“غزلی در ویرانی”(شعر)
(۱۰۹)
پور مزد کافی (منظر)
در کنار یار فرزانه که اش شعر تر است
رهروی باید که او را در خور آن گوهر است
در شب شعر و غزل پروای عریانی مکن
پرده ای افکنده در راهت که گلگون بستر است
پیر نیک اندیش ما را توبه ی کویت نبود
عاشقان را ناوک مژگان دلبر خوشتر است
سخت باید بود در این وادی ی عاشق کشی
کاین بیابان عرصه ی خونین صدها سنگر است
در مصاف ِ باز آیی چون قدح در دست مست
چون سبویی در بر سنگی که جانش مضطر است
گر رهی دامن کشان از کوی جانان می بری
هر گذر را حجله ای از داغ هجران زیور است
منظر این قصر ملمع در خراب آباد دوست
بارگاه لاله های خفته در خاکستر است
۱۶ مهر ۲۵۷۹ (۱۳۹۹)
۷ اکتبر ۲۰۲۰ – آلمان
Facebook Comments Box