی به یک استراتژی تلفیقی یعنی یک قدم به جلو و دو قدم به عقب شباهت دارد. به این معنی که دولت دست راستی اسرائیل ابتدا یک گام برای تلطیف روابط با آمریکا و متعاقب آن دو قدم برای تشدید روابط با فلسطینیها برمیدارد. وقتی با مخالفت آمریکا و اروپا مواجه میشود، آنوقت به عامل تهدید از جانب ایران متوسل میشود و آن را پررنگتر میکند. البته حلقه مرکزی قدرت مذهبی و سرداران سپاه هم انگیزههای کافی برای چنین برداشتی را فراهم میکنند، شعارهایی که وعده میدهند گویا قرار است همین جمعه آینده تلآویو را با خاک یکسان کنند و…
امروز ۳۰ سال از توافق اسحاق رابین، بیل کلینتون و یاسر عرفات درمورد فلسطین، ۱۲ سال از بیانیه مشترک جیمز اشتاینبرگ، معاون وزیر خارجه وقت آمریکا و دانیل آیالون، معاون آن زمان وزارت خارجه اسرائیل در مورد ایران و نزدیک ۱۰ سال از توافقات منتهی به برجام میگذرد، اما هنوز درها بر روی همان پاشنه میچرخند.
اسرائیل در آستانه بزرگداشت هفتاد و پنجمین سال تشکیل دولت یهودی قرار دارد، اما بهدلیل اقدامهای بنیامین نتانیاهو، اعتراضات در داخل اسرائیل بهشدت ادامه دارد، اعتراضات بیسابقهای که به دنبال مصوبه محدود کردن اختیارات قوه قضاییه آغاز شد و تا به امروز (چهار ماه) ادامه دارد. اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهوری اسرائیل، با تاکید بر اینکه شرایط داخلی فعلی تهدید مهمی است، تلاش میکند بین گروههای مختلف میانجیگری کند و به این اعتراضات خاتمه بدهد، اما دامنه نگرانیها به اعتراضات داخلی محدود نمیشود و چند هفتهای است که تهدیدهای جدیدی از جانب جمهوری اسلامی نیز در محافل آمریکایی و اسرائیلی مورد بحث است. جمهوری اسلامی به دفعات ارتش اسرائیل را مستقیما یا از طریق گروههای نیابتی موردحمایت ایران، تهدید کرده است، ولی آخرین نمونه چنین هشداری پس از آن اعلام شد که در روز ۲۰ فروردین روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز خبر داد سپاه پاسداران آماده شده است تا بهتلافی کشته شدن دو سپاهی که در یکی از حملات اخیر اسرائیل در سوریه کشته شدهاند، به کشتیهای اسرائیلی که در آبهای منطقه رفتوآمد میکنند حمله پهپادی کند.
در ایران رژیم اقتدارگرای جمهوری اسلامی در چهلوسومین سال سلطه آمرانهاش، با جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، مواجه شده است. برخلاف اسرائیل که تظاهرات صدها هزار نفر را در خیابان تحمل کرده و درصدد یافتن راهحل بوده است، جمهوری اسلامی بیش از ۵۰۰ نفر را در خیابانها کشته و هزاران نفر را زندانی کرده و همه را به حساب «دشمن» گذاشته است. بگیروببندها و مقاومت در برابر سرکوب همچنان ادامه دارد. بنابراین ضرورت دارد که آن دشمن را هرچه زودتر پیدا کند و همه چیز را بر عهده آن «دشمن» فرضی بگذارد. آیا درگیری در منطقه راهحل مناسبی خواهد بود؟
جیک سالیوان، دستیار رئیسجمهوری آمریکا در امور امنیت ملی، هفته اول ماه مارس، میزبان تزاچی هانگبی، مشاور امنیت ملی اسرائیل، ران دِرمر، وزیر امور استراتژیک و یک هیئت بلندپایه از اسرائیل در کاخ سفید بود. نمایندگان ارشد سیاست خارجی، دفاعی و سازمانهای اطلاعاتی نیز حضور داشتند. مقامها با نگرانی زیادی پیشرفتهای برنامه هستهای ایران را بررسی کردند و بر هدف مشترک خود برای تقویت بیشتر شراکت امنیتی طولانیمدت بین اسرائیل و ایالات متحده تاکید کردند. جالب اینجا است که آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، پس از دیدار با هانگبی و دِرمر، عکسی را در توییتر منتشر کرد و «بر تعهد خود به امنیت اسرائیل و اهمیت بازگرداندن آرامش و تنشزدایی بین اسرائیل و کرانه باختری تاکید کرد». در شرایطی که جنگ اوکراین روابط بینالمللی را بهشدت دگرگون کرده است، والس سیاسی دموکراتها با نتانیاهو و تهدیدهای جمهوری اسلامی علیه آمریکا و اسرائیل همچنان ادامه دارد و حتی آزاد شدن هفت میلیارد دلار سپرده بلوکه شده ایران در کره جنوبی هم نمیتواند منازعه بین سه کشور را حل کند.
نتایج آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی جمهوری اسلامی- دکتر جلیل روشندل
Facebook Comments Box