#اختر_نیوز:
سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به کوشش افسانه رستمی داستان گونه ثبت شدند.
اختر نیوز ضمن سپاسگزاری از نویسنده هر هفته یک بخش از این سرگذشت ها را منتشر میکند.
سرگذشت آفتاب 5
افسانه رستمی
تلاشم برای ماندن کنار خانواده همسرم و ادامه درسم بی فایده بود. چون مادر شوهرم اصرار داشت که باید هر جا شوهر هست زنش کنارش باشه. از هر کسی کمک خواستم و به تمام آدم هایی که میشناختم رو انداختم تا وساطت کنند برای ماندنم و ادامه درس و دانشگاه، اما انگار کسی نمیشنید.
ساعت ۱۰ صبح بود که خواهر شوهرم چمدان به دست آمد و گفت وسایلت را جمع کن من دو تا بلیط گرفتم. مات و مبهوت نگاهش کردم. رو به همسرم کردم گفتم اما قرار نبود من با تو بیایم. چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت. خواهر شوهرم گفت تو انگار اصلا متوجه نیستی که برادرم تنهاست. کی گفته برادر من دوست داره زنش درس بخونه.
از خانوادهام کاملا قطع امید کرده بودم. می دانستم هرگز حمایتم نخواهند کرد. چون قبلا بارها و بارها ازشان کمک خواسته بودم و نتیجهای نگرفته بودم.
همسرم هم کاملا بی تفاوت بود. بود و نبود من برایش فرقی نمیکرد چه برسد به اینکه علایق من برایش اهمیتی داشته باشد. چقدر دلم میخواست کسی را داشته باشم که دنیایم را درک کند. که بتوانم بهش تکیه کنم. اما نبود. هیچ کس نبود. این تنهایی و احساس بی پناهی از درون خالی ام کرده بود.
زنان زیادی را می شناسم که هرگز جمله دوستت دارم را از زبان همسرشان نشنیدهاند. این ساده ترین شکل خواستن را. زنانی که بیش از ۳۰ سال با مردی زندگی کردهاند اما هنوز نمی دانند که آیا مردشان دوست شان دارد یا صرفا به خاطر اینکه ازدواج کرده باشند و جلوی حرف و حدیثهای در و همسایه و مردم را بگیرند سندی را امضا کردهاند و تهی از حس دوست داشتن فقط روزها را با بی رمقی زیستهاند
آخرین تلاشم برای ماندن هم به جایی نرسید. میان بغض و حسرت، درست مثل مادری که کودک چند ماههاش را جلوی چشمانش آب برده باشد، تمام آرزویم را بی کسی و بی پناهی به باد داد.