نگاهی به نمائی (23)
جمشید گشتاسبی
چیزی حدود چهل و پنج سال پیش در آبادان با یک دوربین سوپر هشت میلی متری رفتم احمدآباد سر چهارراه سینما کیهان و از روستائیان مهاجری که در انتظار کار در آن حوالی در چنین موقعیت هائی پرسه می زدند فیلمبرداری کردم. و این بار یعنی بیش از چهار دهه بعد “انتظار” را در هیئت مهاجرینی لاتین تبار، پرسه زنان کف خیابانی در آتلانتای ایالت جورجیا می دیدم.
امروز، هنوز و همچنان، انتظار بخشی اساسی در زندگی بشر است. همه منتظر چیزی هستیم.
خالد حسینی نویسنده ی افغانستانی در کتاب “هزار خورشید تابان” می گوید: ” از همه ی سختی هائی که انسان باید با آن مواجه شود هیچکدام توان فرساتر از انتظار نیست. “
بیشتر ماندن در انتظار هم یعنی بیشتر ماندن در رنج و همین یعنی بیشتر رنج بردن برای کمتر ماندن در رنج!
امروز میلیونها مهاجر و پناهنده نیز در گوشه و کنار عالم، “انتظار” را زندگی می کنند. مگر نه اینکه امید وانتظار، جوهر اصلی مهاجرت و پناهندگی ست؟
انتظار از خرده تراژدی های تراژدی بزرگ زندگی یعنی فقر است.
انتظار چالشی اساسی ست در زندگی، چه وقتی بیکاری و به خیابان می آئی تا فراخوانده شوی به کار و چه آنگاه که از ناامنی، فقر، استبداد و جنگ می گریزی و هویت مهاجر یا پناهنده را می پذیری.
برای آن که مدام انتظار می کشد لذت هم یک خیال یا رویا می شود.
چند دهه است انتظار را در خیابان دیده ام، چه در وطن و چه دور از آن.