“با تو تا ابد”
من ندانم که مرا چرخ چه تقدیر کند
جز که از تیغ غمت ناله ی شبگیر کند
تا که دل دولت مهر تو به منظور گرفت
می ندانست ترا نامه چه تقریر کند
صحبت کوکبه ی اختر و گل را چه سزد
دل شوریده مگر روی تو تصویر کند
شیوه ی مرضیه ی چرخ فلک داد که را
مهلتی تا که تواش دور به تصدیر کند
چون تو را شیوه ی جور است مناشیر، ملک
خواب آشفته ی ما را به چه تقصیر کند
منت خاک درت بار گرانی ست به دوش
می کشم گو که مرا قهر تو تکفیر کند
بی خبر نیست ز غوغای دلم عالم و دهر
گر تو را نامه ی دردم به نظر دیر کند
دل شوریده گّرّم باز به سامان برسد
محنت یک شب دیجور تواش پیر کند
گر که سر در پی فرمان تو باید برود
شرط آداب نباشد شحنه تاخیر کند
بی سبب جام نزد گردش مینا به رخت
دولت سحر تو خورشید به زنجیر کند
منظر این حرف به خط شب زلف تو نوشت
شایدت هاتفی از غیب که تفسیر کند
۲۵۷۹ شاهنشاهی – المان
می ۲۰۲۰
اردیبهشت ۱۳۹۹