پورمزد کافی (منظر)
(۱۹) “غمی چنین”
چه آزمونی ست
نهان به دایره ی عشقت
که صدای سوار عاشقی
دیریست
به رویایم نمی رسد
اگرچه تمام سرودم از آن است
که من
آبگینه گون
برابر چشمه ی زلال نگاه تو باشم
اگر رویش نابهنگام من
تقدیر ناگزیر انسانی بود
در فلاتی غریب
اما
امید من همه آن است
که مرگ پای آگیش را
کمترین مجالی نباشد
پیش از آن که ات
به شعری افسون کنم
چه سنگین می گذرد
چه دیر
به لختی و کهولت
وهم نابکار زمان
وقتی که آینه
از خنده های نرم گیسوانت تهی ست
چه آزمونی ست نهان
به دایره ی آتش عشقت؟
که شب چنین
بر مجمر آتشم می گدازد
سوم اسفند ۱۳۶۷ – آلمان
از دفتر «از این فلات پر اندوه»