روزنامه لوموند
« حقوق بشر» گرائی و از توان اُفتادگی ایدئولوژیهای انقلابی
ترجمه: علی شبان
پیشگفتارِ مترجم: پس از تصمیمِ دولتِ فرانسه در جلوگیری از پوششِ سر تا پائی زنانِ مسلمان – به دلخواه و یا به اجبار- در ملاء عام، کمیته حقوقِ بشرِ سازمان ملل این تصمیم را مغایرِ رعایتِ اعتقادی و مذهبی زنان به اصول ِ دین شان، و قائل شدنِ تبعیضِ جنسیتی، نژادی و مذهبی نسبتِ به آن ها دانست. این کمیته در متممِ ِ ۲۲ اکتبر ۲۰۱۸، این مصوبه مجلسِ فرانسه را شدیداً تبعیض آمیز دانسته و آن را یک « انتخاب» و حتی یک «درخواستِ طبیعی» از جانب زنانِ مسلمان در آن کشور تلقی کرده است. در این رابطه این پرسش پیش میآید که آیا با پذیرشِ اصل ِ انتخابِ آزاد برای زنانِ مسلمان، می توان به آنها حق داد که در کوچه و خیابانِ فرانسه در «قفس ِ» بسته چادر و چاقچور پرسه بزنند؟ (ص ۶۶-۶۵- آیا حقوقِ بشر شما را ابله میکند؟)
«آیا حقوقِ بشر شما را اَبله میکند؟» این عنوان کتابی ست که در آبان ماهِ سالِ ۲۰۱۹ از دو پژوهشگرِ نامدارِ فرانسوی، ژوستین لاکروا (۱) و ژان اِیو پرانشِر (۲) در فرانسه منتشر شده است. در این کتابِ این دو استاد دانشگاه سعی میکنند جنبههای گوناگونِ انتقاد به حقوقِ بشر را از نگاه ِ نویسندگان، فیلسوفان و روشنفکران فرانسوی باز بینی کنند.
در دسامبر ۲۰۱۸ به مناسبتِ هفتادمین سالروزِ اعلامیهِ جهانی حقوق بشر، عده کثیری از ناظران و فعالانِ حقوق بشر بر این باور بودند که اگر این اعلامیه امروزه به رأی گذاشته میشد، شانسِ پذیرش و تائید آن بسیار کم بود. در این باب میتوان توافق نامهِ اروپائی حقوق بشر و به ویژه برقراری دادگاهِ نظارت بر اجرای آن را (۱۹۵۰) از این قاعده مستثنی ندانست. «ص ۱۳»
تردید در برابرِ حقوقِ بنیادی بشر، انعکاسِ زیادی در افکارِ عمومی جهان پیدا کرده است. بر اساس یک نظر خواهی در سالِ ۲۰۱۸ این ناباوری و شک گرائی، بویژه در میانِ مردمانِ غربِ اروپا فزونی چشمگیری داشته است. حقوقِ بشر، به عقیده یک اکثریت وسیع در اروپا (خصوصا در میانِ جوانان) سرچشمه ِ زیاده روی در پشتیبانی از کسانی است که مستحقِ بهره مندی از آن نیستند (مرتکبین به جنایت و تروریسم) و نیز مهاجرانی که هیچگونه خوش آمد گویی را برنیانگیخته اند. بنا به نتیجه گیری یکی از عاملانِ این نظر خواهی، بیش از یک فرانسوی روی دو، رعایتِ حقوقِ بشر را نقصانی برای کشورشان قلمداد میکنند. و علاوه بر آن، یکی از نظر سنجان با نگاهِ به این سنجه ها که بی توجهی فزاینده نسبت به حقوق انسانی را نشان میدهد، نتیجه آن را نگران کننده ارزیابی می کند.( نگا: بررسی مؤسسه Ifops در فرانسه – ۲۰۱۸، و لوموند ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۸- مقاله کلوئه مُورَن )
امروزه حقوقِ بشر جز بیانِ یک اندیویدُوآلیسم (فرد گرائی) افسار گسیخته و یک ساده لوحی گیجکننده نیست که هر روزه خود را عاجز تر از روز پیش در برابرِ بحران های سیاسی و اجتماعی در جهان میبیند که وجه بارز و روشن آن، شرایطِ مهاجران و پناهجویان و دهها هزار زندانی سیاسی در سراسرِ جهان است. نا گفته پیداست که این انتقاد ها به هدفهای اولیه اعلامیه حقوق بشر وارد نیست، بلکه نوعِ بکارگیری آن در دموکراسی های معاصر را نشانه میگیرد. (گفتگوی ژوستین لاکروا، هفته نامه فرانسوی تِله راما ۱/ ۲ / ۲۰۱۸)
ولی جریان های گوناگونِ چپِ رادیکال می گویند که شور و هیجانی که در این سالها در ستایشِ حقوقِ بشر بکار برده شده، می تواند نشانه ای از رها کردنِ یک سیاست واقعی و کاربُر در جهتِ کم کردن نابرابریهای اقتصادی- اجتماعی شود. به تعبیر دیگر، آن ها حقوق بشر را نوعی پانسمان بر روی زخم های عمیقی می دانند که می تواند این نابرابریها را بپوشاند.
با نگاهی به شرایطِ مهاجران و بیگانگان در کشورهای اروپائی، بیش از پیش به این وافعیت می رسیم که حقوق بشر بیشتر در برگیرنده ِ کسانی است که دارای ملیت این کشورها هستند. سیاستهای پذیرشِ مهاجران در اتحادیه اروپا درست همان تصویری ست که هانا آرنت از «بی حق و حقوق ها» در دومین جلدِ کتابِ خاستگاه ِ توتالیتاریسم (خودکامگی) ۱۹۵۲، بدست میدهد.
نخستین انتقاد از حقوقِ بشر در سالِ ۱۷۸۹ توسطِ محافظه کاران ارائه شد. این جریانِ فکری معتقد بود که به «حقوقِ فردی» آن چنان بهاء داده شده است که به کلی آنرا از داشتنِ گستردگی «حقوقِ دسته جمعی» محروم می کند. گذشته از این، آن چنان آنرا به یک بی بند و باری اجتماعی و خود شیفتگی مبالغه آمیز دچار کرده است که اثرش را می توان در جامعه غرب دید.
مخالفتِ ظاهری بینِ نیروهای چپ که بر گسترشِ حقوقِ فردی تاکید می کنند و نیروهای راست که روی عاملِ منافع اقتصادی پا می فشارند، در واقع لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم اجتماعی هستند که دو شاخه از یک مکانیسم را تشکیل می دهند. این چنین است نظرِ «مارسل گوشه(۳) در کتابِ «فهمیدنِ تیره بختی فرانسوی» که به صورتِ گفتگو منتشر شده است و او چون یک مبارز نظر خود را ابراز می کند. وی «حقوقِ بشر گرا ئی» droit de l’hommisme را وسیله افزایشِ حقوقی می داند که اروپائی ها را به «فراموش کردنِ اینکه در وهله نخست یک شهروند هستند می کشاند» و آن ها را «با تکیه کردن به فردگرائی، از تعلق و وظیفهای را که باید در قبالِ گروههای اجتماعی داشته باشند، دور میکند.»
در سالهای ۱۹۷۰با ظهور سرمایه داری غیر متعارف، وحشی و در عین حال ضدِ توتالیتاریسم، شاهدِ جلوه هائی از جنبشِ آزادی خواهی بر پایه گزینه های فردی بودهایم که به انتقاد از حقوقِ بشر پرداختند. از چهرههای بارز آن میتوان از رژیس دُبره (۴) نام برد. او در ۱۹۷۸ با پا فشاری بر اصلِ ضدِ سرمایه داری و تکیه بر جهانی نگری، حقوقِ بشر را «موعظه گرِ اخلاق» می دانست که کارش صرفا تنبیهِ عواملی ست که مانعِ هر نوع «آلترناتیوِ انقلابی» در مقابلِ سیستمِ مسلط و طرفدارِ نا عادلانه ِ ثروت هستند.(ص ۳۱ همانجا)
پس از گذشتِ ده سال، گفتمان وی از جهانی نگری به سوی حمایت از فرآورده های داخلی تغییر جهت می دهد و این مرد بزرگ از چه گوارا روی بر می گرداند و به ژنرال دوگل پناه می برد. امیدِ به یک انقلاب که بتواند رابطههای جهانی بهره کشی را در هم بشکند، به یکباره جای خود را به دفاع از « ملت » می دهد؛ که تنها امکانِ بر آورده کردنِ «خواست ِ برابری خواهی» است. رژیس دُبره در ادامه می گوید :ملت «بویژه مقدس ست»، «مثلِ همه آن چیزهائیکه فرد را به گروهی با گذشته اسطوره ای پیوند می زند.» دُبره چنین ادامه میدهد : «برخلافِ حقوقِ بشر، یک شهر وند آماده است که برای نگهداری هویتِ ملی اش، از جان خود مایه بگذارد. در حالیکه حقوقِ بشر، بدون در نظر گرفتنِ پیچیدگی های دیالکتیک تاریخی، با آمیزه ای از تضادها و دودوزه بازی بینِ بازار آزادِ اقتصادی و ردِ ملت، نمایان میشود. » ( ص ۳۱ همانجا ) و (نگا. لوموند دیپلوماتیک – اکتبر ۱۹۷۸)
حقوقِ بشر در مقابله با آنچه که در طی این سالها، چه در زمینه گسترشِ بی ثباتی در داشتن کار و چه در زمینه نابرابری اقتصادی درکشورهای مختلف صورت گرفته است، ساکت نشسته است. بخشِ عمده سرزنشی را که مارکسِ جوان به حقوق بشر وارد آورده است، بر پایه چشمپوشی از بیان آنچه که درباره مالکیت است، میباشد. به تعبیر دیگر، میتوان حقوق بشر را بهانه ایدئولوژیکی خوبی برای پنهان نگهداشتنِ نابرابریهای واقعی به شمار اورد. و در رُمانِ «سوسنِ سرخ » اثرِ آناتول فرانس نویسنده فرانسوی که در سالِ ۱۸۹۴ منتشر شده است، به شوخی ولی به روشنی از آن رفع ابهام می شود و گواه خوبی بر این ادعاست: «برابری خواهی شکوهمندِ قوانین توانسته به یکسان، به ندار و دارا، خوابیدن ِ زیرِ پل ها، گدائی کردن در کوچهها و دزدیدنِ نان را منع کند.» (ص ۲۸ همانجا)
ژیل دُلوُز(۵)، فیلسوف فرانسوی حتی پا را فراتر از این میگذارد. او معتقد است که زخم عمیقتر از اینست. حقوق بشر با بی توجهی به شکلِ زندگی انسان ها، نه به خواری و نه به زشتی روزمره گی آنها علاقه نشان میدهد «و نه به رسوائی و بی آبرو شدن شان که ناچار به تحمل آن هستند. و این همه را باید نتیجه همبستگی های بازارِ جهانی در جهتِ رقابتهای آن در سطحِ جهانی دانست. و در نهایت، این رقابت ها و فشارهای ناشی از آن، که به شورش این انسانها منتهی میشود، نیروهای سرکوبِ دولت ها و دستگاهِ سرکوبِ انتظامی-امنیتی شان را فعال میکند.»
الن بادیو (۶) فیلسوف چپ گرای فرانسوی و دیگر نِحله های چپِ «رادیکال» بر این استدلال به نحو ِ سرسختانه ای صِحه نهاده اند. بادیو حقوقِ بشر را کاملاً «سازگار با خودخواهی شادمانه پولدارهای غربی» می داند. طرفدارانِ نگاهی اینچُنینی به حقوقِ بشر، حتی فراتر ازاین گام برداشته اند و همساز بودنِ محافظه کارانه حقوق بشر را در مجذوب شدن به سرمایهگذاری امپریالیستی جستجو می کنند و مردم فریبی این سازمانِ دفاع از حقوق انسانی را در برابرِ پارهای از جنگها چون حمله به عراق، بحث برانگیز می دانند. (ص ۲۸همانجا)
طرفدارانِ حقوقِ بشر می خواهند خود را این طور به ما معرفی کنند که زیر بار هیچ قید و شرطی نخواهند رفت و سلسله مراتب پذیر نیستند. ولی در واقع میبینیم که آنها با رعایت یک دستورِ عمل داخلی، کاملاً حواس شان هست که به نظمِ بازار جهانی خدشه ای وارد نکنند. و گذشته از آن، برمبنای رعایتِ منزلتِ انسانی و از خود گذشتگی که همواره از همگان خواسته می شود، آزادیهای سیاسی را قربانی آزادیهای مدنی کرده و بدین نحوِ با داشتنِ رسالتِ حفظِ آزادی بازارِ جهانی، به ویرانی عدالتِ اجتماعی کمر همت می بندند. جای شگفتی نیست که دموکراسی های لیبرال با چالاکی های بسیار و وانمود کردنِ رعایتِ حقوق بشر، تصمیم به مداخله نظامی در کشورهای دیگر می گیرند. (ص ۲۸ همانجا)
به دنبالِ تصمیمِ دولتِ فرانسه به جلوگیری از پوششِ سر تا پائی بدن خود توسطِ زنانِ مسلمان در ملاء عام، کمیته حقوقِ بشرِ سازمان ملل این تصمیم را مغایرِ رعایتِ اعتقادی و مذهبی زنان به اصول ِ دینشان، و قائل شدنِ تبعیضِ جنسیتی، نژادی و مذهبی نسبتِ به آنها دانست. کمیته حقوقِ بشر در متممِ ۲۲ اکتبر ۲۰۱۸، این مصوبه مجلسِ فرانسه را شدیداً تبعیض آمیز دانسته و آن را، یک «انتخاب» و حتی یک «درخواستِ طبیعی» از جانب زنانِ مسلمان در آن کشور تلقی کرده است. در اینجا دو پژوهشگرِ برجسته فرانسوی ژوستین لاکروا و ژان اِیو پرانشِر پرسش قابلِ تاملی را در باره این نظر ِ سازمانِ ملل مطرح میکنند: آیا با پذیرشِ اصلِ انتخابِ آزاد برای این زنان، می توان به آنها حق داد که در کوچه وخیابان فرانسه در «قفسِ» بسته چادر و چاقچور پرسه بزنند؟ و در همین زمینه جالب است بدانیم که یک حقوق دانِ تونسی و عضو ِ کمیتهی تصمیم گیرنده ِ حقوق ِ بشر در سازمان ملل، نسبت به اظهارِ نظرِ این کمیته کاملاً نظرِ متفاوتی دارد. او میگوید که اجازه دادنِ به داشتن «نقاب» و چادر به زنان در فضای جمعی و عمومی، نفی کاملِ هر دستور العملِ حقوقی است. و او چنین ادامه میدهد: پذیرش این امر داغِ ننگی برای این زنان است، و قانونِ فرانسه با این مصوبه نه تنها تبعیضی را بر نیانگیخته، بلکه از آن جلوگیری به عمل آورده است. «ص ۶۶-۶۵ همانجا»
اعلامیهی حقوق بشر در ۱۷۸۹، بر پایه یک زندگی جمعی، شهروندی، ملی و با حضورِ فعال در یک زیستِ همگان پذیر استوار بود. در حالیکه امروزه، این مفهوم به کلی از آن جدا شده است. تلاش برای حفظِ حقوقِ فردی و خصوصی، و بیانِ خواستههای پیش پا افتاده به منظورِ دست یابی به راحتی وآسایشِ شخصی، و جدا مانده از هرگونه جُنب وُ جوشِ جمعی، جای آنرا پُر کرده است. از این رو می توان گفت که حقوق بشر در پیکربندی نوی خود، نمیتواند چون ۱۷۸۹، دوباره اندیشی و تامل هیئتهای سیاسی جامعه را به منظورِ اطمینان بخشی به افراد در مقابله ِ با قدرت مدارانِ جامعه، داشته باشد. مارسل گوشه در کتابِ «ظهورِ دموکراسی» می گوید که در این حالت «دموکراسی علیه خودش بر می خیزد» (ص ۷۴ همانجا).
مارسل گوشه در ۱۹۸۰ در مقالهای که می توان آنرا پایهای و اساسی تعریف کرد، با انتقاد به حقوق بشر، به این نکته اشاره می کند که پس از چندین دهه که از ضدیت مارکسیستها از حقوق بشر بخاطر طبیعتِ «صوری» و «بورژوا»ی آن میگذرد، جای خوشحالی ست که دموکراسی لیبرال از وسوسههای «خودکامگی» پرستیاش دست کشیده است. و هشدار میدهد که نمی توان با ردِ هرگونه «تغییر همگانی اجتماعی»، تنها به دفاع برای نگهداری آزادیهای فردی بسنده کرد. این روشی ست که حقوق بشر دنبال میکند و به بهای رها کردنِ «مشکلِ اجتماعی» و نرسیدن «به جامعهای عادلانه، برابر و آزاد» منجر میشود.
ژوستین لاکروا در پاسخ به این پرسش که آیا در غرب، حقوق بشر بصورتِ یک مذهب برای هوادارانش در آمده است، می گوید «آری خیلیها چون اِلی ویسل (۷) آنرا «مذهبِ حقوقِ بشر» مینامند. ولی من به کارگیری کلمه مذهب را دوست ندارم. حقوقِ بشر یک جزمیت و دگم را در خود ندارد بلکه وسیلهای برای مبارزه است که باید در هر مرحله تعریفش کرد. ولی اگر به صورتِ چیزی قابل حرمت و تکریم در آید، دیگر ابعادِ رهائی بخشش را از دست میدهد» (هفته نامه تله راما ۱/ ۲/ ۲۰۱۸) ع. ش.
***
در زیر گفتگوی فُلوران ژِورژسکو (۸) روزنامه نگارِ لوموند را با ژوستین لاکروا، به مناسبت ِ انتشار کتابِ «آیا حقوق بشر شما را ابله میکند؟» که ۲۸ نوامبر ۲۰۱۹ در آن روزنامه منتشر شده است میخوانید:
– هوا دارانِ پوپولیسم یک وجه مشترک دارند: یا موافقِ اعتراضها هستند، و یا حقوق بشر را مطرح می کنند، از چه زمانی حقوق بشر به زیر سئوال رفته است؟
آن چه مرا شگفت زده میکند این است که این امر خیلی زود اتفاق افتاد: حدود سالهای ۱۹۷۰-۱۹۸۰و به هنگامِ از توان افتادگی ایدئولوژیهای انقلابی بود که حقوقِ بشر توانست سرش را از زیرِ خاک خوردگیهای سالیان دور بیرون آورد. این اوج ِ فزاینده، تا سالِ ۱۹۸۹ که مصادف بود با دویست سالگی اعلامِ آن و ریزش دیوارِ برلین، همچنان ادامه داشت. اما انتقادها در آمریکا و در فرانسه علیه آن در سالِ ۱۹۸۰ شروع شده بود. به ویژه با مقالهی مارسل گوشه – حقوقِ بشر یک سیاست نیست – که در آن نویسنده نگرانی خود را با بیانِ ترس از تکیه کردن به آزادی افراد در قبالِ دست کشیدن از مسائلِ اجتماعی آنها، مطرح می کند. و همزمان، گروههای چپِ افراطی با انتقاد از حقوقِ بشر که آنرا وسیله سُلطه گری ِ نئولیبرالها می دانستند، وارد میدان می شوند. از میان آنها میتوان از ژیل دُلوز و فلیکس گواتاری (۹) نام برد. درواقع دورهای که حقوق بشر توانست بدون ِ انتقاد و اعتراض بسر برد، کوتاه بود.
– امروزه، ما و حقوق بشر در چه وضعیتی هستیم؟
* پانزده سالی ست که این انتقادها دامنهی سیاسی به خود گرفته است. از دیدگاه ِ اردوغان، ویکتور اُربان، بولسُونارو، بدون اینکه روسیه و چین را از قلم بیاندازیم، آنها ایدئولوژی حقوقِ بشر را امری تحمیل شده بر سیاست اداره امور کشورشان تلقی میکنند. و در بافت و شرایطِ سیاسی کشورهایشان حتی پارهای از مواقع با نسنجیدگی، حاکمیت قانون را نیز به زیر سئوال می برند. بنا بر این ما درعصرِ تونی بلر و بیل کلینتون زندگی نمیکنیم.
در سال ۲۰۱۶، کتابِ «دادگاه حقوق بشر» را با ژان اِیو پرانشِر منتشر کردیم. از آن زمان تاکنون، مرزِ گرایشهای ضدِ «حقوقِ بشر گرائی» – droit de l’hommisme – بهم ریخته است. تا سه سالِ پیش، ما می توانستیم بین انتقادِ محافظه کارانهی مارسل گوشه و پی یر منان (۱۰) که از خطرِ بهم ریختگی سیاسی ناشی از حقوق بشر میگفتند، و انتقادِ چپِ رادیکال – الن بادیو و اسلاوی ژیژک که ساده اِنگارانه با تکیه بر برهانِ مارکس، حقوق بشر را یک ایدئولوژی کاپیتالیستی میخواندند، فرق قائل شویم. ولی از این پس، استدلالها از یک طرف به طرف دیگر میچرخند. ما اکنون با طرحِ خیانت به خلق از طرف جناح چپِ و جانبداری سایر گرایشهای گوناگون که می گویند برای حفظِ هویتِ ملی، برابری اجتماعی را قربانی کردهایم، روبرو هستیم.
– آیا شما به آن هائی که این گونه نگاه و نظرها را «ارتجاعی» میدانند، میپیوندید؟
* ما این کلمه را سازنده برای آنچه را که با آن روبرو هستیم، نمی دانیم و آنرا نشأت گرفته از جریانِ فکری کسانی میبینیم که می خواهند دست آوردههای انقلابِ فرانسه را زیرِ سئوال ببرند. و از آن جمله می توان از بنجامین کونستان (۱۱) در آغازِ قرنِ نوزدهم نام برد. ما از نسنجیدگی و برخوردِ غیرِ مسئولانه توسطِ پارهای از روشنفکران سخن به میان آوردهایم بیآنکه به تعهدشان در قبالِ جامعه فرانسه شک کنیم. هدف ما این نیست که پیشاپیش انتقادهایشان را که می توانند برای ما و کاری که در پیش گرفتهایم سازنده باشند، رد کنیم.
– با این همه، شما همچنان نشان می دهید که این انتقادها در موردِ بکارگیری حقوق بشر، اغلب به مبانی آن بر می گردد. و اگر آنرا بر پایهی اصول ِ دیگری تغییر دهیم که استفاده بد از آن امکانپذیر نباشد، دیگر از حقوقِ بشر چیزی باقی نمیماند. نتیجتاً یک ابهام و بلاتکلیفی را همواره در تفکرِ آن می توان دید…
کُلود لوفور (۱۲) فیلسوفِ فرانسوی، حقوقِ بشر را این طور تعریف می کند: «دارای شرطِ لازم ولی نه کافی ست که بتواند جهانی قابل زیست را برای همگان فراهم کند.» افزون بر این، حقوق بشر دارای یک ترکیبِ یکنواخت نیست که بتواند قابلیتِ سازگاری برای سازماندهی اجتماعی را داشته باشد. حقوقِ بشر به خود اجازه نمی دهد به بسیاری از پرسش هائی را که از ورای جامعه امروزی گذر می کنند، پاسخ دهد. و تنها اجازه می دهد که بطورِ محترمانهای بحثِ دامنه داری پیرامونِ حقوقِ همگان مطرح شود. و احترامِ به آزادی – با محدودیتهای کم و بیش دست و پا گیر- بتواند در یک جامعه دموکراتیک وجود داشته باشد.
کُلود لوفور می گوید: «همیشه در توده مردم تفرقه وجود دارد». آنچه مسلم است، رُو در رُو قرار دادنِ حاکمیتِ مردمی با حقوقِ بشر و آزادیهای فردی، یک خیال پردازی بیش نیست. و پوپولیسم با باور داشتنِ به آن در جستجوی هویتی همگن و یکپارچه است. و این رُو در رُوئی می تواند نفی ِ کثرت گرائی که لازمه هر دموکراسی است، باشد.
پا نویس ها :
۱- Justine Lacroix سالِ۱۹۷۰ در بلژیک بدنیا آمد و پرفسورِ دانشگاه آزادِ بروکسل است که در آنجا مرکزِ تئوری سیاسی را سرپرستی میکند. او تاکنون پژوهش های زیادی در مورد جامعه و سیاست به عمل آورده و چندین کتاب در این مورد منتشر کرده است.
۲- Jean-Yves Pranchère سالِ ۱۹۶۲ بدنیا آمد و تحصیلاتش را در اِکول نورمال سُوپریورِ فرانسه به پایان رسانید. اکنون استاد و عضو اکادمی تئوری سیاسی در دانشگاه آزاد بروکسل است. چند کتاب را با همکاری ژوستین لاکروا در فرانسه منتشر کرده است که میتوان از میان آنها از دادگاه ِ حقوق بشر نام برد.
۳- Marcel Gauchet مورخ و فیلسوفِ هفتاد و چهار ساله ی فرانسوی و از روشنفکران ِ شناخته شده که در زمینه مدرنیسم و پُست مدرنیسم مقاله های زیادی در سال های دهه هفتاد میلادی منتشر کرده است. استاد دانشگاه و مدیرِ مطالعات ممتاز در مدرسه عالی مطالعاتِ عالی رتبه در زمینه علومِ اجتماعی ست و دهها کتاب و صدها مقاله و جُستار را در کارنامه خود دارد.
Régis Debray -۴ فیلسوف و نویسنده سرشناسِ هفتاد و نُه ساله فرانسوی که در کنارِ چه گوارا مبارزه می کرد و در آمریکای جنوبی زندانی شده بود. و در ارتباطِ با لو رفتنِ رفیقش چه گوارا هنوز بحث و جدل ادامه دارد . دُبره دهها کتاب و رساله را در کارنامه خود دارد و فعالیتهای سینمائی نیز داشته است.
۵- Gilles Deleuz فیلسوف نامدار فرانسوی که در هفتاد سالگی به زندگی خود با خودکشی پایان داد. وی علاوه بر فلسفه در زمینه ادبیات، روان شناسی، و سینِما دارای رساله و کتابهای فراوانی ست.
۶- Alain Badiou فیلسوف، رُمان نویس و نمایشنامه نویس هشتاد و هشت ساله فرانسوی که از شهرتِ جهانی برخوردارست. او را از نظرِ سیاسی طرفدارِ مائوئیسم می شناسند و از کمونیسم دفاع میکند. از حامیانِ کارگرانِ خارجی ست که سالها در فرانسه بدونِ اجازه اقامت به کار سخت مشغولند. وی ده ها رساله و کتاب در باره فلسفه، سیاست و ادبیات نوشته است.
۷- Elie Wiesel سالِ ۱۹۲۸ در رومانی بدنیا آمد و ۲۰۱۶ در نیویورک چشم از جهان فروبست. نویسنده و فیلسوف آمریکائی که در آمریکا و فرانسه تحصیلاتش را به پایان رسانید و با کتابِ «شب» شهرت بسیار پیدا کرد. او از طرفداران دولتِ اسرائیل بود. در سالِ ۱۹۸۶ برنده جایزه صلح نوبل شد و سالها استادِ دانشگاههای آمریکا بود.
۸- Florent Georgesco روزنامهنگار بخشِ ادبیات در هیئت تحریریه لوموند و مدیر مسئولِ مجله ماهانه ادبیات در پاریس و نویسنده کتابِ کامی لورانس است.
۹- ۱۹۳۰-۱۹۹۲Félix Guatari فیلسوف و روان شناسِ فرانسوی که او را با تمایلاتِ چپ می شناسند.
۱۰- Pierre Manent پروفسور فلسفه سیاسی در سالِ ۱۹۴۹ در فرانسه بدنیا آمد و سالها مدیریتِ پژوهش های جامعه شناسی در مدرسه عالی علومِ اجتماعی را به عهده داشت.
۱۱- Benjamin Constant نویسنده، سیاستمدار، و روشنفکرِ فرانسوی سالِ ۱۸۳۰ در سنِ شصت و سه سالگی چشم از جهان فروبست و در پرلاشز به خاک سپرده شد.
۱۲- Claude Lefort در سالِ ۲۰۱۰ در سنِ هشتاد و شش سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست. این فیلسوف فرانسوی به تفکر درباره توتالیتاریسم و دموکراسی پرداخته است. سال ها مدیریتِ مدرسه عالی علومِ اجتماعی در فرانسه به عهده وی بود.