به مناسبت سالگرد ملي شدن نفت و تأثير آن برخوزستان
فرشید خدادادیان
اگر به تاريخ ايران بپردازيم و سير حوادث تاريخي و تحولات اجتماعي را مد نظر داشته باشيم،شايد كمتر روزي رابيابيم كه سالروز اتفاق يا حادثه كوچك يا بزرگي در اين سرزمين نباشد،اما برتي از اين روزها به نقطه عطفي در گذشته پر فراز و نشيب ما تبديل شده اند كه بيست و نهم اسفند يكي از اين روزهاست.
سالروز يك حادثه مهم و تأثير گذار در تاريخ ايران زمين.سالروز پيروزي اراده ملي ايرانيان در كسب حقوق ملي خود و خجسته سالروز پيروزي نهضت ملي كه در اولين اقدام اساسي خود پس از تشكيل جبهه ملي،نفت اين سرمايه عظيم ايران را از دست چپاولگران استعمارگر خارج نمود.
بيست و نهم اسفند هر سال يادآور آخرين روز سال 1329خورشیدی است كه در آن روز و در آخرين ساعات پاياني سال،مجلس سنا قانون ملي شدن نفت را به تصويب رساند و از اين منظر مي توان آن را پيروزي اراده ی ملي در دقيقه نود ناميد.
پيروزي كه عطر آن به همراه عطر نوروز در سراسر اين سرزمين منتشر شد و گرانقدرترين هديه و عيدي بود كه ايرانيان در آن زمان از منتخبان خود گرفتند. خوزستان، بعنوان خاستگاه نفت ايران بيش از هرجاي ديگر لطف اين حماسه را احساس نمود. مردم خوزستان بيش از ساير هموطنان خود از كوتاه شدن دست بيگانگان از سرمايه ی ملي اين سرزمين خرسند بود چرا كه استعمار و چپاول و استبدادي را كه ديگر ايرانيان شنيده يا خوانده بودند، مردم خوزستان با چشم ديده و با گوشت و پوست و روح خود احساس كرده بودند.
اما اين اتفاق بزرگ و اين پيروزي مسرت بخش كه ايرانيان با آن به استقبال بهار 1330 رفتند چگونه روي داد؟ چگونه فرزندان مبارز اين سرزمين مجال فرياد يافتند و يك اقليت پارلماني توانست كاري به اين عظمت را به انجام برساند؟
بدين منظور بايد كمي به عقب تر برگرديم و به ريشه يابي اين رويداد بپردازيم زيرا مي دانيم عليرغم اينكه اوج پيروزي جبهه ملي خود را به شكل ملي كردن صنعت نفت به نمايش گذارد اما واقعيت اين بود كه تشكيل جبهه ملي دلايل ديگري داشت. براي ريشه يابي اين رويداد و بررسي پيش زمينه هاي فكری آن بايد به حوادث مهر 1328 خورشيدي اشاره اي كوتاه داشته باشيم. زماني كه انتخابات مجلس به يكي از صحنه هاي چالش بين حكومت و مردم تبديل شده بود.
عليرغم استقرار نظام مشروطه در ايران تاريخ ثابت نمود كه اين نظام نوين از ابتدا به بيراهه رفت و كار به جايي رسيد كه در ادوار بعدي تشكيل مجلس شوراي ملي، اعضاي مجلس قبل از انتخابات مشخص بودند و اوج اين سياهكاري را مي توانيم در تحميل مجلس سيزدهم به مردم مشاهده نماييم.
اين شرايط كمابيش تا دوره ی پانزدهم نيز ادامه داشت و در همين زمان بود كه اعتراضات علني روشنفكران و سياسيون در اين رابطه آغاز و در 22 مهرماه اين اعتراضات به پشت پنجره هاي كاخ سلطنتي رسيد.
در اين زمان شاه براي سفر به امريكا آماده مي شد. وزير كشور وقت نيز مي خواست همچون گذشته مجلس در شرف تأسيس را از افراد مورد نظر دربار پركند!
در اين شرايط جماعتي از سياسيون، تجار و دانشجويان به هدايت دكتر محمد مصدق مرد نام آشناي عرصه ی مبارزات سياسي آن ايام وارد كاخ سلطنتي شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض كنند. زماني كه معترضان به دربار رسيدند كميته اي را متشكل از دوازده نفر انتخاب كردند تا با “هژير” وزير وقت دربار گفتگو كنند و همين گروه بودند كه چند روز بعد از گفتگو با هژير و گرفتن قول مساعد از وي بابت توجه بيشتر به سلامت انتخابات مجلس، در اول آبان ماه همان سال جبهه ملي ايران را تشكيل دادند. اعتراضات و تجمع در محوطه كاخ سلطنتي چنان مؤثر بود كه هژير وعده داد تا به بي نظمي هاي انتخاباتي پايان دهد و معترضين نيز پس از اخذ اين قول به خانه هاي خود بازگشتند، اما مبارزات جبهه ملي در حقيقت از همين زمان آغاز شده بود.
یرواند آبراهياميان، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در معرفي گروه تشكيل دهنده هسته ي اصلي اين جبهه، آنها را به سه دسته تقسيم مي كند و مي نويسد:
دسته اول،عبارت بودند از سياستمداران ضد دربار مانند امير علائي، محمود نريمان و يوسف مشاور اعظم. دسته ی دوم را سياستمداران مرتبط با بازار تشكيل مي دادند شامل سيد ابوالحسن حائري زاده، متحد نزديك آيت ا… كاشاني–مظفر بقايي و حسين مكي. دسته سوم را نيز تندروهاي جوان و تحصيل كرده تشكيل مي دادند: دكتر كريم سنجابي، زيرك زاده، دكتر علي شايگان، حسين فاطمي و نيز احمد رضوي.
البته چنانچه بخواهيم بنيانگذاران جبهه ملي را به طور كامل معرفي نماييم بايد به اسامي ديگري همچون رضا كاوياني،آيت ا… غروي، ابوالحسن عميدي نوري، احمد ملكي، رضا نائيني، عبدالقدير آزاده، عباس خليلي و ارسلان خلعتبري نيز اشاره نمائيم كه البته تعدادي از آنها بعدها جبهه ملي را ترك كردند. در تمام اين ايام دكتر مصدق نقش محوري را در اين جبهه بعهده داشت. همانگونه كه گفتيم نمايندگان دوازده نفره متحصنان در كاخ، قول مساعد از هژير اخذ كردند و پس از آن در خانه دكتر مصدق تجمع كردند و ضمن بحث هاي طولاني تصميم گرفتند كه ائتلاف گسترده تري را تشكيل دهند كه به پيشنهاد حسين فاطمي اين ائتلاف جبهه ملي نام گرفت. جبهه در نخستين بيانيه خود سه خواسته مشخص را مطرح نمود:
برگزاري انتخابات آزاد، لغو حكومت نظامي و آزادي مطبوعات. احمد ملكي يكي از شركت كنندگان در جلسه صادر كننده آن بيانيه بعدها تأكيد نمود كه مسئله نفت در آن جلسه مطرح نشد زيرا در آن هنگام اذهان متوجه انتخابات مجلس بود. با شروع ايام ثبت نام و تبليغات براي مجلس شانزدهم نيز متحدين در قالب جبهه ملي وارد صحنه شدند و عليرغم مشكلات فراوان پيش رو سرانجام هشت نماينده از اين ائتلاف توانستند به مجلس شانزدهم راه يابند؛
مصدق/ حائري زاده /مكي /نريمان/شايگان /آزاد/بقايي و صالح اقليت مجلس شانزدهم را تشكيل مي دادند.
در ابتدا به نظر مي رسيد كه در مجلسي كه بيش از 130 نماينده دارد، اقليت هشت نفره اهميت چنداني نداشته باشد، اما در ماههاي بعد ثابت شد كه اين هشت نفر با پشتيباني مردم و طيف مذهبي توانستند نه تنها مجلس بلكه شاه و كل كشور را تحت تأثير خود قراردهند. بدين ترتيب شايد اين گفته ريچارد كاتم، نويسنده كتاب ناسيوناليسم در ايران درست بنمايد كه آورده بود: شاه ايران شايد اجازه برگزاري انتخابات آزاد در تهران را بزرگترين اشتباه در زندگي خود بداند.
مجلس شانردهم سرانجام در بهمن ماه سال 1328 تشكيل شد. از نظر تركيب اجتماعي اين مجلس نيز تفاوتي با مجلسهاي قبلي نداشت، زيرا بيشتر اعضاي تشكيل دهنده آن از طبقات بالاتر بودند. هشتاد و پنج درصد از كل نمايندگان را زمين داران، تجار ثروتمند و يا كارمندان عالي رتبه دولت تشكيل مي دادند و از نظر سياسي نيز اين مجلس به چهار گروه قابل تقسيم بود. نمايندگان اندك شمار واقعاً مردمي، يك فراكسيون طرفدار انگليس متشكل از اعيان محافظه كار ،یك گروه مستقل و يك اكثريت سلطنت طلب نزديك به دربار.
نخستين زمزمه هاي ملي شدن نفت در حقيقت از خرداد ماه 1329 آغاز شد. زماني كه دولت در پي سالها بحث و گفتگو با شركت نفت انگليس پيشنهادي مبني بر تجديد نظر در قرارداد 1933 را پذيرفت و اقليت وطن پرست توجه خود را از مسائل داخلي به امور خارجي معطوف نموده و اين پيشنهاد را با فروش كشور برابر دانستند. ايشان شركت نفت را به دادن سهم ناكافي خودداري از پرداخت مالياتهاي درآمد و خودداري از آموزش كاركنان ايراني، اعمال زور در كسب امتياز و مداخله در سياست ملي و نقض حاكميت ملي ايران متهم كردند.
منصور، نخست وزير وقت كه از پشتيباني طيف مذهبي از ملي كردن نفت هراسان شده بود و ترور هژير وزير دربار را توسط فدائيان اسلام در خاطر داشت، از مقام خود استعفا داد و شاه كه نگران حل مسئله نفت بود، رزم آرا، رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري تعيين كرد.
هرچند شاه با رزم آرا روابط خوبي نداشت، اما این اعلام غیرمنتظره درشرایطی که کارکنان نفت درخوزستان در آستانه سال جدید منتظر عیدی و پاداش بودند، خودبه خود منشاء بحرانی عظیم شد.
اعتصابات از بندر ماهشهر آغاز شد و خیلی زود به سراسر مناطق نفت خیز در خوزستان رسید درعرض سه روز موج اعتصاب ازبندر ماهشهر (آن هنگام معشور) به مسجد سلیمان، آغاجاری و نفت سفید کشیده شد و در اواسط فروردین 1330 بخش قابل توجهی ازچهل و پنج هزار نفر کارکنان شرکت در مناطق نفت خیز در اعتصاب بودند…
بحران های اوایل ملی شدن نفت خیلی زود برطرف شد و پس از تشکیل کابینه دکتر مصدق هیئت مدیره ی جدیدی مسئولیت شرکت ملی نفت ایران را عهده دار شد و ضمن حضور در مناطق نفت خیز با مشکلات خوزستان آشنا شده و برنامه ریزی های اساسی برای عمران، توسعه و پیشرفت اجتماعی شهرهای استان صورت پذیرفت.
بازارچه های غیر بهداشتی که عموماً با کپرهای کنار هم چیده شده، تشکیل شده بودند، به بازارچه های اصولی، ساختمان های سنگی و خیابان بندی های مسقف تبدیل شدند و درجای جای خوزستان بازارچه ها، خیابان ها و میادینی به نام نام آوران مبارزات ملی ایجاد شد: بازار مصدق، خیابان کاشانی، میدان فاطمی و…
درمانگاه هایی در مکان های مناسب جهت کارگران زحمتکش ساخته شده و حقوق و مزایای ایشان علی رغم مشکلات اقتصادی دولت بهبود یافت. دردوران حاکمیت کابینه ملی دکترمصدق اقدامات اساسی مهمی درمناطق نفت خیز خوزستان به انجام رسید تا ذره ای ازتمام مصائبی که بر مردم خوزستان گذشته بود تلافی گردد و بدین ترتیب آن ایام در خاطره تاریخی خوزستان بسیار با شکوه باقی ماند.
نوروز سال 1330 برای ایرانیان حال و هوای دیگری داشت و ایرانیان و بخصوص مردم خوزستان بوی خوش آزادی از یوغ بندهای استعمار را احساس می کردند. شرکت نفت ایران و انگلیس در آغاز سعی نمود با دامن زدن به نارضایتی های عمومی فضا را متشنج نماید. درست در همان روزی که نفت ایران ملی اعلام شد شرکت نفت انگلیس و ایران به بهانه پایین آمدن اجاره خانه ها و قیمت های مواد غذایی کاهش قریب الوقوع دستمزدها، حق مأموریت ها و یارانه مسکن را اعلام کرد. این مسائل البته منجر به بروز اعتراضاتی شد، اما شیرینی ملی شدن نفت، چیز دیگری بود.
کیهان لندن- رامین پرهام: در مشروطهی نوین قانون پادشاه است
https://www.mashrooteh.com
قابل توجه شاهزده رضا پهلوی امید اول ایرانیان و نسل جوان برای بازگشت یک نظام پادشاهی لیبرال دموکرات مثل انگلستان ، دانمارک ، هلند ، ….. در محور امنیتی امریکا و اروپا مثل زمان شاه شهید.
پسر باقر پرهام “مارکسیست دهقانی روسی” با ماسک مشروطه خواهی من دراوردی مثل بقراط تروریست سیاه کلیست جاسوس شریعتمداری و شهبازی در لندن ، از یک مشروطه قلابی ساخت روسیه قابل تبدیل به تره کی سخن می گوید ، نه مشروطه واقعی انگلیس و دانمارک و هلند و ….
به زبان فارسی ساده : اینها با سلطنت ، دموکراسی ، تمدن ، فمینیزم ، ازادی ، توسعه پایدار که جنابعالی دنبال ان هستید به اندازه استالین ، اسد ، کاسترو و بیشتر از ملاهای روسی مخالفند .
ببینید شاهزاده عزیز ، این یک مزدور مارکسیست روسی چینی است ، پدرش در کانون نویسندگان مرکز جاسوسی روسیه در زمان شاه و شیخ ، علیه پدر تاجدار شما که امروز مایه فخر ایرانیان است در برابر سلطان خراسانی روسی ” خامنف” و خایه مالان او : فدایی ، توده ای ، ملی مذهبی و همه گله روسی مارکسیست لنینیست ، زمینه چینی و مین گذاری میکرد تا سرانجام ارتجاع سرخ و بخشی از ارتجاع سیاه که روسی بود ( رفسنجانی ، خوئینی ها ، منتظری ، طالقانی ، محتشمی پور ، خامنه ای ، اردبیلی ، …) و مارکسیست های اسلامی پیروان دکتر شریعتی ، ملی مذهبی ها ( که نه ملی بودند ، نه مذهبی ) ، با هم متحد شدند به کمک یک توده ای نفوذی داریوش همایون ان خیمه شب بازی را در روزنامه اطلاعات راه انداختند ، تا انقلاب طبقه متوسط شهری برای دموکراسی و مشروطه کردن حکومت (مثل انگلیس و هلند و دانمارک ) ، و بستن سازمانهای امنیتی که به جای جاسوسان روس جوانان معترض را دستگیر و گاهی زیاده روی می کرد در سرکوب و شکنجه را منحرف کنند به سمت یک ایرانستان روسی شبیه همان “استان” های اسیای مرکزی ، فقیر ، الت دست روسیه ، و دیکتاتوری مطلق . ( البته که به گرد پای ساواما که همان فردوست مزدور روسی پنهان شده در دربار اعلیحضرت انرا با کمک فدایی تواب عبدالله شهبازی و اخوند روسی ری شهری ، و مزدور تروریست قذافی وا سد “حجاریان” و راه نمایی و همکاری مزدوران ک گ ب در ایران “کیانوری و طبری” ، دوباره سازی کردند به سبک استالین و بریا نمیرسید ،
– مثلا نمی دانستند که با اعتراف گیری جلوی تلویزیون به سبک استالین و پوتین و کوبا و … می توانند هزار بار موفق تر عمل کنند از ساواک نصیری که پشت میله ها اعتراف می گرفت ،
– یا با کشتن مخالف و گرفتن پول فشنگ از خانواده قربانی به سبک رژیم بعثی اسد ،
– یا تجاوز به دختر مردم و بردن یک جعبه شیرینی به خانه خانواده به عنوان یادگاری و مهریه تجاوز و خبر اعدام به خانواده قربانی به سبک رژیم های کره شمالی ،
– و سم و واجبی خوراندن و حتی سر به نیست کردن نزدیکان و پایواران رژیم و همکاران رهبر به سبک استالین . هیچ کدام اینها را ساواک انجام نداد. رسید کار به جایی که منتظری اخوند ساده لوح بنیان گذار ولایت فقیه (حسن ایت و حزب زحمتکشان بقایی) ، گفت روی ساواک و رژیم شاه را سفید کردید ،
البته انقدر شعور سیاسی نداشت که بگوید از استالین ، صدام ، قذافی ، اسد ، کیم ، کاسترو ، و همه رژیم های مارکسیستی لنینیستی چه خوب اموختید .) می خواستند امریکا را از ایران و خاور میانه بیرون کنند ، ایرانی که در زمان پدر تاجدار تان سنگر امنیتی ماموران سیا و ناتو بود ، چشم عقاب بود پشت دیوار اهنین شوروی ، و اسمان ان محل پرواز اواکس ها بود ، در منطقه به عنوان قدرت شماره دو و حتی مهمتر از اسرائیل ( چون پشت دیوار شوروی بود) برای جهان غرب اهمیت کره جنوبی را داشت و مهمتر چون دریای نفت شریان حیاتی غرب در کنترل این دولت مرکزی مقتدر بود .
و بالاخره کردند .
در سه حرکت ، چند فاز و یک کیش و مات پس از ۳۷ سال نفوذ ، زمینه چینی ، فرهنگ سازی ، توطئه و جاسوسی .
اول همه آخوندهای انگلیسی و مشروطه خواه و قدر در برابر آخوند متوهم کینه توز “خمینی ضد امپریالیست ” را با درج یک نامه در روزنامه اطلاعات توسط توده ای نفوذی داریوش همایون که از بالا ( یعنی شوروی ، به واسطه علم ) امده بود ، خلع سلاح و به دام تن دادن به رهبری او انداختند. چون که در سال ۴۱ نشان داده بود امریکا ستیز است و دشمن کاپیتولاسیون .
توده ایها در برلین شرقی برای او و جنبش ارتجاعی او علیه مدرنیزاسیون شاه شهید سالها تبلیغ کرده بودند . در بازدید شاه از برلین شرقی که به توصیه همین جاسوسان روس در دولت او صورت گرفت ، برای شاه تله گذاشتند ، تظاهراتی راه انداختند شبیه انچه در برابر کاخ سفید در زمان کارتر انجام شد ، با این تفاوت که ک گ ب یک تیر به یک مارکسیست لنینیست زد تا صحنه را کاملا لنینیستی کند . در داخل گل سرخی ها به چهره خوک ارتجاع مذهبی رژ لب داس و چکش سوسیالیستی زده بودند ، دکتر شریعتی و طالقانی و گلزاده غفوری و خوئینیها و آخوندهای روسی دیگر را تربیت کرده بودند .
در حرکت دوم با جنبش های کور دانشجویی تحت تاثیر ورق پاره های لنینیستی که از ک گ ب می امد ، و به نام چند تا جوان بیسواد بی خبر از همه جا مثل جزنی چاپ میزدند ، کانون نویسندگان ، کانون وکلا ، شب های شعر گوته ، اجتماع در کاروانسرا سنگی و مهره سازی از بختیار ، اغتشاش در دانشگاه اریامهر ، درج مقاله صدای پای فاشیسم می اید از حاج سید جوادی توده ای در روزنامه اطلاعات و شکستن شیشه کارخانه پپسی که متعلق به یک سرمایه گزار بهایی خوشفکر بود به نام ثابت پاسال ، اماده فاز دو کردند .
در فاز دو ، شاه مدرن ساز ایران را در دامی اشکار انداختند که جز خروج از مملکت راهی برای او نماند ، با کمک یک عنصر ماکیاولیست که
هم با شاه بود ، هم ساز مصدق میزد ، هم با خمینی و بهشتی و بازرگان زیر میزی در حال داد و ستد بود ،
هم با سفرای امریکا و انگلیس چانه میزد ،
و هم بعدها نشان داد که با مزدوران روسیه و جنایت کاران بعثی مثل صدام هم ابایی از هم خوابی ندارد ،
پا را بالاتر گذاشت و گفت حاضر است با شیطان هم بخوابد تا به نخست وزیری برسد ، یعنی بختیار ، عضو لژیون فرانسه ، دشمن شماره یک پیمانهای امریکایی سنتو و سیتو در زمان شاه ، به توصیه دو مارکسیست نفوذی روسی در رژیم توسعه محور اعلی حضرت بزرگ ارتشتاران ، یعنی نیک خواه و قطبی :
۱) شاه را اخراج کردند
علیرغم توصیه های سفرای انگلیس وا مریکا که نه با بختیار موافق بودند ، نه با ترک ایران توسط شاه و خیلی خوب میدانستند که ارتش شاه بدون اویسی هیچ طرحی برای نجات کشور ندارد جز تیر اندازی به مردم که عاقبتش چیزی نبود که شاه میهن پرست بخواهد و امریکا و انگلیس هم روسیه نبودند که پای خونریزی مثل اسد را بتوانند امضا کنند (خاطرات هویزر از ملاقات با سران ارتش در ستاد فرماندهی ).
۲) ارتش را تسلیم کردند ( مزدوران روسی مثل قره باغی و فردوست هم به او کمک کردند ) خمینی را وارد ایران کردند .
فاز سه با فرستادن همافران ناز پرورده شاه به دیدار خمینی تکمیل شد. جاسوسان توده ای فدایی در نیروی هوایی شاه ایران ساز “همافران” را فرستادند به خدمت کسی که قرار بود امریکا ستیزی را دین رسمی ایران کند .
۴) فاز چهارم با حمله فدایی ها و سازمان مجاهدین به کلانتری ها ، زندان ها ، پادگانها ، رادیو تلویزیون ، غارت بانک ها . ریختن اسلحه به دست مردم ، سنگر بندی در دانشگاه تهران ، … مسابقه ای از یک کودتای بلشویکی بین دو سازمان مسلح مارکسیستی را در گرفتن کشور برای روسیه و دادن اطلاعات جاسوسی به سفارت شوروی به راه انداخت ( ماجرای سعادتی ، فرزندان طالقانی ، و جالب اینکه سعادتی بعد از دستگیری توسط باند انگلیسی مؤتلفه در زندان دقیقا همان مواضع کیانوری ، طبری را گرفت که بعدها ایدیولوژی و مانیفست مشترک امریکا ستیزان مارکسیست و مذهبی گردید . همه امریکا ستیزان از حسین شریعتمداری و قاسم سلیمانی و ظریف و علم الهدی و طائب و عبدی و موسوی و نبوی و خوئینی ها و رفسنجانی و لاریجانی ها و عباسی تا فرخ و کشتگر و پیمان و سحابی و خامنف و امیر طاهری و میلانی و پرواند و فتاه پور و بقراط و پرهام و تابان و نیکفر …. علیرغم تفاوت لهجه ، همه به همان زبان صحبت میکنند ، یعنی زبان روسی تاوارلیشی آمریکا ستیزانه .
البته شاه کله مجاهدین بعد از کودتای ۶۰ و بیرون ریختن همه گروه ها و احزاب ( به جز انهایی که به زبان مشترک روسی کیانوری تکلم می کردند) ، تغییر زبان و شیوه داد و به سمت امریکا و اسرائیل رفت و امروز بزرگترین و خطرناکترین سازمان ایرانی است علیه این فاحشه گری روسی و پروژه کره شمالی سازی یا ایرانستان کردن ایران ، که کاملا با امریکا و اسرائیل کار میکند ، و همه امریکا ستیزان با انها دشمن هستند.
ایا از خود پرسیده اید چرا همه اینها شما را از نزدیکی به مجاهدین خلق پرهیز می دهند ؟ اما به تسلیم شدن در برابر روسیه و مارکسیست های روسی و حتی امید بستن به مزدوران فعلی و سابق رژیم تشویق میکنند ؟
کدام به صلاح مملکت و به سود تغییر نظام وابسته به روسیه فعلی است ؟