دكتر ملكي، آزاديخواهي كه جاودانه شد!
عباس ( بابك رحمتي)
دکتر محمد ملکی فعال اجتماعی و سیاسی، نویسنده و اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از (سال ۱۳۵۷ خ) در تهران درگذشت.
دكتر ملكي را از زمان دانشجويي مي شناختم زماني كه در دانشگاه تهران، سخنراني هاي قهاري مي كرد، در آنجا به آزادمنشي دكتر ملكي پي بردم. او پس از انقلاب اسلامي، رئيس دانشگاه شد. دوران سرپرستی دانشگاه تهران توسط محمد ملکی تنها دورهای بود که با اصرار وی به صورت شورایی متشکل از استادان، دانشجویان و کارمندان اداره میشد و این شوراها، خود رئیس دانشکده و در نهایت رئیس دانشگاه را تعیین میکردند، که ایشان پس از تشکیل این شوراها مجدداً به ریاست دانشگاه انتخاب شد. بر حكومت شورايي هم پا مي فشرد، براستي او آزاديخواهي و عدالتخواهي مبارز و بي نظير بود.
به ياد مي آورم ،زماني كه جنجال بر سر اجراي بند جيم (برگرداندن زمينيها كشاورزان به صاحبان اصلي) بود، ما بر إجرائي شدن آن بند “جيم” كه بازگرداندن زمينها از خانها را شامل مي شد تلاش هاي زيادي كرديم و از وي و چندين تن ديگر درخواست پيوستن به ما را كرده بوديم، او اين خواست را در صفحه شوراي “نشريه مجاهد” نشر داد و مقالات زيادي در اين رابطه نوشت.
پس از انقلاب، فقر را در ايران به خوبي حس كرده بود، هميشه، فرياد بر سر استثمارگران برمي آورد و ميگفت در كشوري كه سگهايش با هم اختلاف دارند چگونه مي خواهند اين شكاف طبقاتي را در جامعه پر كنند؟ او از همان ابتداء، شجاعانه بر عليه رانتخواران مي شوريد و با تلاشهاي وصف ناپذيرش به افشاي غارتگران رژيم مي پرداخت.
پس از بسته شدن دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگي با طرح خميني مخالفت كرد. او با مخالفت و انتقادی که در جهت بسته شدن دانشگاهها مطرح کرد، در ۱۲ تیرماه ۱۳۶۰ بدون ارائه مجوز و ذکر اتهام بازداشت شد و مدت ۵ سال را در سختترین شرایط و شکنجهها در زندان جمهوری اسلامی به سر برد.
دكتر ملكي، نامه هاي تندي به خامنه اي نوشت و براستي تا آخرين نفس در مقابل هر دو ديكتاتوري ولايت فَقِيه ايستاد و حسرت يك آخ را بردل خميني و خامنه اي نهاد.
دكتر ملكي، در شهريور، سال (١٣٩٠ خ) به احمد شهيد گزارشگر ويژه حقوق بشر نوشت؛ «من شهادت خواهم داد که در دهه ۶۰ خورشيدي چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجهٔ بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام میبردند و آنها به سوی سرنوشت میرفتند و در راه سرود میخواندند. حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولایی بودهام؛ برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.»
محمد ملکی با اشاره به بیتوجهی دولتمردان به خواستهای مردم، “پایان عمر حاکمان” را بسیار نزدیک دانسته است. وی مینویسد: «استبدادیان چنان در تارِ پوسیده و سست توهمات خودساختهی کیش شخصیتی خویش گرفتارند که آنگاه شوک و ضربهی نهایی را بر مغز خود احساس میکنند که خیلی دیر شده و ضربه چنان قوی و شکننده است که فرصت گفتن یک “آخ” را هم از آنها میگیرد.»
محمد ملکی، از فعاليني بود كه سازمان مجاهدين خلق او را در ليست انتخابات اول مجلس قرار داده بود ولي بعدها اين درخواست را پس گرفت.
همانطور كه در بالا آمد، پس از اعتراض به تعطیل شدن دانشگاهها در سال ۱۳۶۰ دستگیر و مدت پنج سال را در زندان سپری کرد. در سال ۱۳۷۹ و در جریان بازداشت دستهجمعی ملی (مذهبیها)، یک بار دیگر محمد ملکی دستگیر شد و شش ماه زندانی بود. وی در سال ۱۳۸۸ نیز به مدت ۱۹۰ روز بازداشت شد كه شكنجه قرون وسطايي باعث شد يك چشم خود را از دست بدهد.
او دربارهٔ دوران زندانش در این سال میگوید:
“پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، با یک کودتا به نام «انقلاب فرهنگی»، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند. شورای مدیریت دانشگاه تهران با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت، آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندانها نمودند. ابتدا به اعدام و سپس به ۱۰ سال زندان محکوم گردیدم. در این مدت با بیرحمانهترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجهها مواجه بودم. بعد از ۵ سال ظاهراً از زندان آزاد شدم ولی ماهها باید هر چند روز یکبار خودم را به دادستانی معرفی میکردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار میگرفتم”.
ملکی در مورد دو جناح رقیب در انتخابات گفته بود: «اینها کسانی هستند که فقط دو هدف دارند یکی حفظ این نظام است و دومی هم باز حفظ این نظام برای غارت و چپاول و دزدی و این که در تمام دنیا ویلا بخرند و پولهایشان را هم به خارج منتقل کنند…
دكتر ملکی در مورد نظام ولايت فَقِيه نوشت: «من که مکرر گفتهام که این نظام ولایی، نظامی که الان در ایران هست، در سال ۸۸ و با آن جنایاتی که اینها مرتکب شدهاند، از هم پاشیده و متلاشی شده و آن جمعیتی که آن روز در تهران به صحنه آمد، پنبه این آقایان را زدهاست». يعني روزي خواهد آمد كه اثری از ولايت فَقِيه نخواهد ماند. نه از تاك ماند نشان، نه از تاك نشان!
دكتر محمد ملكي، در نامه اي، شخص خامنهای را مسئول نابسامانی اوضاع ایران دانسته و او را خطاب قرار داده و نوشته است: «قبول کنید ایران در حالِ فروپاشی است. به حرفهای اطرافیان خود باور نداشته باشید؛ آنها فقط به منافع خود میاندیشند و در پایان کار رهایتان میکنند». خامنهای را فاقد شرایط رهبری دانسته و از وی خواسته تا از مقام خود استعفا دهد.
محمد ملکی در جايي مینویسد: «اثبات شد “نظام ولایی” قادر به ادارهی امور کشور نیست و (اين) مردم فهیم ایران هستند که باید چگونگی ادارهی امور کشور را در یک همه پرسی (رفراندوم) آزاد و همگانی زیر نظر سازمانهای بینالمللی تعیین کنند و سرنوشت خود را به دست گیرند تا از آنچه در لیبی و سوریه و… در کشتار مردم و تخریب شهرها اتفاق افتاد جلوگیری گردد. جناب آقای خامنهای! شک نکنید، فردا نوبت شماست و این نوشته، آخرین پیام من به شماست».
ملکی از زمان آزادی از زندان در ۲۱ امرداد ۱۳۶۵ تا سال ۱۳۸۵ ممنوعالخروج بوده و امکان حضور در سمینارها و جلسات تحقیقی در زمینه تخصصی و علمی خود در خارج از کشور را نداشته است. وی همچنین در سال ۱۳۹۰ مجدداً در پی انتشار نامهای سرگشاده به احمد شهید ممنوع الخروج گردید و با وجود مبارزات مستمرش، تا آخر عمرش اين حكم لعنتي برداشته نشد و در حسرت ديدار «عمار» پسرش كه در هلند زندگي ميكند، چشم از جهان فرو بر بست.
يادش هميشه گرامي و راهش پر رهرو باد
چهارشنبه ١٢ آذر ١٣٩٩خورشيدي
Facebook Comments Box