“در مصاف بیداد”(شعر)

پور مزد کافی (منظر) (۱۰۵)
من می سرایم باد را از سینه ها فریاد را
چون خسروی در بیستون صد ناله ی فرهاد را
من باغ و راغ و بیشه ام خونین ز دست تیشه ام
تا با تو در اندیشه ام فریاد یارم یاد را
چون صید خونین در عدم دستی و پایی میزنم
باشد در این گرداب  غم رحم آورم  صیاد را
داغی مهین باشد نهان در موج خیز این خزان
تدبیر ناید هیچ آن  این  سیل  غم آباد را
صد دام باشد مستتر در این گریز بی ثمر
وقتست بر شاباش تو جامی زنم میعاد را
صد حیله شد در این قفس بسته است راه هر نفس
با تو به آتش می کشم  من پرچم  بیداد را
در نیشم از تو بیشتر با مهر تو هم خویش تر
بی تو نشاید جمع کرد این مشکل اضداد را
دیریست پامال جفا شد منظر از ارض و سما
باز آ که با هم بر کنیم این رسم بی بنیاد را
مهر ۲۵۴۲ شاهنشاهی(۱۳۶۲)
ایران
Facebook Comments Box

About بابک رحمتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *