بختیار و مبارزه برای دموکراسی در ایران
همایون مهمنش
مردم ایران با مبارزات دوران مشروطیت اصل “کلیه قوا ناشی از ملت است” را در قانون اساسی گنجاندند. تمهیدات طرفداران مشروعه و کودتای محمدعلی شاه قاجار برای نفی حاکمیت ملت به شکست انجامید اما چندی بعد دیکتاتوری رضاشاه روند دموکراتیزاسیون ایران را متوقف ساخت. پس از پایان دوران او و تبعیدش در شهریور 1320، مردم ایران بار دیگر تلاش خود برای کسب استقلال، آزادی و دموکراسی را از سر گرفتند. نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق پا به میدان گذاشت و با ملی شدن صنعت نفت، نخست وزیری دکتر مصدق و اصلاحات وی در اوج پیروزی بود که این کوشش نیز با کودتای 28 مرداد و استقرار دیکتاتوری محمدرضا شاه متوقف شد. مردم در سال 57 بار دیگر با خواست استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی به میدان آمدند در حالیکه تشکل های سیاسی در پی سال های متمادی خفقان و سرکوب به شدت ضعیف شده، توان روشنگری و قدرت بسیج خود را از دست داده بودند. خمینی با دادن وعده های دروغین، سوء استفاده از اعتقادات مذهبی مردم و نیروهای مذهبی شعار مرکزی اعتراضات ملت را از “استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی” به “آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی” تغییر داد.
در این شرائط میان مسئولان جبهه ملی دکتر سنجابی، دکتر بختیار و داریوش فروهر که هر سه از نام و سابقه روشن مبارزاتی برای آزادی برخوردار بودند بر سر تحلیل از اوضاع کشور و شیوه درست برخورد با شرائط حاکم اختلاف نظر بوجود آمد و آن ها به علل گوناگون، از جمله فقدان تشکیلاتی با روابط منظم و مراجع تصمیم گیری مورد قبول جمع، موفق به حل اختلاف نظرها نشدند و جدا از هم به تلاش های خود برای تحقق اهداف نهضت ملی ادامه دادند.
نکته ای که دکتر صدیقی و دکتر بختیار را نسبت به سایر سیاسیون آن روز برجسته می سازد اینست که ایشان به مکانیسم های دخالت دین در حکومت توجه داشتند و همچنین به فراست دریافتند که آیت الله خمینی بر خلاف آنچه که ادعا میکند، در پی گرفتن قدرت سیاسی است. دکتر بختیار تز دکترای خود را در باره رابطه دین و قدرت نوشته و با نتایج حکومت های دینی و تمامیت خواه آشنا بود. او همچنین نتایج حکومت های تمامیت خواه و فاشیسم هیتلری را نیز نه تنها تجربه کرده بود بلکه در جنبش مقاومت فرانسه علیه آن مبارزه نیز کرده بود.
خمینی و یارانش میدانستند که رهبران جبهه ملی اگر چه بخاطر سال ها سرکوب و دیکتاتوری، تشکیلات منظم و قدرت بسیج زیادی نداشتند، اما در میان مردم وجهه داشتند و مورد اعتماد عموم بودند. می دانستند که نام جبهه ملی و سران آن به عنوان مسئولان سیاسی آینده کشور مطرح است. میدانستند که در فضای ملتهب مردم فقط صدای کسی که فریاد “اعدامش کنید” را سر می دهد می شنوند و صدای کسانی که مردم را به تبعیت از عقل و خرد فرا میخوانند گُم می شود. پس باید اوضاع را چنان بحرانی و هیستریک نمود که هیچ رجل سیاسی جرات نیابد بدون اجازه خمینی اقدام به تشکیل دولت بنماید. اما دکتر صدیقی و دکتر بختیار کسانی نبودند که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و پس از آنکه شرائط دکتر صدیقی برای نخست وزیری از طرف محمدرضا شاه پذیرفته نشد، دکتر بختیار این مسئولیت را پذیرفت.
اقدام دکتر بختیار اولین مقاومت برجسته سیاسیون ایران در برابر خمینی و نفی رهبری او بود. با این اقدام حملات طرفداران خمینی متوجه بختیار شد و شعار “بختیار، نوکر بی اختیار” از سوی طرفداران خمینی بر سر زبان ها افتاد. اما بختیار قدمی عقب نگذاشت و در مصاحبات رسانه ای به تلاش خویش برای آگاه سازی مردم ادامه و بارها هشدار داد که در صورت ادامه این وضع دیکتاتوری نعلین جای دیکتاتوری چکمه را خواهد گرفت. بختیار در سخنرانی ها و مصاحبه های خویش آینده کشور را در صورت ادامه وضع با دقت ترسیم می کرد و تا آخرین لحظه از تلاش برای آگاه ساختن مردم از بلایایی که در انتظار کشور بود دست برنداشت.
با بالا گرفتن التهاب در جامعه به دکتر بختیار پیشنهاد شد که به پاریس برود و با خمینی ملاقات کند. بختیار فردی خواهان صحبت و دیالوگ بود، اما حاضر به تسلیم در برابر خمینی نبود. هدف خمینی از صحبت چیزی کمتر از “بیعت” با او یعنی پذیرش رهبری او توسط بختیار نبود. به این جهت ملازمان وی می خواستند بختیار اول استعفا دهد تا خمینی او را به حضور بپذیرد و آنجا او را مجددا به سمت نخست وزیری بگمارد. اما بختیار خوب میدانست که چنین کاری به معنی پذیرش خمینی به عنوان صاحب قدرت واقعی در کشور و تحویل قدرت به اوست و چنانچه او اجازه تعیین نخست وزیر را به خمینی می داد، خمینی به هدفش رسیده بود.
بدنبال کنش و واکنش ها بختیار اعلام کرد که حاضر است با آیت الله خمینی مانند یک ایرانی به صحبت بنشیند. در این حالت دو ایرانی در مورد آینده کشور با یکدیگر صحبت می کردند. رفتار بختیار به خمینی نشان داد که او دست حریف را خوانده است. بختیار در نامه خود به خمینی نوشت که می خواهد برای “کسب فیض” از خمینی با او در پاریس ملاقات کند. اما خمینی و یارانش از وی خواستند که در نامه خود بنویسد که برای “کسب تکلیف” خواهان ملاقات است. بختیار نپذیرفت و بدین ترتیب دیدار او و خمینی عملی نگردید.
دولت بختیار در واقع نتیجه مبارزات طولانی مردم و در صف مقدم، نهضت ملی ایران علیه دیکتاتوری شاه بود. متاسفانه در آن دوران بسیاری از مردم و روشنفکران به اهمیت آزادی و رعایت حقوق انسانی و شهروندی توجه نداشتند که کسب حقوق و آزادی ها سرمنشا رفاه و ترقی و فقدان آن سرمنشاء فلاکت و عقب ماندگی است. فراموش کرده بودند که مصائب یک ملت با از دست دادن حقوق و آزادی هایش آغاز می شود. تصور می کردند که تحقق آزادی و دموکراسی امر پیش پا افتاده و کم اهمیتی است و آن ها باید بدنبال اهدافی ماوراء آن باشند. برخی نیز باور کرده بودند که روحانیون می دانند که قادر به اداره کشور نیستند و به این جهت بدنبال کسب قدرت نمی باشند و گفته خمینی در پاریس را که می خواهد به قم برود، نشانه آن می دانستند. بالاخره هشدارهای بختیار بی نتیجه ماند. خمینی و یارانش قدرت را قبضه کردند و همانطور که دکتر بختیار پیش بینی کرده بود دیکتاتوری نعلین را بر کشور حاکم ساختند.
بختیار پس از مدتی به خارج از کشور آمد. اما در آنجا هم دست از مبارزه برنداشت و به همراه جمعی از فرهیختگان سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران را تشکیل داد. او فقط در مقابل جمهوری اسلامی مقاومت نکرد بلکه همچنین با اعلام قاطعانه ضرورت آزادی، دموکراسی و جدائی دین از حکومت به مبارزات سیاسی اپوزیسیون ایران جهت داد. در دورانی که بسیاری کوشش داشتند خود را مذهبی تر از همیشه نشان دهند و عده ای دیگر صحبت از محاصره شهرها از طریق دهات و …سوسیالیسم شورائی میکردند یا در بحث های بی نتیجه مانند اینکه خمینی نماینده بورژوازی، خرده بورژوازی و یا فئودالیست هاست غرق بودند، بختیار اهداف نهضت ملی یعنی آزادی، دموکراسی و جدائی دین از حکومت در کنار استقلال و لزوم حفظ تمامیت ارضی را هدف مبارزات مردم اعلام نمود.
جمهوری اسلامی تروریست لبنانی انیس نقاش را مامور قتل بختیار نمود. اما این ترور نا موفق بود و بختیار و نهضت مقاومت ملی او همچنان به مبارزه برای آزادی و دموکراسی در ایران ادامه دادند. در سال 1990 بختیار خواهان انتخابات آزاد زیر نظر مراجع بین المللی در ایران شد. اما عمال ترور جمهوری اسلامی تحمل توان سیاسی با او را نداشتند و در 6 اوت سال 1991 او و همکارش سروش کتیبه را بطرز وحشیانه ای به قتل رساندند.
امروز هم مانند گذشته آزادیخواهانی که در قالب احزاب، تشکل ها یا شخصیت های سیاسی فعالیت دارند و وابسته نیستند از امکانات محدودی برخوردارند. آنها ضمن افشاء سوء مدیریت ها، جنایات و فجایع حاکم بر کشور پیشنهادات خود را به جامعه ارائه میدهند. این مردم هستند که باید با آگاهی و حساسیت تمام و استفاده از تمامی تجربیات راه خود را انتخاب کنند و نشان دهند که به اهمیت تحقق حقوق و آزادی ها پی برده اند، محتاج قیم نیستند و خواهان آزادی و دموکراسی و مخالف دیکتاتوری و حکومت فردی میباشند.
آرزوی بختیار این بود که آزادی، دموکراسی و جدائی دین از حکومت روزی به اهداف کل جنبش ملی ایرانیان تبدیل شود. امروز این خواست ها در سطح جامعه مطرح است و توانایی آن را دارد که به بستر فکری برای اتحاد دموکرات های ایران برای تحقق حاکمیت ملی تبدیل گردد. دکتر بختیار ضمن آنکه پرچمدار مبارزه علیه دیکتاتوری مذهبی بود، برجسته ترین ادامه دهنده راه مصدق بزرگ و پرچمدار مبارزه برای آزادی، دموکراسی و سکولاریسم در ایران معاصر بشمار میرود.
در 29 امین سالگرد قتل بختیار و دستیارش سروش کتیبه یادشان را گرامی می داریم.
همایون مهمنش
16 مرداد ۱۳۹۹ برابر 6 اوت ۲۰۲۰
hmehmaneche@t-online.de
www.homayun.info