در اساطیر یونان “سیزیف” محکوم می شود سنگی بزرگ را بر دوش به بلندائی حمل کند، اما هربار سنگ می غلطد و به پائین می افتد و او باز آن را برمی دارد و می کوشد به بالا ببرد.
امروز شاید عمل او نماد کار پوچ یا تلاش بیهوده باشد. کما اینکه بعداً آلبرکامو با نوشتن “افسانه سیزیف” بابی را می گشاید پیرامون پوچی و کار بیهوده و مباحث بسیاری را مطرح می کند که گاه بسیار هم زیبا و تأمل برانگیزند مثل این گفته ی او “زیستن به معنای وادار ساختن پوچی به زندگی است.”
آن روز در آتلانتای جورجیا در خلال پیاده روی روزانه بر حسب معمول دوربین هم همراهم بود و گاه می کوشیدم نمائی از طبیعت را در قابی از نگاه دوربین ضبط کنم که نگاهم به مورچه ای افتاد که سنگی و یا لقمه ای بزرگتر از خودش را داشت بالا می برد. نشانه رفتم و کلیک کردم بر یقینی که داشتم. او سیزیفی پیروز بود.
با اندک تأملی بر روزگار امروزی مان البته، انگار “سیزیف” هم رخت اسطوره ای از تن خارج کرده و روزمرگی پیشه کرده چرا که در جهان کنونی، امروز ما با جمعیت کثیری از “سیزیف” ها و “سیزیف” زادگان روبروئیم.
گروتسک بزرگ پیرامون بشر امروز این است که بیخ گوش فخر و مباهات دستاوردها و پیشرفت هائی که از دل تمدن امروزی بیرون می زند، هنوز بسیارند شرایط ماقبل باستانی که در آن انسان هائی هر روز سنگ بر دوش سربالائی ها را می پیمایند و به ندرت بخت یارند که همچون این مورچه نازنین بتوانند نان را به خانه برسانند!
جهان، امروز و هنوز، به راستی پر از”سیزیف” های نان بر دوش است که در همسایگی ژست های تکنولوژیک و دیجیتال، نه تنها در سربالائی ها که در سرازیری ها هم رنج می برند.
خواستم حاشیه ای برعکسم بنویسم. بناچار شد مرثیه ای بر رنجی کهنه. به هر روی ما را گریزی از این حاشیه ها نیست.
جمشید گشتاسبی