گلچهره یاوری
مجموعه چهار شعر از سری اشعار بانو گلچهره یاوری است که با تاریخ نگارش آنها در زیر آمده است:
سوگواری!
غمها در دلم پادشاهی میکنند
اشک چشمانم خشک؛ ناله گدایی می کنند
ناله وآه و زاری
در میان این کویر خشک؛
خودنمایی می کننند
یادها بر دلم خنجر زنند
خاطراتش درمیان اینهمه درد
سوگواری میکنند
گلچهر ۴۰۳/۹/۳
٢- روزهای بی بال
یکی بود یکی نبود
روزگاری نه همبرگر بود
نه باگت ونه نان سنگک
فقط
یک نان تیری بود داغ و تازه و لذت بخش
نهارمان دمپخت طماطه بود یا تلیط ماست
و توله
اما
چه خوش بود روزی
که مهمانی می آمد به خونه
مادر کیش کیش میکرد مرغها را
و مرغی سر بریده درمیان دیگ قل قل کنان
نویدخوش میداد مهمان ما را
چه ذوقی داشتیم
و
چه انتظار سختی بود
تا ظهر تا آن مهمان عزیز که مرد بزرگی بود و نشسته
در کنار سفره
تیکه کند آن یک دانه مرغ را
او تیکه میکرد
و چشمان حسرتبار ما فقط ران مرغ را میدیدو
بس
اما
همه میدانستیم که
مهمان همیشه حبیب خداست و احترامش
واحب
و پدر هم در کنار او احترامش واجب تر
و افسو س که
مرغ سفره ما هم دوپا داشت، نه چند ین پا
و من دیدم مادرم را که با لذت بال را می
جوید
و ما نیز استخوان کتف را باعشق
و حالا پس
باز باید بگویم:
یکی بود یکی نبود
چه زیبا بود روزهای بدون بال
با همان توله و تلیط آب ترشی و
یک سر پیاز!
٣- دل تنگ !
اتل متل تو توله
توپ ما همش تو توره!
نه علف داریم نه یونجه
گاو حسنی هم بی شیره
هندستون راهشو کج کرده
خال قزی هم باما قهر کرده
کلاهشو پرت کرده
یه سنگ زدم به بلبل
صداش نرفت استانبول
استانبول چقدر آباده
دل ایران اما کبابه
هاچین و واچین کلاتو ورچین
گلچهر ۴۰۳/۹/۸
٤- بغض در گلو
درختی که کاشتم
بی سایه خشکید
لبم خشک گردید
و
بغضم ترکید
و با
این دستان لرزانم
میان سبزه های بیابان
باز
می گردم و می جویم
گل زیبای طنازی را
اما چه بیهوده میگردد
این دستان لرزان
با این چشمان همیشه گریان
گلچهر ۴۰۳/۹/۹
Facebook Comments Box