شیرین عبادی
«پسرم امیرحسین عصای دستم، دلتنگی ما ته نداره. الهی که خدا کمکمون کنه که با بودنت زنده بمونیم. پسرم بیا بابات داره کم میاره»
اشک امانم نمیدهد. اما خشمم، اشکم را پس میزند. من هم مثل خیلی از مردم خشمگینم. خبر خودکشی پدر امیرحسین مرادی را دنبال میکنم. مثل همه کسانی که آخرین نوشته پدر را خواندهاند آتش خشم از درونم زبانه میکشد. نوشتهاین پدر، پر از درد است. پر از دلتنگی و درماندگی است. درماندگی خانوادهای که نمیتواند برای پسرش دادخواهی کند. نمیتواند عدالت طلب کند. هیچ مرجع قابل اتکایی نیست تا ثابت کند که اعتراف اجباری زیر شکنجه برای یک جوان بیست و چند ساله یعنی چه.
تصور میکنم پدر و مادرهای امیر حسین مرادی، محمد رجبی و حسین تمجیدی در همه این روزهایی که فرزندانشان زیر شکنجه و بعد هم حکم اعدام بودند، لحظه لحظههای شکنجه آنها را در ذهن تصور کردهاند.
همه کسانی که در خیزشهای اعتراضی سالهای اخیر دستگیر شدهاند، از سالهای ۷۸ و ۸۸ تا ۹۶ و ۹۸ و …
و سالهای قبل از آن در دهه ۶۰.
به یاد مادر #نوید_افکاری میافتم. ضجههای او را به یاد میآورم وقتی که از پسرش تعریف میکرد، از محاسنش میگفت و همزمان از شکنجههایش حرف میزد. یاد اشکهایش میافتم که از همه ما کمک میخواست.
به یاد همه مادران و پدرانی میافتم که در چهار دهه زجر و تیرهبختی جمهوری اسلامی، بچههایشان را زیر شکنجه و اعتراف اجباری، زیر حکم اعدام تصور کردهاند.
به قول شکیبی اصفهانی: «شبهای هجر را گذرانديم و زنده ايم
ما را به سخت جانی خود اين گمان نبود»
وقتی میگوییم #دادخواهی و عدالت، زندگی همه این پدر و مادرها را مرور میکنیم. همه خانوادههایی که با خیال کشنده فرزندانشان شکنجه شدهاند. باید پدر و مادر باشید یا خواهر و برادر که بفهمید وقتی جگرگوشهات در گوشه زندان و زیر دست جلاد است، نوشتن درباره اینکه «بابا ممکنه کم بیاره» یعنی چه!
بهمن خونینتر بوده یا آبان؟
خبر خودکشی پدر امیرحسین مرادی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام یکبار دیگر موضوع #آبان_خونین را در خبرها مطرح کرده است. ما هنوز نمیدانیم در آبان ماه ۹۸ چند صدنفر به دست دژخیمان حکومت اسلامی در خیابانها به خاک و خون کشیده شدند. هنوز نمیدانیم چندصد نفر مثل امیر حسین و محمد و حسین بازداشت شدند و زیر شکنجه ناچار شدند اتهامهای جلادانشان را بپذیرند. هنوز نمیدانیم چند نفر دقیقا زیر حکم اعدامهای سیاسی قرار دارند.
اما میدانیم همه این افراد خانوادههایی دارند که مثل پدر امیرحسین بعضی از روزها کم آوردهاند.
میدانیم بسیاری از مردم داغ بر دل دارند اما خفقان سیاسی و سرکوب امنیتی باعث شده فریادها در گلو خفه شود.
حکومت جمهوری اسلامی هر بهمنماه نمایشی از انقلاب خونین به راه میاندازد تا ثابت کند که این انقلاب نتیجه ستم سیاسی شاه و کشتار انقلابیون بود. اما همین حکومت در چهل سال بعد از انقلاب روی هر ستمگری را در تاریخ سفید کرده است. هیچ شاهی در چند دهه گذشته مردم مملکتی که خودش حاکمش بود را در کشتاری این چنین خونین و پر از شکنجه نابود نکرد.
هیچ حاکمی در تاریخ چند دهه گذشته ما مثل جمهوری اسلامی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و سرمایههای ملی کشور را به نابودی و تباهی و سقوط نکشاند.
راهی به جز اتحاد علیه جمهوری اسلامی نداریم
وقتی نوید افکاری به دست عمال رژیم در زندان کشته شد، نوشتم که امروز زمان آن رسیده است که #نه_به_اعدام یک خواست عمومی شود و جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم در برابر حقوق مردم کند.
این حکومت ثابت کرده است که بین منافع خودش و منافع مردم، حاضر است همه سرمایههای انسانی و جوانهای مردم را به کشتن بدهد. پس اگر خواهان عدالت و دادخواهی خونهای ریخته شدهایم، باید زیر این چتر جمع شویم.
ما مردم هرگز برای کسب حقوقمان از جمله حق حیات و نه گفتن به اعدام، متحد و یکپارچه نبودهایم. برخلاف وابستگان به جمهوری اسلامی که با وجود ظاهر متفاوت و حتی گاهی مخالف هم، همگی زیر چتر جمهوری اسلامی هستند و فرقی نمیکند اصولگرا هستند یا اصلاحطلب، چون خط قرمز همهشان در برابر منافع مردم، حفظ نظام است.
شاهد من سخنان محمدجواد ظریف است. همین پنج سال پیش بسیاری از مردم ایران او را ناجی کشور میپنداشتند. اما او چه کرد؟ آیا وقتی حکومت در خیابانها مردم را به گلوله بست، بین مردم و حکومت، طرف مردم ایستاد؟
او به همه دنیا دروغ میگوید تا برای حکومت روسیاه متبوعش ذرهای آبرو بخرد. جلوی چشم مردم و به طور واضح به رسانههای بینالمللی دروغ میگوید و از استقلال قوه قضائیه و بیتقصیر بودن دولت حرف میزند. در حالی که در چشم مردم بین این اجزای حکومت امروز دیگر فاصلهای نیست.
دولت و قوه قضائیه و مجلس و سپاه همگی پارههای تن رهبر جمهوری اسلامیاند و به خاطر منافع خودشان حاضرند هزاران نوید و امیرحسین را زیر شکنجه پاره پاره کنند.
کاش همه ما پشت پدر امیرحسین جوری مانده بودیم که درد دوری از پسرش او را به نقطه پایان نمیرساند. هرچند که این خط پایان هم نوع دیگری از قتل به دست حکومت است و همه مسوولیت آن به عهده رژیمی است که این همه بلا بر سر این خانواده ریخت!
کاش پدران و مادرانی که فرزندانشان در شکنجهگاههای رژیم گرفتارند را تنها نگذاریم. فریاد بزنیم #اعدام_نکنید. فریاد بزنیم باید به این چرخه خشونت و ستم پایان داد.
به امیرحسین مرادی و خانوادهاش تسلیت میگویم.
در غم آنها شریکم و مثل غم از دست دادن نوید افکاری و همه جوانهای وطنمان خون گریه میکنم. اما این بغضها و گریهها فقط غم و دلتنگی شخصی و ابراز همدردی ما نیست.
فریاد زدن از صلح و امنیت و حقوق بشر به هیچ عنوان به معنی پذیرفتن ظلم نیست. برعکس، تماشای این همه ظلم و ساکت نشستن و بیخیال رد شدن مشارکت در نقض حقوق بشر و مشارکت در ظلم و جور و ستم است.
از همه شمایی که با من همنظرید، خواهش میکنم ضمن ابراز همدردی با خانواده مرادی هشتگ #نه_به_اعدام را یکبار دیگر به عنوان نشانه اتحاد
اشتراکگذاری این:
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- بیشتر
- برای به اشتراک گذاشتن در رددیت کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی تامبلر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاردن روی پینترست کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی WhatsApp کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)