نقدینه ی عشق را
باغی شدم به آرزو
برگهایش سراسیمه گی
هول از هر کجایش دری می نمود
و کس
به هیچش ز قفلی نمی گشود
ستاره ای بودم
خاموش
در بی زمانی
دریایی بودم
بی موج
در بی مکانی
و کاسه ای که از شوکرانت
در نوشیدم
هنوز
مبهوت طراوت تو بود
پاره ای پژمرده از هراسم
به هوایت در افکندم
درختی شد تناور
که تا
هنوز و همیشه
در بی چرایی ی خویش
فرو می ریخت
پورمزد کافی (منظر)
فوریه ۲۰۱۰ آلمان
بهمن ۲۵۶۸ شاهنشاهی (۱۳۸۸)
Facebook Comments Box