رسانه های دیگر:
مرتضی آوينی و غزاله علیزاده: اسلاميستها و جنس زن
در فروردین ۱۴۰۰ مستندی تلویزیونی درباره مرتضی آوینی، نویسنده و مستندساز از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. شهلا شفیق، جامعهشناس و نویسنده، با توجه به محتوای این مستند به تحلیل استحاله اسلامیستی وجود زن پرداخته است.
فروردين امسال مستند هشت قسمتی “آقا مرتضی” از سيمای جمهوری اسلامی پخش شد. از آنجا که اين مستند محصول سازمان اوج وابسته به سپاه پاسداران است، چهرهسازیاش از مرتضی آوينی به مثابه الگوی آرمانی هنرمند حزبالهی حيرتآور نيست. و نيز دور از انتظار نيست که يکی از شاهبيتهای اين الگوسازی، تحول آوينی از “کامران”، روشنفکر “غربزده”، به آقا “مرتضی” باشد که خامنهای “سيد شهيدان اهل قلم” لقبش داده.
مستند هم حق ولی فقيه را تمام و کمال ادا کرده و جدالهای عقيدتی آوينی را در سالهای رونق خمينيسم به نفع خط ولايتمدار که امروز ديگر نتايج تباهش اظهر من الشمس گشته مصادره میکند. بی شک نمیتوان گفت اگر مرتضی آوينی زنده بود امروز چه خط و ربطی میداشت، اما شکی نيست که آثار او هنوز میتواند پشتوانه اسلاميستها قرار گيرد که همچنان مدعی ارائه راه برای بازگشت مسلمانان به “خويش” و رهایی بشريت از تباهیهای “غربزدگی” هستند.
آوينی، با طی اين طريق، از وارثان خلف آل احمد بود که در ابتدای دهه چهل، بيرق اسلام سياسی را برداشت و با اعاده حيثيت از شيخ فضل الله نوری، رهبر مرتجع مشروعهخواهان، صلای اتحاد روشنفکر و آخوند سر داد. صحنهای از ديدار آل احمد و شريعتی در خانه پدری او در مشهد در سال ۱۳۴۷، که علی رهنما در کتابی نقل کرده، تجسم تکاندهندهٔ روح چنين اتحادی است. آل احمد میگوید که مبارزه علیه رژیم شاه، بدون وحدت با روحانیون هیچگونه تأثیری نخواهد داشت و برای نشاندادن اعتقادش از جا برمیخیزد و با تنها آخوند حاضر در مجلس، علی خامنهای، دست میدهد. (Ali Rahnema, An Islamic Utopian: A Political Biography of Ali Shari’ati)
اگر چه نظريههای واپسگرایانهٔ آل احمد مورد تأیيد آشکار جامعه روشنفکری ايران قرار نگرفت اما واکنشها به آن معدود بود و مهجور ماند. و يک دهه بعد، اتحاد ناگفته مخالفان سکولار رژيم شاه و از آن جمله بخشی از روشنفکران با خمينی نقش مهمی در پيروزی اسلاميستها بازی کرد. کاوش در برآمد اسلام سياسی در دهه چهل و پنجاه نشان میدهد که اين جريان، از حسن نظر حکومت شاه و نیز مخالفانش بهره میبرد. شاه ترويج اسلام را سدی در برابر نفوذ چپ میپنداشت و در جبهه مخالفان، از ملیگرايان تا چپگرايان، غالبا ستيزهجویی اسلامگرايان با حکومت شاه و غرب را به ديده لطف مینگريستند. جهان سوم گرایی و استالينيسم و مائوئيسم به غربستيزی پر و بال میداد، دستاوردهای مدرنيت دمکراتيک انکار میشد و تحقير ارزشهای حقوق بشر و آزادی زنان، نوعی مبارزه با استعمار و امپرياليسم و از خودبيگانگی فرهنگی قلمداد میگشت.
جذابيت خمينی نزد سکولارها چنين آبشخوری داشت. اما کامران آوينی در جذب به “خط امام” بسی فراتر رفت. از محيط هنری روشنفکری بريد و هم و غم اش را گذاشت تا در تقابل با فکر و قلم و هنر سکولار، الگویی از هنرمند و انديشمند اسلامگرا بسازد و در نظر و عمل به اثبات برساند. جوهره اين الگو نفی مدرنيت دمکراتيک “غربی”، رد سنجشگری عقلانی و سرسپردگی به امر ولی بود برای وصل با الله. اگر پرسشگری سکولار پيگير کنکاش در باره انسان و جهان و “خود” و “ديگری”است، اسلاميسم ادعا میکند که اين چالشها بحرانهایی زاده سکولاريسم هستند که تنها راه “خروج” از آنها امتوارگی تحت احکام شرع است. اين چشمانداز، چنانکه در ايران شاهديم، به استقرار اقتداری تمامگرا و مرگانديش میانجامد.
اما در آن سالها، اين گفتار هنوز از راز و رمز خالی نشده بود و برخی در آن معنويتی ايثارگرانه میيافتند. جنگ با عراق، که خمينی رحمت الهی اش ناميد، فرصتی دلخواه برای تحقق اين جهانبينی فراهم کرد.”روايت فتح” مرتضی آوينی بيان گويای اينهمه است؛ به تصوير کشانيدن ذات ويرانگر جنگ از آن اثری ديدنی میسازد، اما گفتارهای فيلم روضهخوانی مداحانهای است در باب شهادت جوانان بسيجی در مسلخ جاهطلبیهای حاکمانی که در سال ۱۳۵۹ از پذيرش پيشنهاد صلح سرباز زدند تا به فتح قدس راه ببرند. آوينی هم که دل و جان در گرو شهادتطلبی و صدور انقلاب اسلامی داشت، بعد از خمينی به ولايت خامنهای لبيک گفت. بی جهت نبود که خامنهای بر کشته او نماز گزارد و او را “سيد شهيدان اهل قلم” ناميد.
امروز نتايج تباه اين جنگطلبی بر همگان عيان شده، اما حاکمان همچنان بر طبل پروپاگاندا میکوبند و دستگاه عريض و طويل تبليغاتیشان با جذب کاربلدان رانتخوار، محصولات عقيدتی را در بستهبندیهای تازه به بازار میآورد. برخی، نظير فيلم “ماجرای نيمروز”، از جنس پروپاگاندای سياه اند که بيانی غيرمستقيم دارد، و برخی ديگر از نوع پروپاگاندای سفيد اند و مانند مستند “آقا مرتضی” به تبليغ مستقيم میپردازند. در اين جهت، موضوع استحالهٔ آوينی از کامران به آقا مرتضی، به کار تسويه حساب با آنهایی می آيد که با دور شدن از خط ولايت فقيه به جبهه “باطل” روشنفکران غربزدهٔ دورهٔ “کامرانی” پيوستهاند. مرتضی آوينی اما نماد جبهه “حق” است که از همه دامهای دنياپرستی میجهد. در اينجاست که نام غزاله علیزاده به ميان میآيد. ادعا میشود که اين نويسنده به مرتضی آوينی اظهار عشق میکرده اما پاسخ رد شنيده است. از يک همدانشکدهای سابق میشنويم که آوينی “زنگريز” بوده و گوينده متن به بينندگان توجه میدهد که آوينی از اين “خوان” به سلامت عبور کرده است. واقعيت امر را يک پرسوجوی ساده از نزديکان غزاله علیزاده و آوينی برملا میکند: ماجرای اين کشش عاشقانه درست بر عکس روايت برساخته در این مستند است. اما نکته مهمتر، معناهای راستين اين دروغپردازی است.
در اين باره، توضيحات مهدی مطهر، تهيهکننده اين مستند بسيار روشنگر است. او در مصاحبهای چنين میگويد: «شأن خانم علیزاده جای خود و ما قرار نیست قضاوتی درباره او داشته باشیم. در نریشن این بخش هم اشاره میکنیم که این یک «خان» از «هفت خان» بوده و تلاش کردیم عبارتی را به کار نبریم که قضاوتی در آن باشد.» از اينکه روزنامهنويس در فضای رشد روزافزون بیسوادی و شلختهنويسی، “خوان” را “خان” نوشته، میگذريم، و باقی حرفهای مطهر را میخوانيم که اطلاق صفت “زنگریز” به آوينی را از جانب يکی از افراد حاضر در مستند، چنين توضيح میدهد: «منظور از «زن» یک زنی است که مانع رشد یک انسان میشود. اگر نتوانستهایم این مفهوم را در روایت بپرورانیم و معنای عام از این عبارت فهمیده میشود، حتماً به ضعف پرداخت ما در مستند برمیگردد. منظور از زنگریزی بیشتر بیتوجهی به ظواهر بازدارنده بوده است نه ضدیت با جنس زن.»
معنی اين سخنان روشن است: منظور نه هر زنی، بلکه زنی چون غزاله علیزاده است که سد “رشد” انسان میگردد. مقصود از “رشد” نيز، چنانکه در مستند به وضوح میبينيم، همان طی طريق فنای فرديت برای ذوب در ولايت است. و صد البته که در مسير چنين رشدی، “عشق” زمينی بسيار گمراه کننده است. تهيهکننده درست میگويد که منظور ضديت با جنس زن نبوده. ما نيز آگاهيم که زنان به مثابه “جنس” مورد توجه اساسی اينگونه آقايان هستند؛ به عنوان خواهر و مادر و زوجه، سببساز تداوم خانوادهای هستند که تحت قوانين شرع، از کودکی اطاعت از ولی ( پدر/ شوهر …) را میآموزاند و ستون فقرات نظم ولايتمدار را استحکام میبخشد؛ و در رده فروتر، متعگانی هستند که میتوان برای اطفا شهوت به اختيار در آورد. اما استغفرالله! وقتی پای “عشق” زمينی به يک زن به ميان میآيد، سخن از عوالمیست که در آن خودت هستی و خودش، و تمنای وصل با آنکه به او دل سپردهای. و اينهمه آيا معنایی جز ارتقای جنس زن به مقامی دارد که در شان شريعت نيست؟ چه از اين گمراهکنندهتر؟
از چنين منظری، غزاله عليزاده به تمامی نمادخوانی از هفت خوان استحاله اسلاميستی است. چرا که نه به جامه زوجه در میآيد و نه میشود از او متعه ساخت. به علاوه، قلم برداشته و قصه مینويسد. به تخيلاتش ميدان میدهد و خدا میداند که در مخيلهاش چه چيزها که نمیگذرد. نتايج چنين افکاری، که به دروغپردازی مستندساز مکتبی از “عشق” غزاله علیزاده به مرتضی آوينی انجاميده، به تمامی در نسخههای فرهنگی و اجتماعی و حقوقی که اسلاميستها برای ايران پيچيدهاند، متبلور است: جواز کودکهمسری تجاوز به دختر بچهها را مشروع میکند، صيغه به تنفروشی لباس شرعی میپوشاند و تبعيضها و خشونتهای جنسی و جنسيتی به نام حفظ خانواده توجيه و تحکيم میشوند. و در اين ميان آنچه حرام است و ممنوع و مدام زير لگدهای سرکوب و دروغ له میشود، عشق و آزادی است.
آری، طنابی که غزاله علیزاده در ارديبهشت ۱۳۷۵ در جواهرده رامسر بر گردن انداخت، طولانی بود و پيچ در پيچ. با هزار رشته به سر و تن زن نويسنده پيچيده بود و او را به راهی میکشید که عاقبت به قتل خويشتن منجر شد. صحنه انگار در يک فيلم میگذشت: پيکر زنی زيبا با آرايشی کامل، آويزان از طناب دار در ميان جنگل سر سبز و آرام. در پسزمينه صدای جويبار و آواز پرندهها. دريغ که نمايش نبود. همه چيز واقعی بود. دستها و پاهای آويختهاش، چشمان غزالش و سينه بینفسش. همه اينها را میشد ديد و لمس کرد. اما اگر خيلی به دقت نگاه میکردی حتما سرنخ طنابی که زن را به اين کورهراه جنگلی کشانيده بود، پيدا میکردی و قدم به قدم به پشت صحنه قتل راه میيافتی. آنجا که شب و روز، تند و بیوقفه با الياف رسوم و احکام، رشتهها میبافند و به گردن اهل امت میاندازند تا از جاده قوانين آلتسالار منحرف نشوند.
لینک به منبع اصلی، دویچه وله فارسی
صفحه نخست » «ریال»، دومین پول ضعیف جهان
https://news.gooya.com/2021/06/post-52385.php
یک بازی دیگر که نتیجه تفکرات مارکسیستی لنینیستی است با مفاهیم و تعابیر .
“نتیجه” ان هم از “هدف” ان که به هرشکلی می خواهد نقاط ضعف و کثافت کاری و ناکار امدی رژیم های بسته دیکتاتوری فاسد و حقه باز روسی را بپوشاند ، واضح است .
این گونه بازیها معمولا پای یک دولت پیشرفته مدرن با دموکراسی کارامد را وسط می کشند بعد کلی مسائل مهم را پنهان میکنند و در یک مقایسه گوز با شقیقه هر دو را یکی می دانند .
خوب اگر یکی هستند چرا شماها نمیروید کره شمالی ، کوبا و ونزوئلا و ویتنام و روسیه و مغولستان و ارمنستان و سوریه زندگی کنید ؟
همتون در امریکا ، کانادا، اروپا کنگر خورده و لنگر انداخته اید ؟
اما چه چیزی را نویسنده اینجا پنهان کرده ؟
– ارزش برابری پول ها :
1) ” بدون بازی دولتها با ان ”
2) “باز بودن درب کشور به روی بازار ازاد ”
3) ” ازاد بودن مردم که هرچه بخواهند وارد کنند ، هر چه بخواهند بپوشند ، هر چه بخواهند بخرند ”
– یعنی طبق قوانین ظروف مرتبط اقتصاد کشور بدون شیر وصل باشد به اقتصاد جهانی .
– انوقت مثل اروپا که متحد شد خواهید دید ارزش پول کدام کشور واقعا بالاتر بود ( المان و انگلیس) و کدام کشور ها مفت و مجانی سر در آخور کشورهای با اقتصاد برتر و ارزش برابری پول کردند باز هم ورشکسته اند ( یونان)
چین را نگاه کنید
مثلا اقتصاد دوم دنیا است و عده ای می گویند به زودی اقتصاد اول جهان می گردد ؟ اما چه طوری ؟
1) ایا واقعا دربهای کشورش به همان اندازه که دربهای امریکا و جهان به روی ان باز است ، به روی اقتصاد جهانی باز است ؟ یا با ارزش پول متقلبانه بازی میکند ؟
2) ایا مردم چین می توانند مثل مردم امریکا و جهان که تولیدات چینی را بدون هیچ مزاحمتی و کنترلی توسط دولت هاشان می خرند ، تولیدات امریکایی واروپایی را بخرند ؟ هرگز !
اینها روی لوله ورودی از کشورهای دیگر شیر گذاشته اند و جین پینگ انرا سخت کنترل میکند ، اما با یک شاه لوله باز اشغالهایشان را هم در امریکا وا روپا می فروشند تا چه برسد به کشورهایی مثل ایران و سنگال و سریلانکا و پاکستان و ترکیه .
– اما ژاپن هرگز
1) با کم و زیاد کردن صفرها ،
2) بستن ورود تولیدات از کشورهای جهان ،
3) سوبسید دادن به تولید کنندگان داخلی ،
4) محدود کردن مصرف مردم ( سلفون ، ماهواره ، لپ تاپ ، ماشین ، شلوار جین ، گوشت گاو ، نوار بهداشتی ، لوازم ارایش ، تولیدات صنعتی ، کشاورزی ، … را مثل کره شمالی و ویتنام و کوبا و یا حتی چین حرام نکرده )
امریکایی ها تمام ساختمانهای انها را هم خریدند در دوران رکود ، اکثر کمپانی های ژاپنی را خریدند ،
– اما 30 سال است علیرغم در رکود بودن های طولانی ، ارزش پولش بدون دستکاری دولت هم چنان یک صدم دلار امریکا است .
https://www.macrotrends.net/2550/dollar-yen-exchange-rate-historical-chart
ایا این یک صدم با شانزده صدم مصنوعی یوان چین مساوی است ؟ ترکیه هم صفرهایش را حذف کرده دو بار ، اما با کوبا و ویتنام و سوریه که با تقلب هم دربهای ورودی را بسته اند ، هم مانع خروج پول از کشور هستند ، هم زندگی فقیرانه ای را به مردمشان تحمیل کرده اند که مصرف در حد زندگی حیوانی است ، فرق بسیار دارد . به همین دلیل ترکیه جزو گروه ۲۰ است ، اما ویتنام و کوبا و کره نیستند .
گیریم ونزوئلا شش صفر هم از جلوی پولش بردارد ایا اقتصاد ورشکسته ان که برای مواد خوراکی و بنزین سهمیه ای هم محتاج رژیم ورشکسته ای مثل ملاها است ، بهتر از امروز می شود ؟
نه !
حقیقت این است که قدرت خرید پول همان ارزش برابری پول است
مشروط بر اینکه :
دولت های فاسد دست از بازی با ارزش پول بردارند و در دهکده جهانی عضو واقعی شوند ، نه چین ، نه کوبا ، نه ویتنام ، نه کره شمالی !
حالا شما با ان سردار مفلوک روسی که در حماقت دستهای همه ملاها و همه سرداران سپاه و مجلس و دولت و نیروهای امنیتی این رژیم روسی را بسته ، بهتر است دنبال یکسان سازی مفاهیم و استاندارد باشید تا معلوم شود
– ارزش برابری پول ژاپن با امریکا ، چه فرقی دارد
– با ارزش برابری بولیوار ونزوئلا با دلار امریکا
– یا کوبا با ترکیه
– یا یوان چین در برابر دلار امریکا در مقایسه با
– فرانک فرانسه و دلار کانادا ، در برابر دلار امریکا .
یک راه ساده هم هست چه گونه قیمت دلار امریکا در ایران از
– هفت تومان زمان شاه
– به ۱۷ تومان زمان معین فر
– به ۱۳۰ تومان ( با کنترل کمونیستی موسوی ) در زمان موسوی
– به ۴۰۰ تومان (مثلا ازاد ) رفسنجانی
– به ۸۰۰ تومان (مثلا ازاد ) خاتمی
– به ۱۵۰۰ تومان (مثلا ازاد) احمدی نژاد
– به ۳۵۰۰ تومان (مثلا ازاد ) روحانف (دور اول)
– به ۳۲ هزار تومان (مثلا ازاد ) دو سال اخر روحانف ( دور دوم)
رسید ?
و همین همتی وقتی خواست دلار بیاید به مرز ۱۳۵۰۰ تومان اوایل دور دوم روحانف نزدیک شود ، انرا به نفع خاندان دزد رفسنجانی و سران فاسد سپاه و ملاهای دارای انحصار شکر و پنبه و بند تنبان و برادارن دزد لاریجانی و …. مرتب بالا می کشید ؟
اما ین ژاپن در تمام این دورانها با اندکی تغییر ثابت ماند ؟
a) معنی ثبات را شما مارکسیست های روسی میفهمید ؟
b) معنی سطح زندگی را می فهمید ؟
c) معنی کیفیت زندگی را می فهمید ؟
فکر نمیکنم
شماها گاوهایی هستید با مغز مورچه .
انچه شما میفهمید
موشک ، شهید ، ترور ، سرکوب ، کشتار میلیونی ، بازی با مواد شیمیایی ، ضدیت با تمدن و دموکراسی لیبرال و توسعه پایدار و فمینیسم و حقوق دگر باشان و دگر اندیشان است .
به همین دلیل یک سوهارتو می تواند مثل اندونزی ایران را با همین سطح برابری پایین ارزش ریال به دنیای مدرن برساند . شاید انوقت شما بفهمید که ارزش برابری کشورهایی که پایین هستند اما اقتصاد بسیار بهتری از کوبا و ویتنام و کره شمالی و ونزوئلا دارند ، تنها به این دلیل است که در یک دوران انها گرفتار بازیهایی از همین جنس چینی ـ روسی یا دولت های نادان از جنس ملاها و اسد و مادورو شده اند و این رقم پایین برابری اثار ان زخم چرکی است که در گذشته داشته اند ، نه الان که راه درست را میروند .
دلار ایران در همین شرایط فعلی پس از ترامپ ، باید ۷۵۰۰ تومان باشد ، البته اگر تحریم ها برداشته شود ۴۲۰۰ تومان ، و اگر ملاها روسیه و چین و تروریسم و عرب بازی را کنار بگذارند و اسد را کون لخت در برابر مردم رها کنند ، پوتین هم نمی تواند او را نجات دهد ، اما دلار به ۱۵۰۰ تومان باز می گردد .
اینرا اگر نفهمید از رضایی هم کودن ترید تا چه رسد به راغفر اقتصاد دان مارکسیست اسلامی خودتان که گفت دلار باید زیر ۸۰۰۰ تومان برسد تا کشور نپاشد .
مشتی مارکسیست تروریست روسی که میگفتند ایران را سراسر سیاه کل میکنیم حالا شورت و کرست با ارم سلطنت و مشروطه و از این چیزها تنشون کردن مزخرفات زیر را برای حفظ منافع روسیه در ایران تکرار میکنند :
اگر حماس اینجوری موشک بزنه ، اگه حسن نصرالله بیاد ، اگه سپاه موشک بزنه به ارامکو ، اگه میانجی گری ژاپن و کره جنوبی و فرانسه را بذاریم زیر کون رهبر ، اگه ترامپ با طالبان و کیم صلح کنه ولی با ملاها نه ، اگه اوباما دو میلیارد دلار تو چمدان نمیداد ، اگه سناتورها جلوی بایدن سنگ بندازن ، اگه حسین شریعتمداری جفتک روسی بزنه ، عمق استراتژیک ملاها اینجوری بشه ، ترکیه اونجوری بشه ، بخشی اینجوری کنه ، نوریزاد اونجوری کنه ، ولیعهد شاه فدایی سیاه کلیست بشه ، مادران فلان ، هنرمندان بیسار ، … چنین و چنان اعلامیه بدن ، نتانیاهو ببازه ، با عربستان معامله اینجوری اونجوری کنیم ، اولیانوف اونجوری بگه ، تاجزاد اینجوری بیاد ، همتی اونجوری ، بگیم نه ، اما یواشکی بریم رای بدیم ، …… ارزش برابری دلار چنین و چنان می شه !
بنشینید تا بگم براتون بیارن .
– از سر تا پا باید امریکایی شویم . مثل زمان شاه .
هیچ راه دیگری نیست .
کوبا و ویتنام هم اینرا فهمیدند اما مشتی مارکسیست لنینیست یابو یک میلیمتر از ۱۹۱۷ اینورتر نمیان !
جنتی هم بمیره وضع همینه
تا اینکه زرافشان و عمویی و فتاه پور و بقراط و تابان و نیکفر و میلانی و امیر طاهری و ….. همه بروند انجایی که رئیس نادانان رفت و خوئی که بی خواب شده بود چون نسل جوان مرگ بر روسیه میگفت و نه غزه نه لبنان .
من که چشمم اب نمی خوره .