گفته ها و دلنوشته های ادبی
سیاهپوش ها
جهان ولیان پور
در را که باز می کنم
همسایه ام را می بینم که با حالتی مهربان می گوید
جهان میشه این موزیک تو کم کنی!
هیچ وقت صدای موزیکم به کسی آزار نرسونده بود
هنوز نرفته بر می گرده و با لهجه دست و پا شکسته می پرسه
حالا این قسمتی که میگه
با اینکه بوی تفتیش و خون پیچیده تو قصه ها
چه معنی میدهد
با خوشحالی آن را کلمه به کلمه ترجمه می کنم
همین که واژه های “پیچیدن بوی خون” رو می شنوه
میگه جهان احتمالا” از ذبح اسلامی است
شنیدم که مسلمان ها گاو و گوسفند ها را تو خیابان سر می برند
برای اینکه از پیچیدن بوی خون جلوگیری شود
تکنیک های جدیدی آمده است
باید پشت دیواری، میان حصاری
خون را بریزی تا بویش را کسی نشنود
شاید بتونی این تکنیک ها رو انتقال بدی
گفتم دست برقضا خونریزی ها همه دور از چشم مردم است
توی زیرزمین های تاریک و نمناک
ولی گاهی
وقتی که واژه قصه را ترجمه می کنم می گوید
طفلک بچه ها چه می کشند آنجا
حالا چطور بوی خون
از توی خیابان ها می رود توی کتاب ها
شاید بچه ها روزانه با کتاب های باز
از روبروی سلاخ خونه ها رد میشوند
یکی دو تا از همسایه های دیگر هم
که از آنجا می گذشتند وارد بحث ما می شوند
هر کدام از آن ها سعی می کند که ایده دهد
چطور می شود این مشکل رو حل کرد
از بس که شلوغ شد فرصت نکردم تا منظور شعر را توضیح دهم
با صدای بلند می گویم همسایه های عزیز خوب گوش کنید
منظورش این است که از بس خبر مرگ و میر به گوش می رسد که
حرفم را قطع میکنند
جهان عزیز اخبار همه کشورها پر از مرگ و میر است
این دلیل نمیشود که صدای موزیک ات را بلند کنی
میگویم
بگذارید یک جور دیگر برایتان بگویم
منظور این ترانه این است
از بس که اعدام و سنگسار میکنند
خون حتی موضوع روز گفتگوی بچهها شده است
آن ها سکوت می کنند و من نفس راحتی می کشم
ببخشید که من یکشنبه شما را خراب کردم
قول می دهم از این به بعد موسیقی را با گوشی گوش کنم
میگویند نه جهان مهربان
ما باید به هم گوش کنیم تا همدیگر را بفهمیم