عباس( بابك)رحمتى
پيش در آمد: يكى از دوستان در كلاب هاووس مى گفت ديكتاتورى در يك رهبر ميتواند غريزى باشد! بخاطر همين، بايد غريزه را تعريف كرد.
غریزه: سرشت، طبع، طبیعت، نهاد و مترادف پارسى آن. سرشت، نهاد، خوی تعريف شده است. سرشت طبیعت ( اعم از خیر و شر ) طبع ۲ – ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی ( خلق ) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست ۳ – استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه به اجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج به اکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری به دانه چیدن و مرغ را به آشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وا می دارد . یا غریزه جنسی . غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل وبقای نوع ميشود.
با اين تعاريف و توضيحات ميتوان گفت غريزه، اختيارى نيست، يك ديكتاتور، اختيارات و تصميماتش غريزى نيست و خود ميداند كه چه تصميمى ميگيرد يعنى دقيقا اختيارى است و آنهم، ميتواند در يك پروسه از خانواده تا اجتماع كسب كرده باشد. نوع فكر كردن يك رهبراز پروسه اى طولاني كسب شده است و رابطه اى به غريزه ندارد. اگر فردى خودمحور باشد و خود را انسانى كامل بداند به حرف كسى گوش نمى كند و تمام تصميمات را خود ميگيرد و همان تصميمات در يك پروسه درونى و اجتماعى او را به يك ديكتاتور خشن تبديل خواهدكرد.
غريزه را هوش طبيعى جانوران هم تعريف كرده اند. همانطور كه در بالا معنى كرديم ،غريزه نهاد، سيرت، طبع و طبيعت و… است. در يك نظام يا سيستم ديكتاتورى شايد يك شخص نباشد ممكن أست در آن سيستم به يك عادت تبديل شود و همين عادت در كل نظام جارى شده باشد. وقتى خامنه اى نيروهاى سركوب خود را در يك جا جمع مي كند و دستورات ، آتش به اختيارى به آنها ميدهد، آدمكش هایش به هيچكس رحم نخواهند كرد و تا جاييكه مي توانند سركوب ميكنند و ميكشند . يعنى يك شيوه و حكومت دارى با وحشيگرى را براى بقاى خود اتخاذ كرده است. كه به يك شبوه خاص از زندگى اش شده است . ناگفته نماند اين نوع سركوب تبديل به يك فرهنگ خشونت طلبى دركل جامعه ميشود كه نيازمند آسيب شناسي گسترده اى دارد. اساس اين نوع ديكتاتورى در فرهنگ فرمانروائى و فرمانبرى تعريف ميشود.
ديكتاتور ها نه در دامن مادر بلكه در جامعه اى پرورش مي يابند كه قوانين در مورد انسان تعريف نشده است و براحتى حقوق انسانى پايمال ميشود. ديكتاتورى نه ارثى است و نه غريزى، نه از پدر به اثر ميرسد و نه از پدر بزرگ، پروسه افراد و كمبودهايى كه در طول زندگى كسب كرده اند، ميتواند خصلت و رفتار ديكتاتورى را در فرد بوجود آورد. براى نمونه ، خامنه اى كه نتوانسته نه در تحصيل و نه درتجارت و نه در حوزه، مدارجى را كسب كند، وقتى به قدرت رسيد تمامى كمبودها و عقده هايش به شكلهاى فاجعه آميزى بروز كرد، از طرفى ايدئولوژى عقب افتاده اش مزيد بر علت شد كه بخاطر حفظ اسلام، همراه خمينى،، حاضر به نسل كشى در ايران شوند. داشتن يك ايدئولوژى ١٤٠٠ ساله و پوسيده ميتواند افراد تحصيل كرده را هم به قهقرا ببرد. ميرحسين موسوى گفته بود” دشمنان اسلام را بكشيد و زخمى ها و آنها را هم آنقدر بزنيد تا بميرند!”ا. ين جناب در دانشگاه هم تحصيل كرده است!
وظيفه انسان در قبال ديكتاتور:
حال وظيفه ما در قبال ديكتاتورها چيست ؟ امروز وظيفه هر انسانى كه خردمند و مسئول و متعهد ميباشد ، اين است كه با ديكتاتورى چنگ در چنگ شود. چنين كارى ، در حين حال كه دشوار است ولى هرانسانى كه به حقوق بشر ارج مى نهد و احساس مسئوليت ميكند وظيفه دارد با هر گونه ناديده گرفتن حقوق انسانى مبارزه كند و رسالت انسانى خود را انجام دهد. امروز، درايران يكى از وحشى ترين ديكتاتورها حاكم است كه آدم كشى و آدم ربائى و شكنجه را بنام دين اسلام انجام ميدهد دينى كه بيدادگرى و ستم پيشگى را از بيابانهاى حجاز به ارمغان آورده است ، دينى كه در خور همان بيابان نشين هاست و نمى تواند در ميان مردم متمدن جاى داشته باشد. دينى خشن كه قوانين ضد انسانى در آن بسيار يافت ميشود از بريدن دست و پا، تا گروگان گرفتن زنان و تجاوز به دختران را جزء قوانين قرآنى ميداند. خامنه اى در طول سه دهه حاكميتش با دستور دادنِ تجاوز به دختران اين را ثابت كرده است. دستور چاپيدن دارايى هاى كشور ( مولدى) و هست و نيست مردم، حمله به خانه هاى مردم و دستگيرى آنها و فرمان به نابودى انديشه و كالبد انسانى و… بقول نيچه : “دينى كه پر از فرمان كشتن و بريدن دست و پا و ربودن و تصاحب كردن زنان مردم باشد دين نيست ، بلكه نابودى انديشه و روان و كالبد انسان است .” پس مبارزه با اين ديكتاتورى وظيفه ماست. بايد اختلافات را كنار نهاده تا بتوانيم ، اقشار مردم را آگاه كنيم و با جمعيت ميليونى و حضور در كف خيابانها، بساط اين ديكتاتورى فاشيستى مذهبى را از ايران جمع كنيم. بايد با آگاهى بخشىِ قشرخاكسترى و بى تفاوت هاى جامعه هم بطور گسترده بر خورد كرد و آنها را هم به خيابانها بياوريم تا با رژيم فاشيستى مذهبى چنگ در چنگ شوند.
امروز ما ايرانيان به يك اتحاد سياسى گسترده نياز داريم
اين اتحاد ميتواند نمادى باشد براى جهان و تمامى سياسيون داخل و خارج ، تا به آنها نشان دهيم ما خود ميتوانيم رژيم متجاوز رااز كشورمان بيرون كنيم و ايران را از آنها پس بگيريم . پس ما بايد از همه ى گروه های سياسى و اتنيكى در اين راه استفاده كنيم و يابهتر بگوئيم همه بايد در راه اتحاد قدم بردارند تا با دست خالى اما حضو ميليونى، پيروز ميدان باشيم. گروه هاى سياسى ميتوانند با يك ائتلاف سياسى، آينده ايران را تغيير دهند. پس از ائتلاف گروه ها با خرد جمعى ميتوان در سراسر كشور جمعيت گسترده را سازماندهي كرد تا بدين شكل مقدمات سرنگونى رژيم فاشيستى مذهبى را فراهم كنيم. امروز شوراى همبستگى كه تشكيل شده است ميتواند بستر اين ائتلاف بزرگ را فراهم كند تا همه گروه به آن بپيوندد. اين شورا ميتواند ، با نوشتن یک مانيفست جامع به ائتلاف بزرگ كمك كند. هرچه اين مانيفيست، جامع تر و روشنتر باشد كار را براىائتلاف ساير گروه هاى سياسى راحتتر خواهد كرد. به اميد روزى كه با همت تمامى ايرانيان، تجاوزگران به كشورمان را بتوانيم بيرون كنيم تا در آينده اى نه چندان دور، شاهد آبادانى ايران باشيم.