دموکراسی پارلمانی و چالش آن، با مرزهای کنشگری اجتماعی
یادداشت کوتاهی از نادر وهابی، پاریس
سخنرانی «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور فعلی و شکست خورده در انتخابات جاری آمریکا، و تهییج هواداران خود، در روز،چهارشنبه 17 دیماه 1399 (6 ژانویه 2021)، که سبب حمله به کنگره ی آمریکا، برای جلوگیری از تایید تشریفاتی ریاست جمهوری «جوبایدن»، شد با واکنش سریع کنگره و سنا، در ابرام و تایید درستی انتخابات انجام شده،و تایید ریاست جمهوری، «بایدن»، موقتن «کابوس ترامپ» را با شکست مواجه کرده است. در حالیکه “وکلای ترامپ” به دنبال شکست انتخاباتی او، حدود «60 شکایت» انتخاباتی و تقلب، در مجامع قضایی گوناگون آمریکا مطرح کرده بودند.
اگر چه فعلن، با وجود فیصله یافتن این کشمکش حاد سیاسی و پر حاشیه، در نوک قدرت سیاسی آمریکا فروکش کرده،اما ظهور «ترامپیست»، به عنوان یک مدل از سیاست،پرسش های مهمی را در رابطه با احترام به نهادهای دمکراسی پارلمانی و چالش رو بروی این نهادهای قدرتمند و آینده ی آن ها مطرح نموده است.
مثلن،این پرسش بقوت خود کماکان باقی است که، آیا حضور و ابراز وجود و تظاهرات هواداران ترامپ، که طی همین انتخابات با مشروعیت جامعه شناختی 74 میلیونی، یعنی (46،9 درصد آرای شرکت کنندگان)، در مقابل 81 میلیون رای «جوبایدن»، یعنی (51،4 درصد آرای شرکت کنندگان)، (به عنوان الگوی دمکراسی مستقیم و کنش جامعه مدنی، باید احترام گذاشت؟)
پرسش مهم دیگر، هم اکنون اینست،که آیا بعد از تجربه و امتحان موفق، در روش دموکراسی های پارلمانی غربی، این دمکراسی های پارلمانی در ذات خود حفره ها و حلقات مفقوده ای دارند، که نمی توانند مدلی از سیاست را برگزینند که بتواند در پروژه ی مشترک انتخابات انجام شده، تمایلی را که بازنده ی انتخابات داشته است، خود را بنوعی در پیروزی رقیب سیاسی سهیم بداند، تا راه برای حل مشکلات عمومی جامعه هموارتر شود؟
پرسش ضمنی دیگر اینکه، در چنین شرایطی ، آیا مشروعیت 51،4 درصدی “بایدن” می تواند مشکلات عدیده ی “اقتصادی-اجتماعی” جامعه ی آمریکا را، و بویژه بحران بیماری همه گیری و جهانی را که بیشتر از “370000” کشته در امریکا بجا گذاشته است به مقابله برخیزد؟
پرسش دیگر اینکه، شخصیت های اقتدار مدار با سرمایه های اقتصادی کلان، مانند “ترامپ میلیاردر”، در چه بستر سیاسی و اجتماعی خلق می شوند، که توان بسیج نیروهایی دارند، که در بر گیرنده ی لایه های عقب مانده ی اجتماعی، از محافظه کار، خشونت طلب و تا… میشود ،که میتواند آنها را با سخنرانی آتشین و با واژه های ساده ی پوپولیستی، علیه جامعه مدنی ریشه دار بسیج کنند؟
تحت چه فرایندی،دانش تکنولوزی و “لایه های شناور”جامعه، میتوانند در خدمت قدرت سیاسی قرار گیرند؟ تا در هنگام بحران، با غافلگیری و با تحرک سریع به صورت شبه کودتا، بخواهند قدرت را ازآن خود کنند؟
با تمرکز و تاملی در نیمرخ “اقتصادی- اجتماعی” جمعیت حدود 100 تا 150 نفری، که با خشونت و سلاح و در حالی که شعار میدادند: *”انقلاب، انقلاب”، “امریکا، امریکا”، “نجات امریکا”، وارد گنگره شدند، با ترکیب ،گروهی با پرچم دوران برده داری ، «گروه پسران مغرور»، «گروه حامی اسلحه»، «گروه کمپلیست کوانان- QAnon، گروه برتری نژاد سفید»، «گروه مبارزان قدیمی در جنگ ها (که حدود 2 میلیون عضو در امریکا دارد)، گروه پلیس و نظامیان سفید با لباس عادی،….در میان آنان بودند، این ترکیب جمعیتی برای نخستین بار است که در یکی از قدیمی ترین دمکراسی های پارلمانی غرب، بازی سیاسی جا افتاده ی «اکثریت، 50+1» را زیر پا گذاشتند و خط سرخ دمکراسی مشروع و مستقیم، که کنشگری صلح آمیز جامعه مدنی است را بخواهند دور بزنند، و با خشونت و آشوب بخواهند برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، از عنصر قهر استفاده کنند؟. صرف نظر از شکست ترامپ و اقدامات بعدی وی، که نتیجه اش به گوشه ی رینگ انزوای شدید سیاسی و اجتماعی او بوده، و عقب نشینی 180 درجه وی، برای پذیرش انتقال قدرت در روز 20 ژانویه، اما اگر، تاریخ دارای درس هایی باشد که حتمن هم دارد، چنین لایه های عقب مانده ی فرهنگی، نمیتوانند ،مانند “حزب ناسیونال سوسیالیسم هیتلر”، بعد از شکست جنگ جهانی اول و تحقیر حس ناسیونالیستی، مترصد فرصتی باشند تا خشم فرو خورده ی خود را از نظر روانی، تبدیل به سرمایه ای برای موقعیتی جدید بکنند؟
آیا به نظر می رسد، نهاد های دمکراسی پارلمانی غرب بسیار جا افتاده تر و نهادینه شده تر از آن است، که در قبال این نوع تهدید ها بیمه شده باشند؟ ولی بنظر میرسد، که ترامپ قابل کنترل نیست وباید منتظر اتفاقات بعدی بود!