پورمزد کافی (منظر)
چاووشی ی تاریک
نه من خاموشم
در این دریغ
تیغ
از عبور حنجره میگذرد
که کشته گان عاشق ترین بودند
و ما
به سرودی نخواندیمشان
هر چند که خاک
فروتنانه در نقد آدمی ست
باری چه سرگذشتی ست
که اعتماد من نیز
تمامی ی شکست من باشد
و امید
کوره راهی
که از حضور خونبار فاجعه بگذرد
آه اگر که خانه ی من
از درک حضور تو هراسی می داشت
و یا چاووشی ی قبیله ی عصیانی ام
چنین وهم انگیز می نمود
که بر گداری از باریکه ی شمشیر
از ماه و ستاره نیز
نفرین شوم.
ورنه تحفه ی جانم
غرامتی بی مقدار بود
و آسمان
از این سیاهتر
بر سینه ام نمیبارید
نه،
در این آزمون تلخ
تنها ، شکست نابهنگام من نیست
که تجربه می شد
پریشانی ی شهاب های آسمان تو نیز
غم نامه ی عظیم هجرت بود
از این است
که آبگینه وار
به تلنگری
می شکنیم
۲۲ بهمن ۱۳۶۷، آلمان
از دفتر (از این فلات پر اندوه)