هســـــــوا
به بی خوابی اش می ارزد
صدای همهمه رودی است
که پیش تر ها رفته بود،
دل از دریا کنده
دور زده و بازگشته
تا محو کند جوهر ممنوعه ها را از دیوارهای کوتاه
تا بشوید روبند تاریکی را از سیمای رنگین کمان
تا خیس شود باروتهای تفنگی که
نشانی چشمان دخترکان آفتاب را
از شاپرک های خسته می گیرند
تا همصدا شود با آواز تنهایی پسرکان مهتاب
زیر درختان سپیدار
بگذار این بار آسمان به زمین بیاید
رودی دلتنگ دشتهای تشنه باشد
به بی خوابی اش می ارزد …